خانه / admin (صفحه 33)

admin

گریه ی امام زمان(عج) در وفات حضرت زینب(س)

مرحوم آیت الله سید نورالدین جزایرى (متوفى ۱۳۴۸ ه‍ ق ) در کتاب (الخصائص الزینبیه ) آورده است که عالم دانشمند و محدث خبیر شیخ محمد باقر قاینى ، صاحب کتاب کبریت الاحمر در کتاب کشکول خود به نام (سفینه القماش ) مى نویسد: در عصرى که در نجف اشرف به تحصیل علوم حوزوى اشتغال داشتم در آنجا سیدى زاهد ...

ادامه نوشته »

جلوه‌های عزّت و آزادگی در نهضت امام حسین(ع)

نام کتاب: جلوه‌های عزّت و آزادگی در نهضت امام حسین(ع) مؤلف:‌علی کرمی محل نشر:قم ناشر:حاذق سال انتشار:۱۳۸۱ تعداد صفحات: ۳۲۰ موضوع: مقتل رده دیویی: ۹۵۳۴ /۲۹۷ شکل‌گیری اصلی این کتاب، به سخنرانی‌های نگارنده در دفتر آیت‌الله العظمی سیستانی به تناسب برخی از روزهای محرم و صفر، در یکی دو سال اخیر برمی‌گردد، که پس از بازنگری و افزایش بجا و ...

ادامه نوشته »

آفتاب پشت ابر

در کمال الدین از جابر بن عبد اللَّه انصارى روایت میکند که: وى از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله پرسید: آیا شیعه از وجود قائم در مدت غیبتش، بهره ‏مند مى ‏شود؟ حضرت فرمود: آرى بخداوندى که مرا به پیغمبرى مبعوث گردانیده. آنها از وجود او منتفع می شوند و از نور ولایتش در طول غیبت؛ استضائه میکنند. چنان ...

ادامه نوشته »

متمایل به عشق…(رضا جعفری)

سائیده شد لبان تو این گونه چوب را برهم نمی کشند ـ شمال و جنوب را… دیدند قرمز متمایل به عشق بود ـ خونین ترش نخواه و ببخش این غروب را آب فرات در کف خود ته نشین شده ست پس خوب شد که لب نزدی این رسوب را واجب نبود آمدنت لطف کرده ای برداشته اند از همه حکم ...

ادامه نوشته »

شاعر مجاهد

از مکّه منزل به منزل همسفر محبوب بودن چه سعادتی است! با این قافله که سپیده از نفس‌هایشان می‌زاید، آفتاب به یُمن نگاهشان پرتو می‌افشاند و زندگی به پاس بودنشان استمرار دارد. یزید شیعه بود و شاعر. در هر منزل شعری می‌گفت و سروده‌ای تازه می‌خواند. می‌گفت: همسفری با فرزندان پیامبر زیباترین شعر زندگی من است و شهادت در رکاب ...

ادامه نوشته »

ادب حدیث‌گویى!

حَدِّثوا الناسَ بما یعرفونَ و لا تُحدِّثوهُم بما ینکرونَ فیُکَذِّبونَ اللهَ و رسولَهُ حدیثى را به مردم بگویید که درک کنند(باور کنند) و حدیثى را نگویید که انکار نمایند و خدا و پیامبرش را تکذیب کنند.(به ظرفیت مخاطب‌ها توجه کنید) (محمد محمدی ری شهری، حکمت نامه‌ی امام حسین، ج۲، ص۱۴۳)

ادامه نوشته »

به نام عشق…(علی فردوسی)

به دست خسته ی شعرم کسی قلم داده است همان کسی که قلم را به محتشم داده است قلم به دست گرفته ست و نوحه می خواند چه نوحه ای! که به او عرش و فرش دم داده است کدام دست؟ کدامین قلم؟ چه می گویم؟ برید دست قلم را، به من علم داده است به هر کسی ندهند این ...

ادامه نوشته »