خانه / با کاروان حسینی / آغاز نهضت در مدینه

آغاز نهضت در مدینه

– ارسال نامه یزید به حاکم مدینه و بیعت‌خواهی از امام حسین(ع)

  • یزید بلافاصله بعد از مرگ معاویه(برخی ده‌ روز بعد نوشته‌اند) به ولیدبن‌عقبهبن‌ابی‌سفیان حاکم مدینه نوشت: معاویه یکی از بندگان خدا بودکه خدایش حرمت داد و خلیفگی و قدرت بخشید. مدّت مقدر زندگی کرد و هنگام مقرر درگذشت. خدایش رحمت کند به نیکی زندگی کرد و تقوا پیشه بود.سپس در صفحه‌ای کوچک جداگانه – به اندازه‌ی گوش موش!- نوشت: از حسین و عبدالله‌بن‌عمر و عبدالله‌بن‌زبیر سخت و بی امان بیعت بگیر.[۱]

نامه‌رسان را عبدبن‌عمروبن‌اویس‌بن‌سعدبن‌ابی‌سرح [۲]و برخی عبدالله‌بن‌عمروبن‌اویس العامر‌ی نوشته‌اند.[۳]

  • یزید عبیدالله‌بن‌زیاد را به حکومت بصره، ولیدبن‌عتبه را به جای مروان‌بن‌حکم، حاکم مدینه، نعمان‌بن‌بشیر را حاکم کوفه و عمروبن‌سعیدبن‌عاص را حاکم مکّه قرار داد.[۴]
  • نامه‌ی یزید به ولید شبانگاه به دست وی رسید. ولید، مروان را طلبید و نامه را با او در میان گذاشت. مروان گفت: از عبدالله‌بن‌عمر و عبدالرحمن‌بن‌ابی‌بکر( آن روزگار مرده بود ) نگران نباش امّا از حسین‌بن‌علی و عبدالله‌بن‌زبیر در امان مباش همین ساعت آن‌ها را بطلب اگر بیعت نکردند گردنشان را بزن، پیش از آن که خبر مرگ معاویه علنی شود. [۵]
  • ولید نیمه‌های شب نوجوانی به نام عبدالله‌بن‌عمروبن‌عثمان‌بن‌عفّان را فرستاد تا امام را به دارالاماره دعوت کند. اباعبدالله الحسین(ع) در این هنگام در مسجد بود. عبدالله‌بن‌زبیر نیز همزمان در مسجد بود. پیک ولید- عبدالله‌بن‌عمروبن‌عثمان– امام و عبدالله بن زبیر را به دارالاماره دعوت کرد هر دو به نوجوان گفتند:” تو برو ما در پی می‌آییم.” عبدالله‌بن‌زبیر از امام پرسید:” به نظر شما چرا مارا در این موقعیت فرا خوانده است؟”

امام فرمود:” به گمانم معاویه مرده است و ما را برای بیعت دعوت کرده است.”

عبدالله‌بن‌زبیر گفت: ” من نیز چنین گمانی دارم و هر دو به منزل باز گشتند.

– حضور امام در دارالاماره

  • حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، گروهی از نزدیکان خویش را دعوت کرد و فرمود: سلاح‌های خویش را بردارید. تعداد گروه مسلّح را ۳۰ تن نوشته‌اند. امام به آنان توصیه کرد که من آسوده خاطر نیستم. نگرانم که ولید مرا به کاری مجبور کند که نتوانم آن را بپذیرم و چون مصونیتی نیست، مرا همراهی کنید و بر در دارالاماره بنشینید اگر صدای من بلند شد به درون بیایید و از من دفاع کنید.

امام پیش از حرکت به سمت دارالاماره و اعلام موضوع با نزدیکان، آب خواست، وضو گرفت. لباس خود را عوض کرد. دو رکعت نماز گزارد و دعا کرد.[۷]

  • امام همراه با یاران و خویشاوندان مسلّح به سمت دارالاماره حرکت کرد. لباس سپید زعفرانی بر تن داشت. هنگامی که وارد شد مروان‌بن‌حکم آن‌جا نشسته بود. ولید خبر مرگ معاویه را داد (برخی نوشته‌اند نامه‌ی یزید را خواند)و درخواست بیعت با یزید کرد: امام فرمود: بیعت پنهانی بی فایده است فردا که مردم را برای بیعت دعوت می‌کنی ما را نیز دعوت کن(برخی نوشته‌اند امام گفت: تا صبح اندیشه می‌کنیم و پاسخ می‌دهیم)

ولید پذیرفت امّا مروان‌بن‌حکم گفت: ای ولید، اگر برود و بیعت نکند دیگر به او دست نخواهی یافت. او را زندانی کن تا بیعت کند یا گردنش را بزن وگرنه حادثه و کشتاری سخت در راه خواهد بود.

