خانه / سخنرانی / متن سخنرانی / نمادهای کربلا – دکتر محمدرضا سنگری

نمادهای کربلا – دکتر محمدرضا سنگری

اعوذ ‌‌‌‌‌‌‌‌بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، اَلسلامُ علی المُحْتَسِبِ الصّابِرِاَلسّلامُ عَلی الْمَظْلُوم بِلاناصِر.
سلام و صلوات و تحیت الهی به جان آن ایستاده‌ی راست قامت که در عرصه‌ی قیامت بی‌سر ایستاده است و سر انگشت اشارت همه‌ی آفرینش حتی سر انگشت اشارت خدا به اوست و سلام بر همه‌ی شهیدانی که ستارگان این منظومه‌اند و عاشقان پاکباخته این آفتاب و سلام بر هر دلی و هر نگاهی که با حسین و صراط‌‌ مستقیم او آشناست. سلام بر هر کس که سلوک در این مسیر را می‌داند و سلام به عاشقان و شیفتگان و باورمندان و علاقمندان مکتب و فرهنگ و راه ابا‌عبدالله‌الحسین(ع).
شب هفتم ما‌‌ه‌ ‌محرم است؛ زمانی که آب بر کربلا بسته شده است و به تدریج صدای عطش۶۲ خیمه در فضای کربلا می‌پیچد. همراه با قاه قاه نوزده هزار سوار که تا این لحظه در کربلا گرد آمده‌اند، تا فاجعه روز دهم را رقم بزنند. روزی که به تعبیر خود ابا‌عبد‌الله شاید بهترین‌ نام برایش آیه‌ی عظیم و عجیب باشد و مگر سری که بر نیزه شد زمزمه نمی‌کرد که«أنّ اصحاب‌الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا»(کهف/۹) و زید‌بن‌ارقم در پای نیزه گفت:« راست گفتی. قصه‌ی شما از قصه‌ی اصحاب کهف شگفت‌تر است.» در این فرصت سعی بر آن داریم که ان‌شاءَ‌الله با هدایت و عنایت خود ابا‌عبدالله‌الحسین(ع) بحثی را مطرح کنیم که طنین و پژواکی را در زندگی همه‌ی ما از این لحظه تا همیشه داشته باشد که ایام محرم و به‌خصوص شب‌های دهه‌ی آغازین آن فرصت شناختن فاصله‌ی ما با حسین(ع) است و امید است موفق شویم با کاستن این فاصله و تجربه‌ی بلا‌فاصلگی زیستن با امام‌حسین(ع) روح پیام و نهضت او را ادراک کنیم و بارقه‌ای از این شعله را به متن زندگی خودمان بتابانیم که «ان الحسین مصباح الهدی».
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین‌حائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
و کدام سفینه جز امام حسین(ع) می‌تواند سینه‌ی این امواج را بشکافد و چشم انداز امن ساحل را به شما نشان دهد؟ اگر پدر بزرگوارش فرمود:«شقّوا امواج الفتن بسُفُن النجاه؛ بکوشید سینه‌ی امواج فتنه‌ها را با سقیفه‌ها بشکافید.» ما نقطه هستیم و حسین سفینه‌ی نجات است. پس همسفر حسین باشیم. ما باید دل‌هایمان را به اباعبدالله گره بزنیم چرا که گفته شده: «اِذا اَراد‌‌‌الله به الخیر قَذف فی قلبه حبّ الحسین؛ هر وقت خدا برای بنده‌ای خیر طلب بکند دلش را از عشق حسین لبریز می‌کند.» اگر می‌خواهید ببینید خدا چه‌قدر دوستتان دارد نگاهی به قلبتان بیندازید، ببینید چه‌قدر حسین را دوست دارید؟ بیاییم عاشق‌تر باشیم و عشقمان را به ساحت کربلا تقدیم کنیم و سعی کنیم کربلا را بهتر بشناسیم.
