خانه / با کاروان حسینی (صفحه 2)

با کاروان حسینی

اسب تاختن بر بدن امام

از جنایت های وحشیانه، گستاخانه  و شگفت کربلا، اسب تاختن بر بدن پاره پاره و بی سر امام شهیدان است. عمر سعد پس از شهادت و غارت لباس‌هایش فریاد زد: مَن ینتدبُ الحسین فیوطَی الخیل ظهره؟ چه کسی آماده و پیش‌گام اسب تاختن بر پیکر حسین است؟ در این هنگام ده تن داوطلب شدند. بر اسب‌ها سوار شدند و آن‌گه ...

ادامه نوشته »

بازگشت به میدان و نبرد پایانی

امام به میدان بازگشت، دشمن گستاخ، به خیمه ها رو آورده بود. امام می جنگید و پیشتازان را عقب می راند. عمر سعد فرمان تیرباران داده بود. چندین چوبه‌ی تیر بر سر مبارک امام نشسته بود. رزمگاه داغ و سوزان، حلقه‌ی محاصره را تنگ تر می‌کرد. امام گاه به میمنه می‌تاخت و گاه به میسره، عرق از سر و روی ...

ادامه نوشته »

نبرد امام حسین(ع)

امام اسب برانگیخت، شمشیر در کف آخته، دل بر شهادت نهاده، اما با چهره‌ای آرام و مطمئن، آماده‌ی نبرد شد. مبارز طلبید. هر کس قدم در میدان می‌نهاد در گردش بی‌امان شمشیر او با خاک آشنا می‌شد. در گرد و غبار میدان و درخشش تیغ‌ها و حرکت شکوهمند و چالاکانه و رزم بی‌امان، پژواک صدای حسین در کربلا می‌پیچید که ...

ادامه نوشته »

به میدان رفتن امام

اباعبدالله الحسین(ع)، تنها و غریبانه اما مصمم، نستوه و بشکوه با صولت حیدری و هیئت نبوی قدم به میدان گذاشت. کنار میدان، یاران شهید را نگریست. هیچ کس نبود. فریاد امام در غربت عاشورا پیچید که:” هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عن حرم رسول الله هل من موحد یخافُ الله فینا هَل من مُغیثٍ یرجوالله فی اغاثتنا؟ هَل مِن مُعینٍ یرجوا ...

ادامه نوشته »

غربت و تنهایی امام

همه یاران پاکباز و مخلص، وفادارترین، عارف ترین و عاشق ترین یارانی که تاریخ به خود دیده است پاره پاره تن و  ارغوانی بر خاک داغ میدان افتاده و روح پاک و تابناکشان در افق فوز و فلاح و وصل بال و پر گشوده بود. یارانی که شایستگی جایگاه و منزلتشان این است که دشمنان در کربلا ستود: قومٌ اذا ...

ادامه نوشته »

شهادت بنی هاشم

با شهادت یاران و اصحاب اباعبدالله‌الحسین(ع)، تنها بنی هاشم باقی ماندند. پاک‌بازانی مخلص و مؤمن که در رگ‌هایشان خون هاشمی و نبوی و علوی جریان داشت؛ مردانی که مصداق بارز و عالی این توصیف اباعبدالله بودندکه: «اَنّی لااعلمُ اصحاباً اوفی و لا خیراً مِن اصحابی[۱]» من یارانی وفادارتر و خوب‌تر از یارانم نمی‌شناسم. اینک بنی‌هاشم در واپسین ساعات عاشورا باید ...

ادامه نوشته »

نماز ظهر عاشورا

اندک ستاره‌های منظومه‌ی عاشورا، زیر آفتاب سوزان نیمروز، صبورانه و عاشقانه می جنگیدند. عطش و عرق و غبار و چکاچک شمشیرها بود و میدانی که در گوشه‌ گوشه‌ی آن تن گلگون شهیدان افتاده بود. در این هنگام ابوثمامه عمرو بن عبدالله صائدی خود را به اباعبدالله رسانید و گفت: جانم فدایت ، این گروه لحظه به لحظه نزدیک‌تر می‌شوند. به ...

ادامه نوشته »

پیش از حماسه نماز

پس از شهادت یاران در تیرباران صبح و پس از آن، رزم بی‌امان یاران و شهادت بهترین یاران و پاک‌بازان و همراهان حسین(ع)، شکافی محسوس در سپاه امام پیدا شده بود. رزم و شجاعت و دلاوری یاران علی‌رغم تشنگی، گرسنگی، محاصره، پی شدن اسبان، کمبود سلاح و محاصره، قلب دشمن را می‌لرزاند. آنان چنان می‌جنگیدند که گویی شیران بر انبوه ...

ادامه نوشته »

نبرد تن به تن

وضعیت میدان: در میدان نبرد، جمعی از یاران شهید اباعبدالله الحسین(ع) افتاده بودند. شهادت  حدود ۵۲ تن، شکافی محسوس در سپاه اندک اباعبدالله (ع) ایجاد کرده بود. امام میدان را نگریست. گرد و غبار به تدریج فرو می نشست. تیراندازان اندکی عقب نشستند. در آن سو از خیمه‌ها صدای گریه برخاسته بود. سپاه دشمن برای جنگ گستاخ‌تر و حریص‌تر شده ...

ادامه نوشته »

تیرباران صبح و نخستین نبرد

رویداد اول: عمربن‌سعد به دُرید‌‌‌‌‌(ذوید) که پرچم را در در دست داشت، دستور داد که پرچم را پیش ببرد.[۱]‌این حرکت نشانه‌‌ی‌ تصمیم عمرسعد به شروع جنگ بود. رویداد دوم: عمرسعد تیری در کمان نهاد و خطاب به سپاهیان گفت: نزد امیر‌‌‌‌‌(عبیدالله) گواهی دید که من نخستین کسی بودم که تیر به لشکرگاه حسین افکندم و امیرالمؤمنین‌‌ یزید را به شایستگی ...

ادامه نوشته »