همسر این مرد در مدینه به من میگفت دخترش هم با اینکه جوان بوده سکته کرده و نصف صورتش جا به جا شده و از دیدن این صحنه دختر خردسال او آنچنان آزار میدیده تا جایی که این مادر جوان بیشتر از درد خود از آزار فرزندش رنج میبرده است تا اینکه نیمه شبی در اثر توسل به امام موسی کاظم(ع) و با بیان این دعا و شکوائیه که یا موسیابنجعفر یا باب الحوائج یا شفا یا مرگ در حین قرائت قرآن توسط آن حضرت شفا مییابد. سر صحبت را با پیرزن که او را با ویلچر به حرم میبرم باز میکنم. میگوید آرزو داشتم توان و قدرتی در من بود تا همه ظرفهای کاروان را خودم یک تنه میشستم. اما حیف که توان ندارم. او اگر چه افسوس میخورد اما نمیداند خدا همین نیت خیر را از او پذیرفته و ثواب این کار بزرگ را که خدمت به زائران خانهی خودش است به او عنایت خواهد کرد. به مسجدالحرام میرسیم. طواف و نماز طواف را انجام میدهیم. نوبت به سعی میرسد. من به دلیل بیخوابی دو روزه و انجام اعمال در صبح و چند ساعت جلسه در ستاد حال همراهی و کمک به او را در سعی ندارم. وقتی به او می گویم از تهران گفتهاند برای تو چرخ بگیرم، پول داری؟ قیمت! را می پرسد تا میگویم ده هزار تومان (چهل ریال سعودی) اول میگوید به من گفتهاند هفت هزار تومان است! معلوم میشود قیمت را هم پرسیده است بعد میگوید خودم این هفت دور را میروم. با تعجب لختی به او و همراهش نگاه میکنم چنان ضعیف است که چند پله مسجدالحرام اطراف کوه صفا را هم نمیتواند طی کند آنوقت میخواهد هفت دور بین کوه صفا و مروه را که نزدیک به سه کیلومتر میشود راه برود. با خنده به او میگویم وقتی پانصد هزار تومان دادهای برای این اعمال، ده هزار تومان که چیزی نیست. ولی انگار! حریف او نمیشوم زائر جوانی را که در این کارها رغبتی دارد صدا میکنم و سعی این پیرزن را به او میسپارم و خودم به مسجدالحرام برمیگردم تا نفسی تازه کنم. پاسی از شب گذشته است. و من روبروی ناودان طلا نشسته ام و کعبه را نگاه میکنم. در روایتی آمده است ثواب برتر در مسجدالحرام اول از آن طواف کنندگان است سپس نمازگزاران و قاریان قرآن و در مرحله آخر به کسی که به کعبه نگاه میکند. به کعبه نگاه میکنم همه از کنار حجر اسماعیل رد میشوند. در این حجر کنیزکی سیاه به نام هاجر که توفیق همسری پیامبر خلیل خدا حضرت ابراهیم را نصیب او کردهاند چنان منزلتی یافته که قبر او جزو خانه خدا شده و مردم تا آخرالزمان باید به گرد قبر او طواف کنند. پشت سر من یک روحانی خوش ذوق، زائران کاروان خود را فشرده و به دور خود جمع کرده و روبروی حجر اسماعیل زیارتنامه آن حضرت را میخواند. تا به حال در این سفرهای مکرر چنین سلیقهای را ندیده بودم. دل به زیارتنامه میسپارم. سلام بر اسماعیل ذبیح الله که قرآن در وصفش میگوید: «واذکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صدیقا و مخلصا نبیا». صدق و اخلاص را به اسماعیل دادهاند و جهانیان را به دور قبر او به طواف کشانده اند و در شرافت و فضیلت او همین بس که پیامبر خاتم و نبی مکرم اسلام(ص) از نسل و دودمان این پیامبر راستگو و مخلص است. مسئله ای که کمتر زائری به آن عنایت دارد و شاید اکثر زوار در طول اقامتشان در مکه حتی یکبار به او که بارها و بارها از کنار قبرش می گذرند و طواف می کنند سلام و عرض ادبی نکنند. عرض ادب به قبور پیامبرانی که در حجر اسماعیل مدفون شده اند نیز همین گونه است. خدایا به ما کیمیای محبت و معرفت ببخش. دوشنبه ۳/۶/۸۲ اینجا مسجدالحرام است. خانه خدا در وسط این مسجد چه شکوه و جلالی دارد. کاش این همه زائر که بارها و بارها و سالها و سالها به دور این خانه که از سوی صاحب آن بیت عتیق و آزاد لقب گرفته است می دانستند همانگونه که آن بزرگ فرموده است غرض از طوافشان به دور این خانه تمرین درس آزادگی