خانه / شاعران نینوا / سعید بن عبدا… حنفی

سعید بن عبدا… حنفی

شعر ترنم موزون مستی و بی‌خودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر نخواهد شد. شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است.
پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود… که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است.
اصحاب حسین(ع) که در روز عاشورا زیباترین شعر هستی را بر صفحه‌ی تاریخ نگاشتند خود شاعرانی برجسته و توانا بوده‌اند، آشنایی با شرح مختصری از سیر زندگانی این یاران، مطلبی است که در این بخش دنبال می‌شود:

سعید بن عبدا… حنفی:
تو در افقی ایستاده‌ای که مجال تماشایت نیست؛ در اوجی که نگاه ما در نمی‌یابد. قامت بلند تو در آیینه‌ی کلام نمی‌گنجد. ما چه بگوییم که امام زمان در توصیف تو می‌گوید:
«ای سعید! مرگ را دیدار کردی. جان را فدای امام خویش ساختی و کرامت الهی را در بهشت وصل محبوب ملاقات و دریافت کردی خداوند ما را در جمع شهدای حق با شما همراه و محشور گرداند و همنشینی با شما را در ملکوت اعلی بهره و نصیب ما سازد.»
سعید، آفتاب به میانه‌ی آسمان رسیده است. عطش می‌بارد و تیغ و خون می‌جوشد و مرگ، می‌شنوی؟ خیمه را شیون و اشک و تشنگی است. چه‌قدر مانده‌اند یاران و همراهان؟ بشمار، به سی تن نمی‌رسند. دوست تو ابوثمامه با امام سخن می‌گوید. نگاه هر دو به آسمان است. وقت نماز است.
دشمن را بگویید دمی دست از جنگ بردارد تا نماز بگذاریم-امام نماز می خواند-
چه نمازی! چه هنگامه‌ای!
چه خوشبختی سعید، که جانت سپر جان فرزند پیامبر باشد. چه مباهات و افتخاری که امام با واسطه‌ی جان تو با جانان سخن بگوید. سعید استوار باش. قلب امام را نشانه گرفته‌اند. قلبت را به تیر بسپار. هشیار باش تا هیچ تیری نماز حسین را نشکند.
چه زیبا شده‌ای سعید. مثل پرنده‌ها در لحظه‌ی پرواز هیمنه و شکوه بال‌هایت تماشایی است. صبور باش سعید تا امام نماز را تمام کند.
نماز تمام شده است. رمق در تو نمانده است. به زانو می‌افتی. با خاک فاصله نداری. نه، سعید، هنوز رمقی داری. چشم‌ها را بگشا. حسین را صدا بزن دریغ است سر بر دامان او نگذاری. صدایش بزن. نزدیک می شود، نزدیک.
-أوفیت یابن رسول ا….؟ ای پسر رسول خدا آیا به عهدم وفا کردم؟
-نعم، انت إمامی فی الجنه. آری تو پیشاپیش در بهشت هستی.
سعید! گرمای زانوی حسین را بچش. چشم ببند. حالا چشم بگشا. پیامبر لبخند‌می‌زند. خدا به استقبال آمده‌است.

منبع: آیینه‌داران آفتاب/ دکتر محمدرضا سنگری- با اندکی تلخیص

telegram

همچنین ببینید

عمربن خالدبن حکیم اسدی صیداوی«ابوخالد»

عمربن خالدبن حکیم اسدی صیداوی«ابوخالد»: دشت، خون رنگ و داغ بود و سواران شقاوت برای ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.