راه‌های شناخت یک موضوع
معمولاً برای شناخت یک موضوع و تحلیل یک مسئله چه راه‌هایی وجود دارد و از کجا می‌توان آن راه‌ها را شناخت؟ برای تحلیل و بررسی یک دین یا اندیشه راه‌هایی وجود دارد و یکی از آن راه‌ها، تحلیل و بررسی چهره‌های بارز و شاخص آن جریان است؛ مثلاً در تحلیل شعر نو نیمایی قطعاً باید نیما را ببینم؛ یعنی اولین کسی که شعر نو سرود. هر چند نیما اولین نبود و قبل از وی تقی رفعت، شمس کسمایی و جعفر خامنه‌ای تلاش‌هایی کردند؛ اما برای شناخت این قلمرو ما نا‌گزیر از شناخت نیماییم. در قدم بعدی باید دستاوردهای آن‌ها را دید که در هیئت کتاب‌ها و نوشته‌هایی تجلی پیدا کرده و خود را نشان داده است و باید این آثار را تحلیل و بررسی نمود و در آن‌ها درنگ نمود و نکته‌هایی را دریافت. در مرحله‌ی بعد، باید پروردگان آن جریان را بررسی‌کرد. ما با واقعه‌ای روبه‌روییم که ۱۳۶۷ سال قبل، از دوم تا دهم محرم سال ۶۱ هجری، در نقطه‌ای به نام کربلا اتفاق افتاده است. ایامی داشته به نام مهادنه که نه جنگ و نه صلح است و ما نیازمند شناخت آن هستیم و از غروب تاسوعا که همه چیز تغییر می‌کند و صحنه برای جنگ آماده می‌شود، این قطعه‌ای تاریخی است که اگر به گذشته برگردیم می‌توانیم آن را بشناسیم. آن روز معادل با ۲۰ یا ۲۱ مهر سال ۵۹ شمسی بوده است که می‌توان حتی اوقات شرعی آن روز را با مطالعات علمی بررسی کرد. این‌ها مختصات فیزیکی و ساختی از حادثه‌ی کربلاست. اما کربلا با این‌ها معنی و شناخته نمی‌شود. آنچه کربلا را هویت می‌دهد، چیز دیگری است. هر حادثه‌ای چهره‌ها و جلوه‌هایی دارد که باید آن‌ها را شناخت.

برخی از نمادهای کربلا
یکی از اضلاع و ابعاد هر حادثه‌‌ای، نمادهای آن هستند. در کربلا نمادهایی هست که بعضی از این نمادها هنوز هم جای تأمّل و درنگ دارند و حتّی می‌توان، روی آن‌ها کار تصویری و نمایشی انجام داد.
چه کسی می داند چرا مزار حضرت ابا‌عبدالله شش گوشه است؟ پیکر مطهر حضرت ابا‌عبدالله هنگام شهادت،۳۶۰ زخم خورده و در گودال قتلگاه افتاده بود. سه روز بعد امام‌سجاد‌(ع) شبانگاه به اراده‌ی الهی از زندان کوفه آمد تا با کمک بنی‌اسد به دفن شهدا بپردازد. طایفه‌ی بنی‌اسد همان طایفه‌ای است که توسط سپاه عمر سعد رانده و سرکوب شده بودند. جالب است، اولین کسانی که جرأت وارد شدن به سرزمین کربلا را پیدا کردند زنان طایفه‌ی بنی‌اسد بودند و مردان بعد از آن‌ها آمدند. اکنون نیز در شب سیزدهم محرم در کربلا به یاد آن روز، خانم‌ها جلو می‌افتند و مرد‌ها پشت آن‌ها به حرکت در می‌آیند. امام‌سجاد(ع) وارد کربلا شدند،چون بدن امام قطعه قطعه شده بود به راحتی نمی‌شد آن را بلند کرد در یکی از مقاتل چنین آمده که عمر‌سعد غروب روز عاشورا گفت:« دیگر قصه تمام شده و باکی نیست که با اسب بر بدن‌ها بتازیم.» دوازده اسب تنومند را انتخاب کرد نعلشان را تازه کردند بعد دستور داد اسب‌ها را به همدیگر ببندند که در یک خط باشند و این طرف و آن طرف نروند. اجساد شهیدان را کنار هم قرار دادند.