خانه / شاعران نینوا / حربن یزید ریاحی

حربن یزید ریاحی

 شعر ترنم موزون مستی و بی‌خودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر نخواهد شد. شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود… که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است. اصحاب حسین(ع) که در روز عاشورا زیباترین شعر هستی را بر صفحه‌ی تاریخ نگاشتند خود شاعرانی برجسته و توانا بوده‌اند، آشنایی با شرح مختصری از سیر زندگانی این یاران، مطلبی است که در این بخش دنبال می‌شود:

حربن یزید ریاحی «تشنگی را بهانه کن» حر می‌گوید و می‌خواند: «بار خدایا، به‌سوی تو بازگشتم پس تو نیز توبه‌ام را بپذیر. چرا که دل‌های دوستانت و فرزندان دختر پیامبرت را ترساندم و لرزاندم.» می‌گرید و سنگین قدم برمی‌دارد؛ سپر واژگون، دست بر سر و چکمه بر گردن که رسم جنگ گریزان و ندامت‌زدگان است. کنار خیمه‌ی حسین می‌رسد: -مولای من! آقای من! دمی از خیمه بیرون آی، کسی به اعتذار آمده است. سر یاری و همراهی دارد. -پیاده شو حّر! ما پذیرای توایم. سرفراز آور که با ما سرفرازی. -نه اگر سواره باشم بهتر است. من نخستین کسی بودم که راه بر شما بستم اجازه بده تا نخستین کسی باشم که در پیش رویت کشته شود. -هر چه می‌خواهی بکن تو حّری. خدایت رحمت کند. هر چه اندیشه کرده‌ای انجام بده.» حّر نستوه و باشکوه بر اسبی رشید بر ساحل میدان ایستاد. انبوه سپاه حقیر و ناچیز از نظرش گذشت تیغ مرگ‌بار حّر فضا را می‌شکافت. برق زندگی‌سوز شمشیرش، وحشت بر چشم‌ها و قلب‌ها می‌ریخت. رجز می‌خواند و پژواک صدایش می‌پیچید: إنّـی أنا الحّر و ماوی الضیف اضرب فی اعناقکم بـالسیف عن خیر من حلّ بلاد الخیف اضـربـکم و لا اری من حیف «من حّرم. پناه‌گاه میهمان و زبانزد میهمان‌نوازی که گردن‌هایتان را به شمشیر می‌سپارم. من پاسدار بهترین مرد سرزمین مکّه‌ام. می‌جنگم و شمشیر می‌زنم و پروا نمی‌کنم؛ که نبرد من ستمگرانه نیست.» تیر ایوب بن مشرح نحیوانی بر اسب حّر نشست. اسب فرو غلتید. حّر، سبک از اسب پیاده شد، صدای بلیغش در حلقه‌ی محاصره شنیده می‌شد: «ان تعقروا بی فانا بن الحّر اشجع من ذی لبد هزیر»: «اگر اسبم را پی کنید من آزاده فرزند آزاده‌ام؛ دلاورتر از شیر» حّر، پیش می‌رفت و می‌خواند: آلـــیــت لــا اقتل حتّی اقتلا اضربکم بالسیف ضربآ معضلآ لــا نــاقــلآ عنهم و لا معلّلا لــا حــاجـزآ عــنهم و لــا مبّدلآ احمی الحسین الماجد المؤمّلا «سوگند یاد کرده‌ام که تا نکشم، کشته نشوم. با شمشیر زخم هولناکـ‌تان خواهم‌زد. مرا از نبرد رویگردانی و سستی نیست. میدان را با هیچ‌کس و هیچ چیز معاوضه نمی‌کنم. از حسین که بزرگ منش و تکیه‌گاه جهان است پاسداری می‌کنم.» دشمن نزدیک‌تر شد. قسوره بن کنانه، نیزه در سینه‌اش نشاند. حّر بر زمین افتاد. از حنجره‌ی‌ تشنه‌اش جوشید: ای فرزند پیامبر، مرا دریاب! حّر، چشم‌ها را مهربان و آرام بر هم نهاده بود. منتظر و بی‌تاب زیارت محبوب. امام بر بالین حّر آمد: «چشم بگشا! سر بر زانوی من داری! آسوده باش حّر! بگذار با دستارم پیشانی‌ات را ببندم. گفتی در آخرین لحظه کنارت باشم؟هستم!» امام سوگوارانه بر بالین او سرود: لــنعــم الـحّر حّربنی ریاحی صبور عند مشتبک الـرماح و نعم الحّر اذ انادی حسیــنآ و جـاد بــنفسه عند الصاح فــیــا ربــّی اضـفّه فی جنان و زوجــه مــع الحور الملاح «چه نیکو مردی است حّر، حّر ریاحی؛ صبور و شکیبای جنگ و نیزه‌ها و شمشیرها بود. چه نیکو مردی است حّر که ندای حسین را شنید و جان خویش را فدای او کرد، آن‌گاه که صدای یاری خواستن حسین و گریه‌ی کودکان را شنید. پروردگارا در بهشت از او پذیرایی کن و زیبا رویان نمکین بهشتی را همسرش ساز.»

منبع: آیینه‌داران آفتاب/ دکتر محمدرضا سنگری- با اندکی تلخیص

telegram

همچنین ببینید

اسلم(سلیمان) بن عمرو ترکی

شعر ترنم موزون مستی و بی‌خودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.