است! و چقدر غریب است این گوهر کمیاب و نایاب آزادگی که جوانمردی و فتوت که سایر فضائل والای انسانی پرتوی از آن به حساب می آیند. این خانه که خانه آزادگی است مولد مولای متقیان علی(ع) است. ایجاز و اعجاز از این روشنتر نمی شود. فاطمه بنت اسد(س) که متحمل حمل لاهوت الابد بود به درون خانه خدا راه داده می شود. آن هم نه از در که از دیوار به هم پیوسته ای که برای عبور او و فرزندش گشوده شد و بههم آمد. آن هم نه یک روز و دو روز که سه روز خود و فرزندش که در جوانمردی کسی به پای او هم نمی رسد (لا فتی الا علی) میهمان ضیافت حضرت حق بودند. چه خوش گفت علی در پاسخ آن پرسشگر زیرک که یا علی آیا تو برتر هستی از آدم، نوح، ابراهیم، موسی و حضرت فرمود من از همه برترم و دلایل خود را فرمود و چون به عیسی رسید فرمود من از عیسی هم برترم، چرا که خداوند مادر او مریم را که در آستانه وضع حمل بود از صومعه به بیرون هدایت کرد ولی مادر مرا به داخل خانه خویش دعوت فرمود! اینجا خانه آزاد نام گرفته است اما آزاد نیست! در این چند سال که مشرف نشدهام تغییراتی در نحوه برخورد مأموران امر به معروف و نهی از منکر! سعودی می بینم از جمله اینکه به زوار اجازه نمی دهند به پرده کعبه دست بزنند و آن را ببوسند! وقتی با یکی از اینها سر صحبت را باز کردم که چرا نمی گذارید مردم به پرده کعبه متبرک شوند؟ گفت چه تبرکی! گفتم وقتی یعقوب پیامبر طبق نص قرآن پس از فراق جانکاهی که به سفیدی چشمش منجر شد به فرزندانش می گوید پیراهن یوسف را بیاورید و به چشمان من بکشید تا بینایی ام را دوباره بدست بیاورم که بینا هم شد (فارتد بصیرا) چه میگویی؟ مکثی کرد و با دلخوری گفت شما هم که هر چه بهتان می گویند فوری پیراهن یوسف را مثال می زنید! کنایه از اینکه جوابی برای شما ندارم! و مگر میتوانست داشته باشد و یا بر خلاف آیه قرآنی سخنی بگوید. اما از رو نرفت و در ادامه گفت پیامبر جز رکن یمانی ( یعنی همان موضع که فاطمه بنت اسد از محل شکافته شده آن به درون کعبه راه یافت) هیچ نقطهی دیگر کعبه را نبوسیده است و من از فرصت استفاده کردم و گفتم بالاخره سنگ سنگ است اینکه رکن یمانی و یا جای دیگر کعبه را بوسیده است مهم نیست بلکه مهم این است که قسمتی از کعبه را به نشانه تقدس و احترام و تبرک بوسیده فلذا همه جای کعبه در این تقدس یکسان است. از مولد علی گفتم و خانه ای که تنها خانه ایست که برای مردم بنا شده است (اول بیت وضع للناس) یعنی که علی برای همه اسلام است و مگر خود نفرمود در تمام عوالمی که خدا خلق کرده است از آغاز آفرینش تا ابد هیچ ولیای جز من وجود ندارد و مگر خود نفرمود: «مالله آیه اکبر منی ما لله نبأ اعظم منی» ( خدا نشانه ای بزرگتر از من و خبری عظیم تر از من در خلقت ندارد.) حالا می فهمم چرا آن عزیزتر از عزیز فرموده که در مسجدالحرام تعبیر قرآن فیه آیات بینات است ولی جز مقام ابراهیم کسی به دنبال آیه دیگر نیست و آن آیه محل شکاف دیوار کعبه و خود کعبه بهعنوان مولد علی است و چه اشتباه رفته اند شیعیانی که این را فخر علی شمرده و دانسته اند و حال آنکه اگر علی همان علی است که خود فرمود انا نبأ عظیم این افتخار کعبه که مجتمعی از سنگهای کوههای اطراف مسجدالحرام است که مولد علی باشد نه فخری برای علی.با عزیزی که همراهم بود سخن از طواف به میان آمد و اینکه امام زمان که قطب عالم هستی است چگونه به گرد این انبوه سنگ طواف می کند؟ همانجا بود که جرأت کردم و گفتم به اعتقاد من این کعبه است که باید به دور حضرت مهدی(عج) طواف کند چه آن حضرت واسطهی عالم غیب و شهود است و خوشا به حال کسانیکه همدوش آن حضرت در طواف کعبه اند و صد عجب از آنکه بسیار و بسیار در طواف حضرتش بوده اند اما جز به چشم خواص خویش دیده نشده اند چه ظرفیت و قابلیت دیدار حضرتش در دیدار کنندگان نبوده است و چه خوش گفت آن عزیزی که سالهاست در هر استحمامی که دارد غسل زیارت حضرت را نیت می کند چه مطمئن است آن حضرت را در اجتماع بارها و بارها دیده است هر چند شناخته نشده است. در خانه اگر کس است یک حرف بس نیست؟! عجبا تاریکی چنان دل و دیده بعضی از ما را احاطه کرده که در مطاف، حضرتش را که کانون نور است نمی بینیم و نمی توانیم ببینیم! و این حضور از باب تمنا نیست و مگر می شود این همه زائر به شوق دیدار امام به مکه بیایند و یوسف فاطمه رخ به آنان ننماید؟ و چه در اشتباهند آنان که از قول امام حسن عسکری(ع) نقل می کنند که به فرزندش فرموده است: فرزندم از مردم کناره بگیر و در بیابانها مسکن گزین! و چه در اشتباهند کسانی که حضرت را در کوه رضوی یا ذی طوی یا جزیره برمودا و کویر و … میجویند! آن حضرت در بطن و متن جامعه است و هر کس جز این می اندیشد به فلسفه امامت امّت و ولایت بر مردم پی نبرده است. اگر حضرت از مردم کناره گیرد چه فایده ای از این غیبت نصیب جامعه می شود؟ حضرت طبیب شفابخشی است که با رأفت تمام در میان دردمندان می گردد و جانهای دردمند از درد گناه زخم و عصیان و معصیت و ستم حاکمان را با داروی کلام و جمال خویش شفا می بخشد. آه! که چقدر در شناخت حضرت به بیراهه رفته ایم و رفته اند! مفاتیح را می گشایم و به توصیه آن عزیز یگانه زیارت آل یاسین می خوانم. در همه جای این زیارت که توصیه خود آن حضرت به شیعیان مهجور از اوست عشق چه یکّه تازی می کند سلام بر تو وقتی تکبیر می گویی، وقتی رکوع میکنی، وقتی تشهد می خوانی، وقتی لا اله الّا الله میگویی و قنوت می خوانی، سلام بر تو در تمامی شبها و روزهایت!
روبروی ملتزم، فاصله بین حجرالاسود و درب خانه خدا که می گویند اجابت دعا در آن قطعی است ایستاده ام و آنقدر دعا می خوانم که کم میآورم! در سمت چپ من خیل زوار به گرد حجرالاسود حلقه زده اند و با مشقت فراوان به دنبال فرصتی برای بوسیدن آن هستند. مردی که لهجه غلیظ اصفهانی دارد به خانمی که در آن جمعیت آشفته میخواهد دل به دریا بزند و از میان آن همه مرد به حجر برسد میگوید خانم برای خودتان می گویم خوب نیست قاطی مردها بشوید تکلیف ندارید و از این حرفهای مردانه. جوش می آورم و به او می گویم حضرت آقا، خانه خدا را زن و مرد نکن در مطاف این مسائل نیست وانگهی چگونه است که مردان می توانند خود را در این گردابی که زنها در آن هستند بزنند و به حجر برسند و از جمله خود شما ولی زنها نمی توانند؟ از تذکر من ناراحت می شود و چنان برافروخته که اگر جلوی خانه خدا نبود حتماً با من دست به یقه می شد! ولی راهش را می گیرد و می رود و می گوید: «تو مسأله نمی دانی، برو مسأله ات را بپرس!»خودخواهی آدمها به جای خود اما انگار مردان در این رقابت زشت مردانه کردن همه چیز از جمله حج می خواهند پیشقدم از دیگران باشند! اگر این طور باشد که داغ بوسیدن حجر تا ابد به دل خانم های زائر خواهد ماند! در مقام ابراهیم هم زائر جوانی را دیدم که به خانمی که می خواست نماز طواف را بخواند می گفت خانم برو عقب خوب نیست مردها پشت سر تو بایستند و نماز بخوانند. جداً خانه خدا معرکه است فتوا و صدور حکم بعضی ها گل کرده و کسی به کسی نیست! باز به میدان می آیم و مشفقانه می گویم حاجی، این خانم اگر بخواهد به گفته تو عمل کند پای دیوار و ستونهای آخر مسجدالحرام هم نمی تواند نمازش را که باید در اینجا بخواند، بخواند. چه بهر حال پشت سر او مردهایی می ایستند تا نمازشان را بخوانند و بروند. ضمناً خانه خدا زن و مرد ندارد. قانع می شود و تشکر می کند و مشغول نماز طوافش می شود و من هم راهم را می گیرم و می روم تا ببینم سعی آن سه زائر و اعمالشان به کجا رسیده است.
منبع:کتاب تاعشق با عشق-سفرنامهی دمشق،کربلا،مکه غلامعلی رجایی