گفت بروید و برگردید، وقتی چند بار این کار را انجام دادند، گفت:« حالا بدن‌ها را برگردانید و و دوباره روی سینه‌ی آن‌ها حرکت کنید که امام‌زمان وصف می‌کند آن لحظه‌ای را که«حَتّی طحِنُوا» این بدن‌ها بر اثر تاخت و تاز اسب‌ها خمیر شده بود. گفته شده ابا‌عبدالله حداقل۷۰ زخم برداشته بودند و بعضی هم ۳۶۰زخم را نوشته‌اند. در کربلا هر چه بر هر شهیدی وارد شد همه را یک جا روی بدن ابا‌عبدالله پیاده کردند یعنی اگر دست ابو‌الفضل جدا شده، دست‌های ابا‌عبدالله را جدا کردند اگر به چشم کسی تیر زدند، به چشم امام تیر زدند، اگر به لب کسی زدند به لب ابا‌عبدالله هم زدند اگر به گلو تیر زدند به گلوی ابا‌عبدالله هم زدند. مشهور است که در کودکی امام‌حسین(ع)، پیامبر دنبال وی می‌دوید و او را در آغوش می‌گرفت و شروع به بوسیدن او می‌کرد و ابتدا از گلو شروع به بوسیدن می‌نمود. وقتی سؤال کردند از پیغمبر چرا نقطه‌های خاصی را می‌بوسد، می‌فرمود:« اُقَبِّل مواضع السُّیوف» جاهایی را که شمشیر می‌خورَد می‌بوسم. از فرق شروع می‌کرد و بعد لب را می‌بوسید. سپس گلوگاه را و نقطه به نقطه‌ی این بدن را که زخم بر‌ می‌داشت می‌بوسید. وقتی امام‌سجاد(ع) برای دفن بدن‌ها آمد کار عجیب و نمادینی انجام داد. ایشان از سنگ‌هایی که به امام زده بودند استفاده کرد و سطح گودال قتلگاه امام را که تقریباً یک متر و نیم داشت، بالا آورد.۱ در مرحله‌ی بعد امام‌سجاد(ع) امام را روی بوریا گذاشت و حضرت علی‌اکبر را پایین پای ایشان قرارداد.
سوال: چرا حضرت علی‌اکبر باید پایین پای امام باشد؟سوال: چرا حضرت علی‌اصغر باید روی سینه‌ی امام بخوابد؟این‌ها بی‌سبب نیست، این نمادها قابل توجه است.
چرا امام‌سجاد این گونه انتخاب کرد؟ آیا تصادفی بود؟ چرا وقتی تمام شهدا را درون گودال می‌گذارند دیدند از قبل زمین حفر شده و قبرها آماده است. ام‌سلمه که در جریان کربلا زنده بوده است، می‌گوید: من بعد از ۵۰ سال از وفات پیامبر، او را در خواب دیدم با سر و صورتی غبارآلود و خون‌آلود. گفتم: یا رسول‌الله، چه شده است تو را این‌گونه می‌بینم؟ فرمود: تازه از کربلا آمده‌ام و برای فرزندم حسین و یارانش، زمین را آماده کرده‌ام. گفته شده هر وقت می‌خواستند شهیدی را در قبر بگذارند پرنده‌ای سپید بال از قعر خاک پر‌می‌گشود(اینها نماد است).
وقتی علی‌اکبر را پایین پای امام و حضرت علی‌اصغر را روی سینه‌ی امام قرار می‌دهند خود به خود مزار، شش گوشه و از حالت مستطیلی خارج می‌شود و جالب است بدانیم در امتداد حضرت علی‌اکبر دیگر شهدا در قسمت‌های حفر شده، قرار داده شده‌اند. علی‌اکبر(ع) امتداد وجود اباعبدالله است و در پایین پاست و علی‌اصغر عاطفه‌ی جریحه‌دار شده‌ی کربلاست و نزدیک قلب امام است. امام‌سجاد(ع) فرمود: هر شهیدی را که می‌گذارید دستش را در گردن شهید دیگر بگذارید. چقدر زیباست. اینان در زیستن‌شان با هم صمیمی بودند حالا هم بگذارید دست در گردنی باشد که سر ندارد. و آن‌ها را در قوسی که هیئت یک دایره می‌گیرد دفن کردند.گویی کل نظام و منظومه‌ی هستی در کربلا و بر خاک شکل بگیرد.
