بسم الله الرحمن الرحیم،الحمدلله رب العالمین،حسبا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
هیچ بلایی به عظمت و بزرگی عاشورا نیست. صاحب این مصیبت عظیم وجود مقدس رسول خاتم(ص) است. این مصیبت بر حضرت وارد شده و این اعظم ابتلائات حضرت است. روایتی است که من مکرر خواندهام. امشب هم شب عاشوراست، بد نیست روایت خوانده شود. در این روایت آمده است وقتی حضرت ابراهیم خلیل(ع) از عهدهی امتحان خدا، ذبح جوان رشیدش حضرت اسماعیل، برآمد و در منی برای خدا، کارد به حلقوم فرزندش گذاشت؛ خدا فرمود: تو خوب امتحان خود را پس دادی، خلیل(علیهالسلام) به خدا عرضه داشت، خدایا! من در کجای این امتحان کوتاهی کردم؟ موفق نشدم فرزندم را با دست خودم در راه تو سر ببرم و قربانی بکنم تا در این قربانی کردن به ثواب اعظم مصیبتها برسم، ثوابی که هیچ صاحب مصیبتی، به آن ثواب نمیرسد. از جانب خدای متعال پاسخ رسید که: ابراهیم! خودت را بیشتر دوست داری، یا پیغمبر آخرالزمان را؟ عرض کرد: پیغمبر آخرالزمان را، فرزندت اسماعیل را بیشتر دوست داری، یا فرزند آن پیامبر را؟ عرض کرد: فرزند پیامبر، سیدالشهدا را، از اسماعیل خودم بیشتر دوست دارم. خدای متعال پس از این اقرارها که از حضرت ابراهیم گرفت، دو مطلب را به حضرت فرمودند: یکی این بود که ابراهیم نه تو ظرف اعظم مصائبی، و نه بزرگترین مصیبتها، سر بریدن اسماعیل به فرمان من در منی است. ظرف اعظم این مصائب این شخصیتی است که گفتی او را از خودت بیشتر دوست داری، یعنی نبیخاتم(ص) و اعظم مصیبتهای آن بزرگوار همان فرزندی است، که گفتی او را از اسماعیل بیشتر دوست داری، اما مطلب دوم( نقل به معنا) در روایت این است که ای ابراهیم خودت انصاف بده، تو به دستور ما در راه محبت خدا و برای تقرب جستن به او آمادگی داشتی تا در منی و با دست خودت بندهی ما، اسماعیل فرزند خودت را سر ببری این مصیبت سنگینتر است یا سر بریدن آن فرزند عُظمای پیامبر خاتم(ص) که با اسماعیل نیز قابل مقایسه نیست آنهم توسط امتش؛ یعنی، امت اسلام و البته به قصد قربت. امّا مطلب سوم: ای ابراهیم! اگر میخواهی، به ثواب اعظم مصائب برسی باید مصیبت سیدالشهدا را درک کنی اگر توانستی مصیبتزده بشوی، اگر بلای سیدالشهدا در دل تو غم انداخت آن وقت به ثواب اعظم مصائب میرسی.
