- برخی از وقایع زمینه ساز برای حکومت یزید به شرح زیر است:
- نقطهی آغاز حاکمیت یزید و فاجعهی عاشورا را در دنیا طلبی، شهوت، قدرت و خودخواهی باید جستوجو کرد.
معاویه میخواست مغیرهبنشعبه را از حکومت کوفه عزل و سعیدبنعاص را جانشین او کند.
مغیره که موقعیت خویش را در خطر دید به نیرنگی عجیب دست زد. نیرنگی که بعدها گفت: هرگز این شکاف پر نخواهد شد واین زخم مرهم نمیپذیرد. معاویه را در گودالی رهایی ناپذیر وارد کردم!
مغیره- این سیاستمدار کهنه کار و مکّار- نخست به دوستان و پیروانش وعده داد که نگران نباشید حکومت و موقعیّت شما را حفظ خواهم کرد. آن گاه نزد یزید رفت و گفت: بزرگان و یاران پیامبر درگذشتهاند، پیروان و سالخوردگان قریش رفتهاند و اینک فرزندان آنان ماندهاند که تو از همهی آنان سیاستمدارتر، داناتر و شایستهتر هستی. چرا پدرت تو را ولیعهد نمیکند؟ چرا برای تو از دیگران بیعت نمیگیرد؟
(به تلویح رساند که پدرت نیز فاصلهای تا مرگ ندارد.)
یزید پرسید: آیا پدرم تن به این کار خواهد داد؟
مغیره گفت: جز تو، چه کسی را شایسته این کار پیدا خواهد کرد؟
یزید نزد پدر رفت و گفتههای مغیره را نقل کرد. معاویه، مغیره را طلبید و از او توضیح خواست.
مغیره گفت: ای معاویه تو خود میدانی که پس از کشته شدن عثمان، چه خونها ریخته شده و چه اختلافاتی برانگیخته شده است. بهتر است برای یزید بیعت بگیری. او تکیهگاه مطمئنی برای مردم خواهد بود. با او فتنهها فرو خواهد نشست.
معاویه پرسید: چه کسی میتواند عهدهدار بیعت گرفتن شود؟
مغیره گفت: اهل کوفه را به من بسپار و اهل بصره را به زیاد. اگر این دو شهر بیعت کنند هیچ گروهی جرئت و گستاخی مخالفت نخواهد داشت. معاویه گفت: پس تو به کوفه برو و مقدّمات کار را فراهم کن!
مغیره، به آرزوی خود رسیده و نیرنگ او کارگر افتاده بود. وقتی به دوستانش رسید، گفت: کار خود را کردم، معاویه را در پرتگاه و درّهای افکندم که رهایی ممکن نیست و امّت محمّد را در تنگنا و دشواری هولناکی که سرانجامی ندارد، شکافی آفریدم که ترمیمناپذیر است.
مغیره، پس از این فتنه به کوفه بازگشت.[۱]
آزمندی و دلسپردگی به قدرت کار خود را کرده بود.
در کتاب الفتوح(ج۲، ص۳۲۲)، عمروعاص مشوّق معاویه برای ولیعهدی یزید معرّفی شده است.
- نامهنگاری معاویه به زیادبنابیه و مشورت با وی در زمینهی حکومت یزید[۲]
- مشورت زیادبنابیه با عبیدبنکعب نمری و فرستادن وی نزد یزید و معاویه، تا یزید را به حفظ ظواهر و دست برداشتن کوتاه مدّت از فسق و فجور و معاویه را به حزم و احتیاط دعوت کند.[۳]
- آمدن نمایندگان و سفیران مغیرهبنشعبه از کوفه و اعلام بیعت و وفاداری با حکومت یزید به سرپرستی عُروهبنمُغیره( تعداد آنان را از ۱۰ تا ۴۰ نفر و مبلغ دریافتی هر کدام را برای این سفر ۴۰۰دینار یا سی هزار درهم نوشته اند [۴]
- دعوت معاویه به بیعت با فرزندش یزید در سال ۵۶ با ارسال نامه به مغیرهبنشعبه در کوفه، مروانبنحکم و سعیدبنعاص و عبداللهبنعامر در مدینه و دیگر کارگزاران حکومتی و تأکید بر پنهان داشتن این تصمیم.[۵]