می‌گویند اگر شب عاشورا وارد کربلا می‌شدید صدایی می‌شنیدید که می‌گفت: بَیْنَ قاعِدٍ وَ قائم بَیْنَ راکِعِ وَساجِدْ. در توصیف خیمه‌های امام در این شب، جمله‌ی زیبایی است که می‌گوید:« لَهُمْ دویٌ کَدَویٌ النَحْل» اگر در کربلا بودید زمزمه‌ای از جنس کندوی عسل می‌‌شنیدید، کندوی عسل هم شش گوشه است. این جا کندوی عسل عالم است. هنگامه‌ی شیرین کامی است.تنها شیرین دَهَنان کربلا را می‌فهمند و ادراک می‌کنند. یک شش گوشه در مقابل یک منظومه چه می شود؟ نمی‌دانم، شما چه فکر می‌کنید؟
طرح یک نکته
السلام علیک یا وارث آدَمَ صفوه الله؛ یعنی تو آدمی؛ تو نوحی؛ تو ابراهیمی؛ تو همه‌ای. حسین یکی است که همه است و یکی است که آن یکی را خیلی خوب نشان داده است. همه در او تجلی کرده‌اند. فهم حسین، فهم عشق است و اگر کسی خداشناسی را از حسین آغاز کند، کامل‌ترین توفیق را به دست آورده است. هر که کربلا را فهمید معاد را فهمیده است. چگونه است که هر چه که در تاریخ اسلام هست در کربلا هم هست: بعثت نیست که هست (شروع نهضت امام‌حسین،روز بعثت است) غدیر نیست که هست،مباهله نیست که هست (در کربلا مباهله بوده است) لیلـه المبیت نیست، که در کربلا بوده است چه می توان گفت که در کربلا نباشد؟ اصلاً کربلا چه نیست؟ هر چه هست در کربلا است. اخیراً تلسکوپ‌ها در جستجوی نهایی خودشان در آسمان گودال‌هایی یافته‌اند لبریز از ستاره. آری درست است. آخرین کشف نجوم، کشف کربلا در آسمان است. گودالی لبریز از ستاره…!!
در بحارالانوار جلد ۴۵ آمده است که: وقتی روز سوم بدن ابا‌عبدالله روی خاک افتاده بود و ماسه‌های کربلا در اثر وزش باد روی بدن امام قرار گرفته بودند، نور و درخشش این پیکر از زیر این ماسه‌ها به آسمان ساطع می‌شد. پرنده‌ای سپید بال از کربلا گذشت. و خود را در درخشش نوری قرار داد که از حسین به آسمان می‌تابید. چه شگفت‌انگیز است نور از پایین به بالا. اصلاً چرا حسین باید نیمی در آسمان باشد نیمی در زمین؟ حسین میان زمین و آسمان تقسیم شده؛ سر بر نیزه، تن بر زمین. نیمی از آن بالا نیمی در پایین!