برخی معارف هستند که انسان را خالص میکنند. خدای متعال دربارهی جنگ احد میفرمایند:این جنگ سخت و سنگین برای این بود که ما قلبتان را خالص کنیم. و این میسر نیست مگر به اینکه محبت به غیر، از دلتان بیرون رود؛ بنابراین هیچ چیز به اندازهی معرفت مصیبت سیدالشهدا(ع) و درک و فهم آن، انسان را خالص و پاک نمیکند. این همان چیزی است که در زیارت عاشورا از خداوند درخواست میکنیم که «اَسئلُ اللهَ بـِحـَقکِمُ و بـِالشأنِ الـّذَی لکـُم عِنـْدهُ اَنْ یُعـْطیـَّـنی بـِمُصابی بـِکـُم اَفـْضلَ ما یُعـْطی مُصاباً بـِمصیبهِ» به ما گفتهاند، از خدا بخواهید سرآمدن آن چیزهایی که به صاحبان مصیبت میدهد، به شما بدهد. خود سیدالشهدا(ع) و ۱۴ معصوم به درجهی خاصی از قرب و نزدیکی به خدا رسیدند که برای احدی قابل فهم نیست. هیچکس نمیتواند باطن عاشورا را درک کند و بفهمد بین خدا و سیدالشهدا چه گذشته است! اما میشود وارد فضای عاشورا شد و به این میدان پا گذاشت. اگر کسی مَرد راه باشد، اگر کسی پای این حرف و لوازمش بایستد، اگر کسی بخواهد خود را در میدان مصیبت سیدالشهدا وارد کند، از جام بلای سیدالشهدا به انسان میدهند آن وقت انسان مبتلا به بلای سیدالشهدا میشود البته لوازم دارد باید پای لوازمش بایستی از لوازم ظاهری تا باطنی، از ادب ظاهری تا ادب باطنی. شنیدهاید که در کاملالزیارات آمده که وقتی زیارت عاشورا به جا میآورید، و یا به زیارت سیدالشهدا میروید، غصهدار محزون، مکروب، غبارآلود، گرسنه و تشنه بروید، چرا که در روایت است که امام حسین (ع) در نهایت محزون و غصهدار بود و گرسنه، تشنه و غبارآلود به شهادت رسید، شما نیز در نهایت آشفتگی و حزن و اندوه به زیارت آن بزرگوار بروید و یا در مجالس روضه شرکت کنید. یکی از اساتید من میگفت: در بینالطلوعین روز غدیر برای زیارت امیرالمؤمنین(ع) به حرم آن بزرگوار میرفتم، بیرون در ورودی حرم، دیدم که، مرحوم آقای فکور که از علمای بزرگ و فوقالعاده و نیز صاحب مقامات معنوی بودند از حرم بیرون آمدند، نزدیک کفشداری به من برخورد کرد و در حین صحبت و احوالپرسی گفت: فلانی، سه روز است یک استکان چای بیشتر نخوردهام….. من با خودم گفتم یعنی چه؟ نخوردی که نخوردی، این چه حرفی است دَم دَر کفشداری ائمه به من میگویی؟ این که گفتن ندارد! رفتم مقابل حرم ایستادم و سه ساعت گریه کردم و زیارت غدیریه را با توجه و عنایت خواندم آمدم خانه، خسته شدهبودم خوابیدم، در خواب دیدم حرم حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام است من همان جا ایستادهام و با همان حال خوش مشغول زیارت هستم، حرم هم خلوت است و چند نفری بیشتر نیستند. دیدم مرحوم آقای فکور بین زمین و آسمان عاشقانه با تمام وجود دارد زیارت میکند متوجهی آن جملهی ایشان شدم که یعنی چه؟ بله!اگر میخواهید زیارت بکنید باید از قبل آماده شوید. انسان اگر میخواهد عاشورا را درک کند، باید قبل از محرم مهیا شود. شنیدید مرحوم سیدبن طاووس رضوانالله تعالی علیه در اقبال میفرماید: از فردای پایان ماه رمضان مراقبهشان را شروع میکردند، یعنی از فردای عید فطر برای شب قدر آینده! پس از قبل باید برای عاشورا مهیا شد. لازم است بگویم هر چیزی بهار و شب قدری دارد که اگر نتوانستی شب قدر آن چیز را درک کنی دیگر بعید است که در طول سال بتوانی بدستش بیاوری.
