نهمین نشست ادبی آئینی روز دهم، صبح جمعه بیست و پنجم شهریور ماه با حضور جمعی از شاعران و نوحهسرایان شهرستان در سالن همایشهای کتابخانهی علامه مخبر دزفولی برگزار شد…
نهمین نشست ادبی آئینی روز دهم، صبح جمعه بیست و پنجم شهریور ماه با حضور جمعی از شاعران و نوحهسرایان شهرستان در سالن همایشهای کتابخانهی علامه مخبر دزفولی برگزار شد.
در این جلسه آقای بادروج ضمن ایراد سخنانی به تبیین جایگاه مدح ائمه(ع) در برخی آیات و روایات پرداختند.
در ادامه نیز چند تن از شاعران حاضر، اشعار خود را قرائت نمودند.
اشعار قرائت شده:
مصلحــت نیست که از خود جنمی رو سازیـــم
یا که آرامــــش خـود را به خطـــــــر اندازیم
خـون یک عـده مسـلـمان به زمیـن می ریزنــد
مصلحــت نیست که حرفی به میـان اندازیــــم
دل آقـــا چو شکســتــند خودش می آیـــد!!!
مصلحــت نیست که اسبی به دفاعش تازیـــــم
حـرم امــن امـامـان که شـــده ویـــــــــرانـه
مصلحـت نیست که مـا تفرقـه ای درسازیـــــم
آخـر این مصلحت اندیشی ما حــدّی داشــت!
اُف به این شیعه ی نابــی که به آن می نازیـــم
زهرا آراسته نیا
مونس جان منی، فرزند زهرا یا حسین
در دیار بی کسیها، منجی ما یا حسین
عهد با خود بستهام فرزانهی راهت شوم
ای به دردم آشنا، هر صبح و شبها یا حسین
درد دل را با که گویم تا نماید یاریم
نوکریات را کنم از حق تمنا یا حسین
داغ غمهای تو در کرب و بلا سوزد دلم
نالهها، فریادها و شعر غمها یاحسین
من که سرگردان عشقم در طواف بیت یار
اعتکاف من برای قرب فردا یا حسین
همچو صوفی دوست دارم سر نهم در دیر تو
نیزهها گلگون شدن از خون سرها یا حسین
نیست چون یک آشنایی در میان خانهام
آشنای من تویی، کن رفع غمها یا حسین
مست صهبای تو شد بازاری، عمری بیقرار
سینه خیزد در نسیمت روز عقبی یا حسین
محمدحسین بازاری
برگرد که عیدهایمان میمیرند
تندیس امیدهایمان میمیرند
ای گمشده در هوای آلودهی شهر
دارند شهیدهایمان میمیرند
**
بر شانهی خاک، غصه و غم مانده
تا رویش عشق فرصتی کم مانده
امروز هوای کربلا داشت دلم
هفتاد و دو روز تا محرم مانده
**
پر زد دوباره مرغ دلم کربلایتان
پیچید در تمام وجودم صدایتان
یک کوه غصه روی دلم مینشست تا-
آغاز شد دوباره غم نینوایتان
تا گفتم السلام علیک دلم شکست
از بس که سخت بود غم روضههایتان
تا خواستم که نام شما آورم به لب
اشک آمد و نوشت که جانم فدایتان
یعقوبوار در تپش روضه خیس شد
چشمم ز داغ ماتم عظمی برایتان
خون غزل چکانده شد و مثنوی رسید
شاعر نوشت قامت هفت آسمان خمید
رخت سیاه بر تن هر واژه مینشست
"بنیاد صبر و خانهی طاقت ز هم گسست"
باریده بود فصل عطش بر نگاه دشت
افتاد پرده دید سری را درون تشت
یک قطره اشک، آدم و عالم سیاه شد
بنویس محتشم که چه بر قلب ماه شد
از پشت چشمهای کبود و غمین نوشت
با خط اشک، جوهر خون، این چنین نوشت
"خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهی طاقت خراب شد"
لرزید کائنات و هر آنچه درون آن
پیچید چشم شاعر دلخون به آسمان
یا رب صدای کیست که لرزانده عالمین
آمد ندا صدای حسین ست! یا حسین
حسین سنگری
حدیث عشق تو آتش زده به جان
دل برده غارت و اشکم شده روان
آشوب دل به چه بانگی صلا زنم
هنگامهی طلوع رأس تو بر سنان
بیشرمتر از این همه ظالم تو گو کجاست؟
هرگز کسی ندیده به این دوری جهان
آیا کسی به دیده بدیده که از روی حرص و کین
انگشتری ز کف رود و همرهش بنان
با صوت دلنشین تو از روی نیزهها
صورت شده حقیقت راه پیمبران
آیا صبا به فاطمه گفته که امشب است
لبهای خشک تو میعادگاه خیزران
آتش زده به زمین و سماء دل
شیدایی من و ققنوس دیدگان
اندر ضمیر صبوری ندیدهام به جز
زیبایی نهفته به دامان عاشقان
آخر رسید شعر هنرجو بدین سخن ولی
راز دلم به شعر وی آخر نشد بیان
محمد هنرجو
نوحه:
غمت علی(ع) جان بی انتهاست
زمانه با تو چه بیوفاست
فتاده از دوش خیبرت
نشانده تابوت همسرت
به شانه تا بلکه خم شوی
شکسته او را برابرت یا مولا
ز غصهی جهل نهروان
به حنجرت مانده استخوان
مکرر این قصه میشود
دوباره تکرارِ در زمان یا مولا
چو خار بر دیدهی تو این
نفاق مابین مسلمین
شکستهای چونکه دیدهای
چنین بزرگ آفتی به دین یا مولا
نه اهل سنت کنار تو
نه شیعیان غمگسار تو
و لیک هر جا که مسلمی
پناه او سایهسار تو یا مولا
تو گریه کردی به سوز و آه
که گریه بردت ز هوش ُ گاه
چنان تو بی کس شدی علی(ع)
که درد دل گفتهای به چاه یا مولا
شبانه تنها تو رفتهای
سر مزاری نشستهای
غریب و تنها چو بیکسان
تو بغض خود را شکستهای یا مولا
تو بی الف خطبه خواندهای
بزرگیت را رساندهای
که هر که باور نکردهات
چنین تو بهجا نشاندهای
شهادتت، رستگاریت
که شد ره رهسپاریات
ز کعبه تا کوفه آمدی
در پی راه خدائیت
میلاد شرفی