خانه / ادبیات / چشمه‌های بی پایان

چشمه‌های بی پایان

گریه کن تا غمت سبک بشود! گریه کن خیمه های ویران را!
می دَوانی کدام سوی زمین،چشم های هنوز حیران را؟
خاک ها را که خون به دل کردند، آب را تا همیشه گِل کردند
آتش کینه هایشان سوزاند، تکه های دل بیابان را
آب، در آرزوی لب هایت،”و اِذا البحرُ سُجّرت” می خواند
آب ،حس کرده بود روی سرش ، پنجه های سیاه توفان را
طاقتت را زیاد کن بانو! پای  لب های خیزران خورده
چوب ها ! لااقل نگه دارید، حرمت آیه های قرآن را
جز تو راز دل محرم را، هیچ کس برملا نخواهد کرد
راز پروانه های بی بال و … غنچه های بدون گلدان را
ذوالفقاری که بر لبت داری، سنگ معیار عدل خواهد شد
با ترازوی سکه می سنجند، کوفیان فرق کفر و ایمان را
خواهری مثل کوه می خواهند، رودهای رسیده تا دریا
کوه مانده که ماندگار کند، چشمه های بدون پایان را

حسنا محمدزاده

telegram

همچنین ببینید

لیلاتر از همیشه…

بر نیزه تکیه دادی تنهاتر از همیشه با چهره ی خماری زیباتر از همیشه بذر ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.