آن پرنده‌ وقتی در معرض این نور قرار گرفت نزدیک‌تر شد و دید هنوز خون قطره قطره از حنجره‌ی امام می‌تراود چرخی زد و گودال را طواف کرد. طواف، طواف، طواف. اصلاً خود گودال، طواف است. در عربی به گودال حائر می‌گویند. کربلا را حائر حسینی می‌گویند. و حائر یعنی گیج، سرگردان، چون آب به گودال وارد می‌شود می‌چرخد. این پرنده گودال را طواف کرد و برگشت. وقتی از کربلا برگشت جمعی از پرندگان را دید که بر شاخسار درختان نشسته‌اند و سخن از ماء و علف می‌گویند، از آب و دانه. بر شاخه‌ای نشست و محزون، این مرثیه را خواند:« وای بر شما که در اسارت آب و دانه‌اید! دانه‌ی عزیز خدا، بر خاک افتاده است بیایید برویم دُردانه‌ی عزیز خدا را ببینید.» پرندگان با شنیدن این مرثیه، بحث خود را تعطیل کردند.۲
آن پرندگان به کربلا آمدند و گودال را طواف کردند. چه معنایی دارد طواف کردن گودال. کعبه اینجاست. اعتقاد بنده بر این است که« قبله در آخرالزمان عوض خواهد شد.» کربلا قبله خواهد شد، اما مبنای این اعتقاد از کجاست؟ اگر مقصد قیام آخرالزمان حضرت موعود، کربلاست «اَیْنَ الطالِبُ بِدَمِ المَقْتولٍ بِکربَلا» سمت حرکت،آن‌جاست همه چیز، آن‌جاست. و آن وقت، تازه آدم‌ها می‌فهمند که کربلا چیست. «وَ ما اَدْراکَ ما الْکربلا» چه می‌دانیم کربلا چیست! «کهیعص» پرنده‌ها طوافی کردند و بالهایشان را به خون حسین زدند،آن‌گاه برخاستند و در چهار سوی جهان در حالی که قطره قطره خون از بال‌هایشان می‌چکید، رفتند تا حسین را به چهار سوی جهان گزارش کنند. سپیدبالان گزارشگر کربلا خواهند بود. چه رمز و رازی است، چه پیامی است! نمادهای کربلا قابل بررسی است.

پاورقی:
۱٫ اسب امام چون حیوان نجیب و با فراستی بود، دریافت که امام دارد می‌افتد، خود را به قسمت شیب گودال رساند تا وقتی امام می‌افتد کم‌ترین آسیب را ببیند و برخوردش با زمین خیلی کم شود.لشکر عمرسعد، وقتی به گودال قتلگاه رسیدند و امام را افتاده در گودال دیدند، هزاران نفر سنگ بر دست گرفته و به پیکر امام پرتاب کردند. هر کدام ضربه‌ای وارد می کرد. زرعه‌بن شریک، ضربه‌ای بر شانه‌ی امام زد که سبب شد امام به رو بر زمین بیفتد. امام یک لحظه بلند شد، نیزه‌ای را در سینه‌اش فرو بردند. البته کار امام با آن تیری که به سینه‌‌اش زده بودند، تمام شده بود چون سر این تیر کج بود و امام مجبور بود از پشت تیر را بکشد که می‌گویند مثل ناودان خون جوشید. مشهور است که می‌گویند کربلا با یک تیر شروع و با یک تیر تمام شد. با تیر عمر‌سعد شروع و با تیری که به سینه‌ی امام زدند تمام شد. جایی که سر مبارک امام حرف می‌زند چند نکته می‌گوید: انا المقتول، انا المظلوم و در آخر می‌گوید انا المسموم.که رابطه‌ی این مسموم با آن تیر است زیرا لبه‌اش را زهرآلود کرده بودند. یعنی جنگ شیمیایی در کربلا راه انداختند که از حدود ظهر به بعد جنگ،جنگ شیمیایی بود در کربلا. این تیر کار امام را تمام کرد.
۲٫ از نظرگاه ریشه شناسی، قطعاً معنای کلمه‌ی کربلا، مزرعه‌ی خداست. کرب، فارسی است که در زبان امروز کثرت هم هست. لا هم یعنی خدا. مثل جبرائیل که یعنی مرد خدا. عزرائیل یعنی عزیز خدا. بابِل یعنی دروازه‌ی خدا. اسرافیل یعنی بنده‌ی خدا. کربلا یعنی مزرعه‌ی خدا. بذر خدا، در خاک حاصلخیز کربلا کاشته شد.

telegram

همچنین ببینید

آموزه‌های تربیتی از زندگی خانوادگی اباعبدالله(ع) – دکتر محمدرضا سنگری

«ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه؛ حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است.» در ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.