- سفر یزید به مکّه و مدینه، برگزاری حج برای فریب افکار عمومی و بخشش فراوان به مردم برای جذب و جلب ساده لوحان و دنیا خواهان[۶]
- بیعت خواهی معاویه از عبداللهبنزبیر، احنفبنقیس، محمدبنعمروبنحزم و موضعگیری هانیبنعروه در مقابل معاویه[۷]
- نامهنگاری اهل کوفه(نامه را جَعدهبنهبیرهبنابیوهب از طرف اهل کوفه نگاشت) و دعوت امام حسین (ع) به قیام و جهاد با معاویه. امام در پاسخ نوشت: تا معاویه زنده است پرهیز کنید اگر وی بمیرد و من زنده باشم نظرم را برای شما خواهم نوشت.[۸]
- گزارش نامهنگاری اهل کوفه به امام حسین توسط مروانبنحکم از مدینه به شام( معاویه در پاسخ نامهی مروانبنحکم اورا از هر گونه تعرض به امام حسین (ع) بر حذر داشت.[۹]
- نامهنگاری معاویه به اباعبدالله الحسین و سرزنش و تهدید معاویه و پاسخ اباعبدالله الحسین(ع).[۱۰]
- خطبه خوانی مروانبنحکم در مسجد مدینه واعلام ولایتعهدی یزید و مخالفت عبدالرَحمنبنابیبکر، عبد اللهبنزبیر، عبداللهبنعمر، عمروبنزبیر، عایشه و اباعبدالله الحسین(ع).[۱۱]
- نامهنگاری معاویه به سعیدبنعاص حاکم مدینه و دعوت وی به بیعت گرفتن از مردم برای حکومت یزید. سعید برای بیعت اقدام کرد امّا تعدادی از بزرگان از جمله بنیهاشم از بیعت سر باز زدند. [۱۲]
- نامهنگاری سعید به معاویه و گزارش بیعت خواستن از مردم و اجتناب بنیهاشم و عبداللهبنزبیر. معاویه در پاسخ نوشت با اباعبدالله تندی و بد رفتاری نکن امّا مراقب عبداللهبنزبیر باش تا خودش شخصاً اقدام کند.[۱۳]
- نامهنگاری معاویه به عبد اللهبنعبّاس و عبداللهبنجعفر و عبداللهبنزیر و دعوت آنها به بِیعت و مخالفت آنها.[۱۴]
- سفر معاویه به مدینه در ماه رجب سال ۵۶ هجری پس از سفر به منطقهی عراق برای بیعت گرفتن و زمینهسازی حکومت یزید. وی با هزار نفر سوار به مدینه وارد شد. برخورد تند وی با امام حسین(ع)، عبداللهبنعمر، عبداللهبنزبیر و عبدالرحمنبنابیبکر (احتمالاً نادرست باشد چون عبدالرحمن در آن سال زنده نبود) را گزارش دادهاند.[۱۵]
- معاویه پس از برگزاری حج، در مدینه خطبه خواند. او در مسجد اعظم برمنبر نشست و پس از حمد الهی دربارهی فرزندش یزید سخن گفت و او را شایستهترین فرد برای خلافت معرّفی کرد .
معاویه پس از منبر به منزل پیامبر و دیدار عایشه شتافت. عایشه، معاویه را به سبب تهدید اباعبدالله الحسین(ع)، فرزندان و نیز فرزندان خلفا سرزنش کرد. کشتن برادرش محمدبنابیبکر را نیز به یادش آورد و از او پرسید: چگونه به من اعتماد کردی که کسی را برای کشتنت مأمور نکرده باشم؟
معاویه گفت : من در خانه امّالمؤمنین امن و امان هستم. عایشه گفت: همین طور است![۱۶]
- ملاقات معاویه با اباعبدالله الحسین(ع)، در این ملاقات چندین نکته را نگاشتهاند از جمله آن که معاویه گفت: ” ما شیعیان پدرت را کشتیم، آن ها را حنوط و کفن کردیم و بر آنها نماز گزاردیم و دفن کردیم. امام فرمود: “به پروردگار کعبه سوگند اگر پیروان تو را بکشیم نه کفن و نه حنوط خواهیم کرد و نه بر آنان نماز میخوانیم و دفن میکنیم. برخی نیز بیعت با یزید و مخالفت امام را موضوع گفت و گو دانستهاند.[۱۷]