میدانید هر، شبانهروز، یک سحر دارد، من تلقی خودم این است، اگر کسی سحر را از دست داد مثل این است که کرهیِ مشک را از دست داده است. اگر دوغ هم بخورد خاصیت، این کره را ندارد. کسی که سحرش خراب است، روزش نیز خراب است. این دو به هم گره خوردهاند. در هفته یک شب شب جمعه است، کسی که شب جمعهی خوبی ندارد، هفته خوبی هم نخواهد داشت، در سال یک ماه، رمضان است کسی که رمضان و شب قدر خوبی ندارد، سال خوبی هم ندارد. شب قدر مصیبت امام حسین(ع) نیز عاشورا است، اگر کسی امشب که شب عاشورا است و فردا که عاشورا است، نتواند به فضای عاشورا وارد شود، دیگر بعید است، زمانی دیگر بتواند. در این زمان همه چیز آماده است برای این که انسان پردهها را کنار بزند و به باطن عاشورا راه پیدا کند. عاشورا نه یک قطعهی خاص زمین است و نه یک ظرف خاص از زمان و جغرافیا. جغرافیایی است که همهی عوالم را طی کرده و از نظر زمان، به اندازهی همهی تاریخ است. اگر انسان بتواند حجاب را کنار بزند و به عاشورا وارد شود، به باطن عاشورا راه پیدا میکند. ورود به بلای سیدالشهدا، زمینهی محبت و وفا را برای انسان فراهم میکند و انسان را پاک و خالص میکند. مصیبت سیدالشهدا(ع) چند چیز برای انسان میآورد. در زیارت عاشورا و دعای ندبه و برخی متون دیگر توضیح داده شده که درک مصیبت سیدالشهداء، ۳ چیز را در انسان ایجاد میکند. شناخت اولیای خدا، همراهی با اولیاا…، تا مرز خونخواهی و معـیت با آنان و سوم ثبات قدم. همهی شما زیارت عاشورا را خواندهاید. دیگر چیزهایی که یک انسان در زیارت عاشورا میخواهد، دنبال مصیبت سیدالشهداست، اگر کسی مصیبت را فهمید، «لـَقـَدْ عظمُتْ الرزیَه»، سیرش آغاز میشود و نوعی همراهی با جبههی حق پیدا میکند، به وفای به ولیا… میرسد. و نوعی موضعگیری نسبت به جبههی باطل در او پیدا میشود. اگر انسان عمق عاشورا را بفهمد از لعن تا برائت تا درگیری«حربٌ لمن حاربَکـُمْ» تا خونخواهی و حضور در لشکر ولیا… و یک سلسله مواضع دیگری که در زیارت عاشورا آمده را نیز یکسره میفهمد. مطلب دوم هم هست. این مطلب دوم، خیلی مهم است مهمتر از همه. هم انسان را به امام حسین(ع) گره میزند و هم او را از صف دشمن جدا میکند. این را محضر جوانهای عزیز تقدیم میکنم. در فتنههای ننگین و غوغاهایی که شیطان به پا میکند و موجهایی که میفرستد، موجهایی که نجات غریقها هم در آن غرق میشوند، امثال ما که هیچ، شیطان مردان راه را با خود غرق میکند، اگر کسی اهل توجه به عاشورا بود، در عاشورا ذوب شد، نگاهش را از عاشورا برنداشت، بصیرتی پیدا میکند،” انَّ الحـُسَینْ مصباح الهـُدی”و خیلی راحت حق و باطل را میفهمد و دیگر بالاترین و بزرگترین، شبههها پیش او رنگی ندارد. امروز شما میبینید عدهای غرق در شبهاتی هستند که شما به حساب نمیآورید. اصلاً، آنها را لغو میبینید.« اَلذینَ هُم عـَنْ الغـَوِ المعرضون» راحت از کنار آن شبههها میگذرید. فتنههای آخرالزمان، بسیار سنگین است بهترین چیزی که میتواند، شبههها را کنار بزند عاشورا است. به میزانی که انسان در عاشورا ذوب شود چشمش را از عاشورا برندارد، نگوید، بس است؛ کجا بس است؟ مگر هنوز، کسی حق گریهی بر امام حسین را ادا کرده است؟ مگر هنوز کسی توانسته برای امام حسین عزاداری کند؟ عزاداری امام حسین در محشر هم هست. در عالم برزخ هم هست. اگر بلا ما را تطهیر میکند به ما عنایت کردهاند. امام حسین(ع) بلاکشیده، نبی اکرم(ص) تحمل کردند ما میتوانیم به آن بلا راه پیدا کنیم و با آن بلا ساکت شویم.این بلا سه برکت برای ما دارد: ۱) شناخت جبههی حق و موضعگیری مثبت نسبت به آن، در طول تاریخ از اسلام تا همراهی تا خونخواهی، تا تسلیم بودن و بقیهی آن چیزها، شناخت جبههی باطل با تمام شیطنتها و تزویزهایش که چقدر فتنههایش سنگین و ظلمانی بوده، و هست.«ابن ابی الحدید» به دنبال این است که ظلمت یعنی چه؟ نقل میکند در زمان بنیامیه ۷۰۰۰۰ هزار منبر در دنیای اسلام بوده و بر فراز این منبرها وجود مقدس و نازنین امیرالمؤمنین، امام الموحدین مورد سب قرار میگرفته علی(ع) را لعن میکردند. فضا چهقدر باید تاریک باشد، که خطیب جمعه نمازش را قضا میکند چون یادش رفته امیرالمؤمنین(ع) را در خطبههایش لعن کند. در این ظلمات یک چیز انسان را نجات میدهد آن هم عاشوراست؛ عاشورا باعث میشود جبههی دشمن را بشناسیم و از آن فاصله بگیریم نه فقط فاصله بگیریم، با آنها درگیر بشویم«حربٌ لِمَن حاربَکـُمْ»، این موجب میشود برای لشکر امام زمان(عج) آماده بشوی.« لـَقـَدْ عـَظـُمَ مصابی بـِکْ فـَاَسئلَ الله الذی اَکـْرَم مقامَکَ و اکرمَنی بکَ اَنْ یَرْزُقــَنی طـَلـَبَ ثارکْ،» اگر مصیبت سیدالشهدا در دل انسان عظمت یافت انسان به خونخواهی امام حسین(ع) در رکاب امام زمان(عج) شرکت میکند، تردید هم نمیکند. سومین و آخرین مرحلهای که انسان به آن میرسد یعنی همان انسانی که به بلای سیدالشهداء مبتلا شده و با آن بلاسوخته، قرب است. ضیافتی، چون عاشورا یک سکهی دو رو است همیشه یک روی آن بلا و سختی و رنج است و روی دیگر آن ضیافت است و محبت…، سـُرور و نشاط است و قرب الیا…، همیشه همینطور است. آدم، وقتی که مریض میشود ظاهرش بیمار است. باطنش پاکی و طهارت و قرب و محبت و انزجار از گناه. اگر کسی همتش را داشت تواناییاش را داشت از خدا خواست، پای این مطلب ایستاد، مبتلا به بلای عاشورا شد به میزانی که مبتلا میشود آن روی سکه عاشورا را هم به او نشان میدهند. وارد فضای ضیافت و قرب و رضوان و محبت میشود. یک زمانی من خودم بلا میکشم بلای من به اندازهی خودم است پاکی و محبت و خلوص هم که میآورد به اندازهی خودم است اما یک وقت به من تشنه، عطش زده، خسته و بلا دیده اجازه میدهند کاسهام را از آب دریا پر کنم و وجود عطش زده و خستهی مرا به درون دریا میاندازند این دو خیلی با هم فرق دارند، اگر آدم را به دریا انداختند، دریایی میشود؛ اگر مرا به مصیبت امام حسین(ع) راه دادند، در اثر مبتلا شدن به مصیبت، آن روی سکه را به من نشان میدهند هر چهقدر هم کوچک باشم، دریا میشوم، دیگر هرچه بخواهی آنجا هست، کسی که در دریاست، جامش به دریا وصل است هر کسی از این جام بنوشد باز هم میشود بنوشد، اصلاً آنقدر به او مینوشانند و جامش را پیاپی پر میکنند که هر چه بنوشد، تمام نمیشود و این همه به برکت درک درست بلای امام حسین(ع) و به طـَبَعَ آن محبت امام حسین(ع) و محبت خدای متعال است که در دلش ایجاد شده این همه از آن کسانی است که وارد بلای امام حسین میشوند آنهایی که مبتلا نمیشوند به ضیافت هم راه نمییابند. و آنانی که از کنار این مصیبت عظیم به آسانی میگذرند و گاه حتی آن ایثارها و فداکاریها و در نهایت شهادت را غیر ضروری میدانند جز ضرر و خسران نتیجهای عایدشان نمیشود و بعید