امام برخاست و فرمود: ای پسر زن کبود چشم! تو مرا می‌کشی یا او؟ به خدا ناروا گفتی و خطا رفتی. (در برخی منابع آمده، صندلی آهنی را به سمت مروان پرتاب کرد و مروان گریخت و صندلی به دیوار خورد.)، همراهان مسلّح امام به درون آمدند و امام در محاصره‌ی آنان بازگشت.[۸]

  • اعتراض مروان‌بن‌حکم به ولیدبن‌عتبه که چرا فرمان مرا اجرا نکردی و پاسخ ولید که به خدا سوگند دوست ندارم که مال و مُلک شرق و غرب از آن من باشد و من قاتل حسین باشم. گمان نمی‌کنم کاری که با ریختن خون حسین همراه باشد نزد خداوند آسان و در روز قیامت بی عقوبت بماند.[۹]
  • ولیدبن‌عتبه پیکی روانه‌ی منزل عبدالله‌بن‌زبیرنمود و او را دعوت به بیعت کرد. عبدالله به تأخیر انداخت. پیک‌های دیگر پی در پی او را دعوت می‌کردند. جعفربن زبیر– برادر عبدالله- پیغام به ولید داد که اندکی درنگ کن. شب هنگام عبدالله همراه برادرش جعفر از بیراهه به سمت مکّه رفتند.

ولید همین که خبر یافت حبیب‌بن‌کُدین را با ۸۰ تن به تعقیب آن‌ها فرستاد ولی آنان هیچ نشانی از عبدالله و جعفر نیافتند و بازگشتند.[۱۰]

  • عبد الله‌بن‌عمر– با اندکی تأخیر– و عبدالله‌بن‌عبّاس از مدینه به مکّه آمدند و در دیدار با ولید بیعت را پذیرفتند[۱۱].
  • ولید به یزید نامه نوشت و ماجرای بیعت نکردن حسین‌بن‌علی و عبدالله‌بن‌زبیر را گزارش داد. یزید از خشم، چشمانش برگشت (معمولاً هر وقت خشمگین می‌شد چشمانش حالت لوچ می‌گرفت) و در جواب نوشت: همه‌ی آنان را که بیعت کرده یا نکرده‌اند معرّفی کن و همراه نامه سر حسین‌بن‌علی(ع) را بفرست. که با این کار پاداش و بهره‌ی فراوان خواهی داشت.

ولید با دریافت نامه گفت:”هرگز چنین نخواهم کرد هرچند همه‌ی دنیا را به من ببخشند. “[۱۲]

 

دیدار ها و وداع های پایانی

  • پس از خودداری اباعبدالله الحسین(ع) از بیعت در شب، صبحگاه، مروان‌بن‌حکم، امام را در یکی از کوچه‌های مدینه ملاقات کرد و گفت: یا اباعبدالله، من خیرخواه تواَم، از من بپذیر تا رهایی یابی. امام فرمود: خیرخواهی تو چیست؟ بگو تا نظر بدهم.

مروان گفت: با یزید بیعت کن که به صلاح دین و دنیاست.

امام فرمود: انّا لله و انّا اِلیه راجعون. اسلام را وداع باید گفت اگر رهبر اُمّت اسلام کسی همچون یزید باشد که من از رسول خدا شنیدم خلافت بر آل ابی‌سفیان حرام است؛ هرگاه معاویه را بر منبرم یافتید شکمش را پاره کنید و مردم مدینه دیدند و کاری نکردند و به یزید تبهکار دچار شدند. مروان خشمگین او را رها کرد. [۱۳]

  • ولید چند بار سراغ امام فرستاد تا بیاید و بیعت کند و امام پاسخ داد: تا صبح صبر کنید. ولید کوتاه آمد. فرستادگان عصر شنبه با امام در منزل ملاقات کردند.[۱۴]
  • دیدار عمربن‌علی(ع) با امام حسین(ع) و طرح حدیث پیامبر مبنی بر شهادت اباعبدالله الحسین(ع)و مجاورت مزار او با مزار امیرالمؤمنین علی(ع) و اعلام آگاهی اباعبدالله(ع) از چنین روایتی.[۱۵] از این دیدار معلوم می‌شود که تعداد قابل توجهی، حدیث شهادت حسین(ع) را می‌دانستند.
  • وداع اباعبدالله(ع) در شب ۲۷ رجب سال ۶۰ هجری( شب یکشنبه )با مزار پیامبر، برگزاری دو رکعت نماز و نیایش با پروردگار. خواب دیدن پیامبر و بیان رؤیای خویش با اهل‌بیت،( برخی کتب این زیارت و خواب را در دو شب متوالی گفته‌اند) و وداع با مزار مادرش زهرا(س) و برادرش امام حسن مجتبی(ع) .[۱۶]
  • وداع اباعبدالله با ام‌السّلمه تنها همسر بازمانده‌ی پیامبر، وداع با زنان هاشمی و زنان عبدالمطّلب به ویژه امّ‌هانی عمّه‌اش.[۱۷]

