هیبت برادر آگوست 23, 2009 قصه ی لحظه ها ارسال دیدگاه 1,555 بازدید نوشته های مرتبط پایان مطلب قصهی لحظهها دسامبر 25, 2011 زینب و زینالعابدین… دسامبر 18, 2011 اسیری زینب دسامبر 18, 2011 به حسن خیلی احترام میگذاشت. میگفتند: “چرا این قدر به برادرت احترام میگذاری؟”…. میگفت: “همان هیبتی که در پدرم علی میدیدم، در برادرم حسن هم میبینم.” شهید هم که شد، هر شبِ جمعه میرفت زیارت مزارش. منبع: آفتاب بر نی/ زینب عطایی 2009-08-23 admin اشتراک