خانه / شعر های عاشورایی / غزل / هنوز هم! (علیرضا لک)

هنوز هم! (علیرضا لک)

زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم
دارد عزای دیدن بابا هنوز هم
تا تاول دوباره ای از راه می رسد
با گریه آه می کشد آن را هنوز هم
آهسته بغض می کند و خیس می شود …
… زخم کبود گونه اش : « آیا هنوز هم
مهمان چوبدستی شهر جسارتی؟
من مانده ام به حسرت لب ها،هنوز هم »
من درد های روسری ام را نگفته ام
با چشم های غیرت سقّا هنوز هم
از صحبت کنیزی مان گریه می کنم
می لرزم از خجالتش امّا هنوز هم
مُحرم شدم ، طواف کنم ، بوسه ها زنم
آن جا که هست کعبه ی دنیا هنوز هم
دلتنگ بود و رفت و نگفتید خوب شد
گوش بدون زینت او یا هنوز هم … ؟!

علیرضا لک

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...