نیست که شریک بنیامیه باشند. اینها بودند، که روز عاشورا خوشحالی کردند و جشن گرفتند. بنابراین هیچ چیز به اندازه درک و اعتقاد به بلای امام حسین(ع) ظرف وجودی ما را بزرگ نمیکند در این زمانه اگر آدمی دلش بخواهد در لشکر حضرت صاحبالزمان (عج) باشد این آرزوی خیلی بزرگی است امّا برآورده شدن این آرزوی بزرگ به این است که وارد بلا شود، اگر وارد بلا شد، اگر مبتلا شد آن وقت به اندازهی ظرفیت دلش باطن بلا را به او نشان میدهند، آنجاست که زیبایی کار خدا را میبیند. حضرت زینب(س) در آن هنگامهی پر از بلا که آتش به جانش زد، و کمرش را از غم و اندوه خم و مویش را سپید کرد با این حال وقتی که ابنزیاد « لعنتها… علیه» میگوید: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ حضرت زینب(س) پاسخ میدهند: “ما رأیتُ الاّ جمیلاً” من جز زیبایی ندیدم. این سخن کسی است که بعد از بلای امام حسین سوخته، یک روی سکه سوختن است، پیر شدن است، شکستن و عضه خوردن است و آن روی سکه قرب، ضیافت و مشاهدهی جمال است. کسی میتواند به شهود جمال عاشورا برسد که بلای عاشورایی را لمس کند و وقتی بهتر از شب و روز عاشورا برای این نیست کسی که در این شب و روز نتواند به مصیبت وارد شود، گمان نمیکنم، تا سال آینده بتواند خود را از این جمال بهرهمند کند. این است که امشب تا فرصت باقی است، به یاد امام (عج) التماس کنیم. اولیاء، خوبان و بزرگان را شریک عبادت خودمان کنیم، خوبان و بزرگوارانی که دوستدار بندگان خدا بودند و هستند و معرفتشان را با عشق به امام حسین(ع) سپری کردند و چه سالها که خالصانه بر مصیبت امام حسین(ع) گریه کردند، از امام زمان (عج) درخواست کنیم ما را به مصیبت امام حسین وارد کنند. اگر انسان عمق این مصیبت را بفهمد، آن وقت به حمد خدا به بلا میرسد. دو حمد در آخر زیارت عاشورا آنجا که به سجدهی قرب میرسد وجود دارد. آن دو تا حمد کدامند؟« اللـَّهُمَ لَکَ الحـَمْدُ، حَمْدَ الشاکرین لـَکَ علی مُصابـِهْم» خدایا! تو را حمد میکنم آن حمد شاکر بر آن مصیبتی که بر ولی تو وارد شده است، حمد خدا را میکند و میگوید: « کار تو با امام حسین زیبا بود» این خیلی بزرگی و جسارت میخواهد، زیبایی کار خدا با امام حسین(ع)» را کسی میتواند لمس کند که وارد فضای مصیبت باشد. دوم: « الحَمْدُللهِ علی عظیم رَزیتی؛ خدایا تو را حمد میکنم که مرا با مصیبت سیدالشهدا آشنا کردی و مبتلا نمودی.» چه نعمتی،از این بالاتر که خدا، به ما اجازه بدهد و شرایطی را برایمان فراهم نماید تا برای امام حسین(ع) گریه کنیم، این حال تصادفی نیست. چه انسانهایی که امشب بیخیال هستند، امّا به ما اجازه دادهاند بیائیم و با بلای امام حسین به طرف خدا حرکت کنیم، سالک بشویم و به مصیبت سیدالشهدا راه پیدا کنیم. اگر این دو حمد را داشتید آن وقت میتوانید بگوئید”الـّلهمَ رزقنی شفاعه الحُسَینْ یَّومَ الورود” شفاعت حسین که به دنیا ختم نمیشود، شفاعت امام حسین در دنیا همین است، خونش را داده، دست ما را گرفته و ما را تا اینجا پیش میبرد تا اینجا که«اللـّهمَ اجْعـَل محیای محیا محمِّد و آل محمد و مماتی مماتَ محمدِ و آل محمد» اگر کسی مصیبت امام حسین را درک کرد یک قدم، یک قدم میآید و میرسد به جایی که دیگر حیات و زندگیاش میشود زندگی و حیات آنها، مرگش میشود مرگ آنها، این میشود شفاعت امام حسین. اگر