- ملاقات معاویه با عبداللهبنزبیر و عبداللهبنعمر. عبداللهبنزبیرگفت: اگر همه بیعت کنند من نیز بیعت خواهم کرد. عبداللهبنعمر نیز شبیه همین سخن را گفت.[۱۸] ملاقات و گفتگوی معاویه با عبدالرحمنبنابیبکر و عبداللهبنعباس را نیز نگاشتهاند.[۱۹]
- معاویه در مکّه ، جّدیتر و صریحتر، به طرح جانشینی یزید پرداخت و با نیرنگ و فریب مردم و صحنهسازیها چنان وانمود کرد که همهی بزرگان حتّی حسینبنعلی ، عبداللهبنزبیر، عبداللهبنعمر با خلافت یزید موافقاند.[۲۰]
- بازگشت معاویه از مکّه و بیماری شدید در منطقه “ابواء” .معاویه از همان جا به شام بازگشت.[۲۱]
- یک سال قبل از مرگ معاویه(سال۵۹ هجری)، امام حسین(ع) همراه با عبداللهبنعبّاس و عبداللهبنجعفر به حج رفت و در جمع حدود هفتصد نفر از تابعین (دویست نفر آنها اصحاب پیامبر بودند)، در منطقهی منـی سخن گفت و ضمن بر شمردن جنایات معاویه و فضایل پدرش امیرألمؤمنین، مسئولیّت آنان را گوشزد کرد. تابعین و صحابه با سوگند، سخنان امام را تأیید کردند.[۲۲]
- معاویه اندکی قبل از مرگ، خطبه خواند و به مرگ خویش و تلویحاً برتری خود نسبت به فرزندش یزید اشاره کرد. [۲۳]
[۱] . تاریخ طبری: ج ۵ ، ص ۳۰۱-۳۰۲، تاریخ یعقوبی ج۲، صص۱۴۷-۱۴۸، الکاملفیالتاریخ: ج ۳، ص ۵۰۳٫
[۲] .تاریخ طبری، ص ۳۰۲
[۳]. همان، ص ۳۰۳، کاملابناثیر؛ ج ۳، ص ۲۵۰
[۴]. کاملابناثیر؛ ج ۳، صص ۲۴۹- ۲۵۰٫ در تاریخ ابنخلدون سرپرست گروه اعزامی به شام موسیبنمغیره معرفی شده است (تاریخ ابنخلدون؛ ج ۳، ص ۱۶)
[۵]. الفتوح : ابناعثم، ج ۴: صص۲۲۴ – ۲۲۵
[۶]. همان کتاب، ص ۲۲۵
[۷]. شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید، ج ۱۸، صص ۴۰۷ – ۴۰۸
[۸]. اعیان الشّیعه: ج ۱، ص ۵۸۷ و تاریخ یعقوبی: ج ۲، ص ۲۰۳ و اخبار الطّوال: دینوری، صص۲۲۳ – ۲۲۴(بسیاری این نامه نگاری را در منزل سلیمانبن صرد خزاعی و پس از شهادت امام مجتبی (ع) دانسته اند)
[۹] اخبارالطّوال: ص ۲۲۶، اعیان الشّیعه: ج ۱، ص ۵۸۲
[۱۰] همان: ص ۲۲۶، جمل من انساب الاشراف: البلاذری، ج ۵، ص ۱۲۸، وفیات الاعیان:ابن خلکّان، ج ۶ ، ص ۳۵۳
[۱۱] . کاملابناثیر، ج۳، ص۲۵۰، الفتوح: ابناعثم کوفی،ج۴، صص۲۳۲-۲۳۵
[۱۲] .مقتل الحسین: بحرالعلوم: ص۹۱
[۱۳] .همان: ص۹۲
[۱۴] الامامه و السیاسته : ابنقتیبه ج۱ صص۱۵۴-۱۵۵
[۱۵]. کاملابناثیر: ج۳، صص۲۵۱-۲۵۲، حبیب السّیر: ج۲، ص۳۷
[۱۶] . کاملابناثیر ، ص۲۵۱
[۱۷]. تاریخ طبری: ج۵ ، صص۳۰۳-۳۰۵ ، کشف الغُمّه : ج۲ ، صص۳۰-۳۱
[۱۸].- تاریخ طبری : ج۵، ص۳۰۴ ، اعیانالشّیعه : ج۱، صص۵۸۳-۵۸۴، المعجم الکبیر : الطّبرانی ج۱۹ ، ص۳۵۶
[۱۹] تاریخ طبری : ج۵، ص۳۰۴ ، اعیانالشّیعه : ج۱، صص۵۸۳-۵۸۴، المعجمالکبیر : الطّبرانی ج۱۹ ، ص۳۵۶
[۲۰] . – کاملابناثیر:ج۳ –ص۲۵۲، الفتوح: ج۴، صص۲۴۵-۲۴۹، الرّدّعلیالمتعصّب العنید : صص۳۱-۳۲، مقتل الحسین : بحرالعلوم ، صص۱۰۴-۱۰۵
[۲۱] . الفتوح : ج۴، صص۲۴۹-۲۵۰، مقتل الحسین خوارزمی : ج۱، صص۱۷۳-۱۷۴
[۲۲] . بحارالانوار : ج ۳۳، صص ۱۸۱-۱۸۵
[۲۳] . تاریخابنخلدون : ج ۳، ص ۱۸
