شعر ترنم موزون مستی و بیخودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر نخواهد شد. شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود… که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است. اصحاب حسین(ع) که در روز عاشورا زیباترین شعر هستی را بر صفحهی تاریخ نگاشتند خود شاعرانی برجسته و توانا بودهاند، آشنایی با شرح مختصری از سیر زندگانی این یاران، مطلبی است که در این بخش دنبال میشود:
نعیم بن عجلان انصاری خزرجی: شاعر شهید پیر و سالخورده بود. با سوابقی درخشان. در کوفه او را به شعر و شجاعت میشناختند. سالهای سخت حکومت علی(ع) همرزم بزرگان نبرد جمل و صفین و نهروان بود. فاصلهی سالهای۴۰ و۵۰ هجری، به حلقهی ارادت امام مجتبی(ع) پیوست و در همهجا با زبان و بیان کوشید از ساحت وی دفاع کند. وقتی خبر حرکت کاروان حسینی به کوفه رسید، نعیم، اسب و شمشیر و زره و سپر آماده کرد. با فرزندانش وداع کرد و شبهنگام از کوفه رهسپار بیابان شد تا کاروان حسین را بیابد و همراه شود. پیر پاکباز کوفه در کدام منزل به امام پیوست؟ نمیدانیم! امّا در کربلا همرکاب یاران و سرباز جبههی ایمان و ایثار و شهادت شد. ظهر روز عاشورا، ساعتی بعد از اذان، ده هزار کمان کشیده، پیکانهای تیز خویش را به سمت یاران امام نشانه گرفته بودند. یاران امام، پیاده و سواره بیهراس از مرگ، مصمم و قاطع، گرم و پرشور آمادهی شهادت بودند. باران تیر میبارید. “نعیم بن عجلان انصاری”، پیر پاکباز و پاکنهاد کربلا، سرودخوان مقابل تیرها ایستاد. رجز خواند و مبارزه کرد و به قلب دشمن زد. ساعتی بعد، نیمی از یاران بر خاک افتاده بودند. نعیم گلگونتن و خونین با محاسنی ارغوانی به محبوب پیوسته بود. عرشیان شعر او را زمزمه میکردند و در بدرقهی روح بزرگ و آسمان آشنایش، بال بر خون چهرهاش میزدند. سلام بر منتقم خون او که سلامش میدهد: «السلام علی نعیم بن عجلان انصاری».
منبع: آیینهداران آفتاب/ دکتر محمدرضا سنگری- با اندکی تلخیص