 

 

 

[۱] . الفتوح: ج۵، صص۱۰-۱۱ ، جمل من انساب الاشراف : ج۱۱،ص۲۰، تاریخ یعقوبی: ج۲، ص۲۱۵، مقتل الحسین خوارزمی : ج۱،ص۱۷۹-۱۸۰ ، مقتل الحسین بحر العلوم: ص۱۲۶

[۲]. جمل من اَنساب الاشراف : ج۱۱، ص۲۰

[۳] . البدایه و النهایه : ج۸، ص۱۶۲

[۴] . تاریخ‌ ابن‌خلدون : ج۳، ص۱۹

[۵] . اخبارالطّوال : صص۲۲۸-۲۲۹، اامامه و السّیاسه : ج۱، ص۱۷۵،  مقتل الحسین خوارزمی : ج۱، صص۱۸۰-۱۸۱

[۶] . اخبارالطّوال : ص۲۲۹، تاریخ ط۷۵فه و ال، ص۲۰

مقتل الحسین خوارزمی : ج۱،ص۱۷۹-۱۸۰ ، مقتل الحسین بحر الغلوم: ص۱۲۶

ری تا بعد معلوم شود  مادرش زهرا ۰سبری: ج۵، ص۳۴۷، الکامل‌ابن‌اثیر: ج۳، ص۲۶۴

[۷] . الفتوح: ج۵، ص۱۳، بحارالانوار: ج۴۴، ص۳۲۴، اخبارالطّوال : ص۲۲۹، الفصول‌المهمّه: ص۱۸۲

[۸] . تاریخ طبری : ج۵، ص۳۳۹، جواهرالمطالب: ج۲، ص۲۶۳، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۳۴۹، کامل‌ابن‌اثیر: ج۳، ص۲۶۴، کامل بهایی: ج۲، ص۲۷۱

[۹] . تذکره الخواص: ص۱۳۵، مثیرالاحزان: ص۱۰، مقتل الحسین خوارزمی : ج۱، ص۱۸۴

[۱۰] . تاریخ طبری: ج۵، صص۳۴۰-۳۴۱، مقتل ابی‌مخنف:صص۱۳-۱۴، کامل‌ابن‌اثیر:ج۳،ص۲۶۴

[۱۱] . کامل‌ابن‌اثیر : ج۳، ص۲۶۵، نهایه الارب: ج۲۰، ص۳۸۲،تاریخ طبری: ج۵، صص۳۴۲-۳۴۳

[۱۲] . الفتوح: ج۵، صص۲۵-۲۶، بحارالانوار: ج۴۴، ص۳۱۲و مقتل الحسین خوارزمی ،ج۱،صص۱۸۵-۱۸۶

[۱۳] . اعیان‌الشّیعه: ج۱،ص۵۸۸،الفتوح: ج۵،صص۲۳-۲۵،نفس‌المهموم:صص۷۰-۱

[۱۴] . نفس‌المهموم:ص۷۱،بحارالانوار: ج۴۴،ص۳۲۶،تاریخ طبری:ج۵،ص۳۴۱

[۱۵] . مقتل‌الحسین مقرم:ص۱۴۸، لهوف: صص۲۶-۲۷

[۱۶] . نفس‌المهموم: ص۷۳، الفتوح:ج۵،ص۲۹، مقتل الحسین خوارزمی:ج۱،صص۱۸۶-۱۸۷ . بحارالانوار: ج۴۴، صص۳۱۲-۳۱۳، مقتل الحسین بحر العلوم:صص۱۳۲-۱۳۴

[۱۷] . بحارالانوار:ج۴۴،صص۳۳۱-۳۳۲، نفس‌المهموم:ص۷۶، المنتخب: ص۴۳۶

 

telegram

همچنین ببینید

با کاروان حسینی، یکم صفر سال ۶۱ هجری،ورود کاوران اسرا به شهر دمشق

با کاروان حسینی یکم صفر سال ۶۱ هجری ورود کاوران اسرا به شهر دمشق چند ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.