خانه / شاعران نینوا / عمربن خالدبن حکیم اسدی صیداوی«ابوخالد»

عمربن خالدبن حکیم اسدی صیداوی«ابوخالد»

عمربن خالدبن حکیم اسدی صیداوی«ابوخالد»:

دشت، خون رنگ و داغ بود و سواران شقاوت برای قتل عام گل‌های پیامبر حریص‌تر می‌شدند و ناگهان پنج قامت رشید، مقابل نگاه امام شکفت. «عمرو» بود به همراه پسرش خالد، غلامش سعد و جناده و مجمع. دو تن سوار و سه تن پیاده. پس از این‌که از امام اذن میدان گرفتند، در انبوه تیغ و تیر و نیزه و سنگ فرو رفتند. غبار تا آسمان قامت می‌کشید. عمرو رجز می‌خواند و می‌گفت:

«ای نفس! مژده بادت که با آرامش و شادکامی به سوی خدای رحمان راه می‌سپری. امروز به احسان نیکی پاداش می‌یابی. دلواپس آن‌چه پیش‌تر، از گناه و لغزش بر لوح اعمالت نگاشته شده مباش (شهادت همه گناهان را خواهد شست). ای نفس، بی‌تابی نکن که هر زنده‌ای خواهد مرد. ای گروه ازد بنی قحطان،رزم‌گاه و عرصه‌ی جهاد، لذت‌آفرین‌تر و شادی‌بخش‌تر از امان خواستن برای دنیا و آرزوهای دور و دراز و دست‌نیافتنی است.»

چرخش تیرها و تکبیر و رجز پنج مجاهد همراه، اندک اندک در هیاهو و شیهه و حلقه‌ی محاصره‌ی دشمن گم شد. امام، همین‌که احساس کرد پنج شوریده‌ی عاشق در تنگنا افتاده‌اند، برادرش، ابوالفضل را فراخواند.

-فدایت شوم عباس! زودتر بشتاب و حلقه‌ی محاصره را بشکن.

عباس به محاصره شدگان پیوست و سپاه دشمن از هم گسست. امّا شیفتگان شهادت، دیگر بار بازگشتند و ساعتی بعد در داغ‌خیز میدان هر پنج تن بر زمین افتاده‌بودند. یاور رشید حسین، ابوالفضل العباس، از کنار ابوخالد گذشت. دمی ‌ایستاد:

– سلام مرا به مولایم حسین برسان.

نسیم، پا به پای عباس، پیام‌رسان و سلام‌رسان شاعر شهید و غیور عاشورا بود.

سلامش باد که نشان سلام موعود(عج) را بر گردن دارد.

السّلام علی عمروبن خالد الصیداوی…..

منبع: آیینه‌داران آفتاب/ دکتر محمدرضا سنگری- با اندکی تلخیص

telegram

همچنین ببینید

اسلم(سلیمان) بن عمرو ترکی

شعر ترنم موزون مستی و بی‌خودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.