امام حسین(ع) نامهای برای ۵ تن از بزرگان و سران بصره نوشت و این نامه را به سلیمانبن رزین سپرد تا نامه را به دست آنها برساند.
سلیمان به همراه مادر و خانوادهاش سالها در کنار امام حسین(ع) زندگی کرده و از چشمهی معرفت و محبت حسینی جرعهها نوشیده بود. او که در این زمان ۳۵ سال داشت، با سرور و شادمانی از اینکه به عنوان پیک و سفیر امام انتخاب شده، نامه را دریافت و به همراهی همسرش به طرف بصره حرکت کرد.
حکومت عبیدالله بن زیاد فضای بصره را بسیار خفقان آلود کرده بود. سلیمان به خانهی مسعود بن عمرو ازدی وارد شد و از همان بدو ورود تلاش کرد تا مأموریتش را به درستی و در خفا به انجام برساند.
او با کمک مسعود به بزرگان بصره خبر داد که حامل نامهای از سوی امام است. تمام سران قبایل و از جمله آن پنج تن، فردای آن روز در مکانی دور هم گرد آمدند و سلیمان متن نامهی امام را برایشان قرائت کرد. برخی سکوت کردند و برخی نیز مانند یزید بن مسعود و یزید بن ثبیط عبدی و سالم بن عمرو سر تا پا شور و هیجان اعلام وفاداری کردند و پس از این جلسه بین مردم رفته و تلاش کردند کسانی را با خود همراه کنند، اما کسانی نیز مانند احنف بن قیس زمان را برای قیام مناسب ندانستند. او وقتی متن نامه را شنید، به خواندن آیهای از قرآن بسنده کرد که: فاصبر ان وعدالله حق و لا یستخفنک الذین لا یوقنون. یعنی زمان قیام را مناسب نمی دانم و باید صبر کرد؛ احتجاج در مقابل امام!
در این میان منذر بن جارود که یکی از پنج تن، سران بصره و پدر زن عبیدالله زیاد بود با نگاهی پر از تردید به نامه و سلیمان مینگریست. او گمان میکرد، سلیمان جاسوس عبیدالله است و این شاید ترفندی است از سوی عبیدالله تا مخالفانش را بشناسد.
شک و تردید کار خودش را کرد، او برای این که به زعم خود، وفاداریاش را به عبیدالله نشان بدهد، فردای آن روز به نزد سلیمان رفت، نامه را از او گرفت و به عبیدالله تقدیم کرد.
عبیدالله که تا آن زمان از ماجرای نامه اطلاعی نداشت سر تا پایش از خشم لبریز شد و دستور داد هر چه سریعتر سلیمان را دستگیر و زندانی کنند.
به این ترتیب، مکانی که سلیمان در آن جا مخفی شده بود، به سرعت توسط سربازان عبیدالله محاصره و سپس مورد هجوم آنان قرار گرفت. سلیمان حتی فرصت دست بردن به شمشیر پیدا نکرد.
در این روزها نامهی یزید به دست عبیدالله رسیده بود که هر چه سریع تر به سمت کوفه حرکت کند تا هم زمان حاکم کوفه و بصره باشد، چرا که جاسوسان خبر داده بودند که مسلم به کوفه وارد شده و مردم نیز او را همراهی میکنند.
به دستور عبیدالله ، در همان روز حرکت به سمت کوفه، سلیمان را در مقابل نگاه مردم به شهادت رسانده و سر از بدنش جدا کردند .
در زیارت ناحیه مقدسه به این سفیر رشید امام سلام داده شده:« السلام علی سلیمان مولی الحسین بن امیرالمؤمنین و لعن الله قاتله سلیمان بن عوف الحضرمی » .
منبع: رک: آینه داران آفتاب، محمدرضا سنگری، ج۱، ص۲۱۱-۲۲۱٫