امام حسین دست کسی را گرفت« بذلو مهجم دون الحسین(ع)»، اگر ما دست به دست امام حسین گذاشتیم وارد عاشورا و بلا شدیم، به جایی میرسیم، که حیات و مرگمان عوض میشود. یعنی حیات و مماتمان مثل امام حسین(ع) میشود یعنی اینکه مثل آنها زندگی میکنیم، مثل آنها میمیریم. این زندگی و مرگ فرقش با مرگ و زندگی عادی این است که برای خدا زندگی میکنیم و برای خدا میمیریم. و این یعنی شفاعت امام حسین(ع) در دنیا تا لحظهی مرگ. و البته! بعد از این هم ما باید با امام حسین حرکت کنیم. تا شفاعت اخروی امام حسین(ع) نیز نصیبمان گردد؛ اما شفاعت بعدی امام حسین نصیب چه کسی میشود؟ از اینجا مضمون زیارت عاشورا عوض میشود:« اِنَّ هذا یومٌ تبرکَت به بنوامیه فـَرِحَتْ به آلُزیادٍ و آلُمروان بقتلهمُ الحسین »، روز عاشورا بنیامیه جشن گرفتند و خوشحال بودند که امام حسین را از پا در آوردند. آنگاه در ادامهی زیارت صد مرتبه به اولین ظالم نسبت به حق محمد(ص) و آل طاهرش(علیهمالسلام) و آخرین از حلقهی ظالمین لعن میکنیم و سپس لعنهای اختصاصی بر گروهی که با حسین(ع) پیکار کردند و در کشتن او همراهی نمودند و بعد از این صد مرتبه، به امام حسین(ع) و اصحابش سلام میفرستند و در سجده، بعد از دو حمدی که ذکرش رفت میگوییم« اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود» خدایا حالا شفاعت اخروی، امام حسین را شامل حال من کن. این همان چیزی است، که با ورود به مصیبت امام حسین(ع) باید به آن برسیم، به وفای به امام حسین، به همراهی با امام(ع) و به ثواب شهدای امام حسین(ع). چه کسی است که روز عاشورا را ببیند و عاشق امام حسین(ع) نشود؟ گودی قتلگاه را ببیند، دلش برای امام حسین(ع) پر نزند. چه کسی است که احسان امام حسین را ببیند و دلش برای امام حسین پر نزند؟ چگونه اصحاب و عزیزانش را مراقبت میکرد که زمینگیر نشوند. همین که صحنهها سخت شد پا به میدان گذاشت، یک لحظه از جبههی خودش غفلت نمیکرد. به دشمن، احسان میکرد. شنیدید وقتی به لشکر حُر رسید، همهشان را آب داد. حیواناتشان را هم سیراب کرد. از فردا هم شروع کرد به اتمام حجت کردن با آنها. چه لزومی داشت که امام حسین این قدر با اینها اتمام حجت کند؟ چه لزومی داشت، این قدر سخن بگوید؟ دلیلش این است که امام حسین(ع) نمیخواهد یک نفر هم به جهنم برود، دلش میسوزد که اینها به جهنم بروند. اگر کسی صحنه عاشورا را ورق بزند، هر صحنهای دلش را میبرد، چه کسی میتواند عاشورا را ببیند و دل دادهی امام حسین نشود؟ اگر میخواهیم به وفای امام حسین(ع) برسیم باید غرق در عاشورا بشویم. اگر میخواهیم از امام حسین جدا نشویم و خودمان را پیش روی امام حسین و امام زمان ببینیم چشممان را از عاشورا برنداریم. ذوب در عاشورا بشویم، صبح و شبمان با عاشورا باشد. اگر ضرر کردی؟ مرحوم[شاید منظور آقا جعفر مجتهدی کرمانی کفاش بوده] کفاش بود، تشرفهای عجیب و غریبی داشتند؛ نقل شده، امام زمان(عج) به او فرمودند: اگر یک هفته ما را نبینی، چه میشود؟ گفت: آقا اگر نبینم میمیرم، فرمودند: به همین دلیل هر هفته ما را خواهی دید. شروع کار این بزرگوار بوده که میگویند: نبیاکرم(ص) در خواب به من فرمودند یک سال صبح و شب روضهی امام حسین را بخوان. یک سال مداومت کردم. دستم رسید به دامن امام حسین(ع)، اگر کسی روز عاشورا از غصه بمیرد تعجبی ندارد. زمانی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) داستان خلخال از پا درآوردن یک زن غیر مسلمان را که در پناه حکومت اسلام بود شنیدند، فرمودند: اگر کسی از اندوه این حادثه بمیرد سرزنش ندارد، پس چگونه بشنود که معجر از سر دختر امیرالمؤمنین برداشتند و نمیرد. یک خلخال از پای یک زن غیرمسلمان بیرون آوردن کجا، گوشواره از گوش دختران امام حسین بیرون آوردن کجا، اینها را غیر شب عاشورا نمیشود بخوانی، خدا کند اینها دروغ باشد، گوش دختری را به طمع گوشواره نبریده باشند جا ندارد انسان برای محاصرهی امام حسین(ع) جان بدهد؟ حلقهی محاصرهی امام حسین(ع) روز تاسوعا تمام شد. دشمن تا روز تاسوعا که جنگ را به تأخیر انداختهبود، منتظر دو چیز بود. یکی اینکه اردوگاه خودش تکمیل شود و به اندازه کافی لشکر در اردوگاه جمع شود، دوم اینکه حلقهی محاصرهی امام حسین (ع) را تنگتر کند، تا مبادا از عراق و بصره و کوفه، کسی برای یاری امام حسین(ع) بیاید. امام صادق(ع) میفرماید: امروز عمرسعد و لشکریانش خوشحال بودند چون لشکر آنها تکمیل شده بود و حلقهی محاصرهی امام حسین را تنگ کرده بودند. امروز دیگر مطمئن شدند کسی برای یاری امام حسین نمیآید و امام حسین تنهاست. امروز عصر دشمن وقتی مطمئن شد، حلقهی محاصره تنگ شده و دیگر کسی به یاری امام نمیآید، اوست و این جمعیت اندک، به طرف اردوگاه امام حسین(ع) حملهور شد. امام حسین سرشان را از روی زانوهایشان برداشتند و به برادرشان قمربنیهاشم فرمودند که: « بروید ببینید اینها چه میگویند.» قمر بنیهاشم تشریف آوردند وفرمودند: سخنتان چیست؟ گفتند: تکلیف را یکسره کنید، یا تسلیم شوید و یا برای جنگ آماده باشید. قمر بنیهاشم فرمودند: « اجازه بدهید من از خودم حرف ندارم باید بروم از امام حسین اجازه بگیرم» به محضر امام حسین رسید و واقعه را عرض نمود. در مقاتل آمده که حضرت فرمودند:« برو برادر، امشب را برای ما مهلت بگیر، که به نماز و دعا و استغفار مشغول باشیم. خدا میداند من از دیرباز، نماز و تلاوت قرآن، دعای طولانی و استغفار را دوست داشتم.» حضرت قمر بنیهاشم آمدند و به هر کیفیتی بود از لشکر دشمن، امشب را اجازه گرفت. من نمیدانم امام حسین امشب را برای چه اجازه گرفت، ظاهر این عبارت این است که حضرت میخواهد، به دعا و نماز و تلاوت قرآن و استغفار بپردازد، ولی حضرت حداقـل سه کار مهم در شب عاشورا انجام دادند، یکی اینکه اجازه گرفت تا یاران خود را برای صحنههای بیقراری فردا آماده نماید، برای آن حرکت عظیم و پرواز ملکوتی دوم اینکه زینب کبری(س) را آماده کرد تا سرپرستی کاروان بازماندگان را به عهده بگیرد، سوم اینکه همچنان که در بعضی مقاتل نوشتهاند، در شب عاشورا ۳۲ نفر به اردوگاه امام حسین(ع)ملحق شدند، چه بسا شب عاشورا امام حسین(ع) مهلت گرفت، چون چشم انتظار آنهایی است که در راه بودند. این را من امشب به خودمان عرض میکنم ما میتوانیم، امشب امام حسین را از چشم انتظاری در بیاوریم. خودمان را به اردوگاه امام حسین برسانیم. خودمان را از دنیا و شهوات و لذتهای، پنچاهساله و سیسالهی عمر محدود دنیا نجات بدهیم. اگر حبیب و حُر …. مانده بودند و به پیشگاه امام حسین(ع) نیامده بودند، مگر چه گیرشان میآمد، حالا چه گیرشان آمد؟ ببینیم ما میتوانیم امشب از دنیامان فاصله بگیریم امام حسین را از چشم انتظاری بیرون بیاوریم.
امشب دو اردوگاه مقابل هم هستند. یک اردوگاه، اصحاب امام حسین(ع) است که خودشان را برای فردا آماده میکنن، یک اردوگاه هم اردوگاه دشمن است، مغرور، سرمست، که مطمئن است به پیروزی میرسد. امشب در دو اردوگاه حرف و حدیث و گفتگو بسیار است، این که فردا چه اتفاقی میافتد! در لشکر دشمن عدهای حرفشان این است که میگویند: فردا امام حسین(ع) با ابنزیاد صلح میکند، چون بعضیها در سنگر دشمن بودند که دلشان، نمیخواست جنگ و درگیری بهوجود آید، کسانی که مسلمان بودند و بارها در گذشته محبت رسولا… (ص) را نسبت به امام حسین(ع) با چشمان خود دیده بودند، ولی فردای آن شب جهنمی شدند، عدهای مثل خوارج که به خون امام حسین(ع) تشنه بودند، میگفتند: فردا آتش میسوزانیم و همهی عزیزانش را از دم شمشیر میگذرانیم، سر از پیکرش جدا میکنیم و با اسب بر بدنش میتازیم. بگذار فردا بشود اگر گذاشتیم یک قطره آب به بچههایش برسد، بگذار فردا بشود خیمههایشان را به آتش میکشیم، عزیزانش را به اسارت میبریم، خواهرش، دختر امیرالمؤمنین را اسیر میکنیم. و یک عدهای هم عقیده داشتند که فردا (زبانم لال) امام حسین را زنده اسیر کرده و تحویل ابنزیاد بدهند. اینها گفتگوهای اردوگاه دشمن بود ولی در اردوگاه امام حسین یک حرف بیشتر نبود همه میگفتند: تا ببینیم امر مولایمان چه خواهد بود، اگر دستور فرمایند صلح کنیم با تمام تلخیهایش میپذیریم و اگر بگویند، بجنگید، شمشیرها و نیزههایمان را در بدن دشمن فرو میکنیم. در برخی مقاتل آمده است که امام حسین(ع) در اوایل شب همهی اصحاب و بنیهاشم را زیر خیمهاش جمع کردند و یک خطبهی شنیدنی و قابل تأمل ایراد فرمودند: خطبهی خود را با حمد خدا آغاز کردند و به بهترین حمدهای ممکن، در سختی و خوشیها به خدای متعال عرضه داشتند و پس از این حمدها خطاب به اصحاب و یاران ادامه دادند که من اصحابی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم. اهلبیتی که در پیوند با رحم از شما بهتر باشد سراغ ندارم، نیکوتر از شما سراغ ندارم. از شما گلهمند نیستم، گمان من این است که کار ما با این دشمن به درگیری و جنگ میکشد. من هم اکنون بیعتم را از شما برداشتم، تاریکی شب را مرکب خود قرار دهید، شما آزاد هستید که از این صحرا بروید، دشمن با شما کاری ندارد؛ دشمن من را میخواهد، اگر احساس کند شما رفتهاید و من ماندهام خوشحال میشود. بعد تعبیری دارد که جانها را میسوزاند فرمودند:«هر کدام از شما دست یکی از اصحاب و مردان بنیهاشم را بگیرد و با خود ببرد.» تعبیر این است من را بگذارید و بروید، من با زن و فرزند خود به تنهایی کار عاشورا را تمام میکنم، زن و فرزندم پیغام عاشورا را برای کوفه، شام و مدینه میبرند. پاسخهایی که یاران و صحابه دادند چه بود؟ جوابها بسیار شنیدنی است. اول از همه قمر بنیهاشم برخاست. عرض کرد که حسینجان، سیدالشهدا! برای چه برویم؟ برویم که بعدش زنده بمانیم؟ خدا آن روز را به ما نشان ندهد که ما باشیم و شما نباشید. ماهی بدون آب زنده نمیماند، عباس بدون امام حسین زنده میماند؟ همین یک جمله کوتاه را گفتند که یک کتاب مطلب را در خود جای داده است، ما برویم که بعد شما، بعد از ولی خدا زنده بمانیم؟ ولیخدا از دنیا برود، شهید شود و بعد آدم زنده بماند. یک جمله هم از اصحاب نقل شده. به حضرت عرض کردند:« آقا ما جانمان را فدای شما میکنیم، ما دستمان را، پیشانیمان را، گودی گلویمان را سپر تیرهای دشمن نابکار میکنیم ولی تا هستیم نمیگذاریم دشمن به شما دست پیدا کند.» وقتی اینگونه پیمان بستند، حضرت آمادهشان کرد و مقامشان را در بهشت به آنها نشان داد و برای تحمل سختیهای فردا آمادهشان کرد بعد به آنها فرمود:« بیایید بیرون خیمه، پشت خیمه، خیمههایتان را به هم نزدیک کنید طناب خیمهها را در هم ببرید، پشت خیمه، خندق بکنید و در آن هیزم بریزید که فردا صبح آتش بزنید تا دشمن نتواند از پشت سر حمله کند و فقط از یک طرف با دشمن روبهرو و درگیر بشوید. بعد شروع کرد به آماده کردن خواهرش…
برچسبحجه الاسلام میرباقری شب عاشورا شب عاشورا، شب قدر مصیبت حسین(ع)
همچنین ببینید
حضرت علی اکبر(ع)
سخنران: دکتر محمدرضا سنگری فرزندان امام حسین(ع): بر اساس منابع تاریخی معتبر امامحسین(ع) نه ...