همه یاران پاکباز و مخلص، وفادارترین، عارف ترین و عاشق ترین یارانی که تاریخ به خود دیده است پاره پاره تن و ارغوانی بر خاک داغ میدان افتاده و روح پاک و تابناکشان در افق فوز و فلاح و وصل بال و پر گشوده بود.
یارانی که شایستگی جایگاه و منزلتشان این است که دشمنان در کربلا ستود:
قومٌ اذا نو دوا لِدَفعُ مُلَّمِهٍ والقومُ بینَ مُدَعَّسٍ وَ مُکَردسٍ
لَبِسواالقلوبَ علی الدّروعُ وَ اقبَلُوا یتها فَتونَ علی ذَهابِ الَانفُسِ[۱]
گروهی که هرگاه در نبردگاه، به یاری و دفع گرفتاری فرا خوانده شوند دل های خود را روی زره می پوشاند! (از تن گذشته و جان به میدان می آورند.) و برای جانبازی بر یکدیگر سبقت و پیشی می گیرند. (و این در حالی است که دشمن آنان غرق در اسلحه و تا دندان مسلح است.)
امام در لحظه های غربت و تنهایی به میدان می نگریست. نگاهش را به چپ و راست چرخاند و یاران شهیدش را مخاطب قرار داد و فرمود: «ای حبیب بن مظاهر، ای زهیربن القین، ای مسلم بن عوسجه و ای شیران شجاع عرصه نبرد! چرا صدایتان می زنم و سخنم را نمی شنوید؟ چرا دعوتتان به یاری می کنم و بر نمی خیزید! خدایتان رحمت کند سر از خواب بردارید که حرم نشینان خانوادهی پیامبر بی یاورند. ای بزرگواران برخیزید و رویاروی این طغیانگران بیدادپیشه دفاع کنید.
امام در خطابی شگفت به یاران شهید خود فرمود: برخیزید خدایتان رحمت کند. مگر شما نبودید که به پاس یاری من همسرتان را رها کردید.[۲]
بازگشت به حرم:امام پس از شهادت یاران به خیمه آمد. امام محمدباقر(ع) فرموده است: هنگامی که مرگ پدرم علیبنالحسن در رسید،مرا بر سینه خود چسباند. سپس فرمود: ای فرزند سفارش کنم تو را به آنچه پدرم هنگام مرگش به من سفارش کرد و به همان چیزی که او یادآور شد که پدرش به آن سفارش کرده بود. ای فرزند، مبادا ستم کنی به کسی که یاوری در برابر تو جز خدا نیابد.[۳]
امام در وداع با فرزندش فاطمه (صغری) وصیتش را که پیچیده در کتابی بود در حضور دیگران به او داد وو فاطمه آن وصیت را به علیبنالحسین (ع) سپرد.
ابی جاورد می گوید از امام محمدباقر(ع) پرسیدم در آن وصیت چه بود؟ فرمود: آنچه فرزندان آدم از ابتدای دنیا تا آخر آن بدان احتیاج دارند، حتی جریمهی خراش در آن ثبت بود.[۴]
امام صادق (ع) می فرماید: امام حسین(ع) در هنگام آمدن به عراق، کتب و وصیت خود را به امّسلمه سپرد و چون علیبنالحسین (ع) به مدینه بازگشت، به او تحویل داد.
آنچه امام حسین(ع) به امّسلمه داد غیر از آنها بود که به فاطمه سپرد و شاید آنچه به امّسلمه داد همان وصیت سر به مهری باشد که از آسمان نازل شده بود.
در اثباتالوصیّه مسعودی است که علی بن الحسین علیه السلام را حاضر کرد و او بیمار بود و اسم اعظم و مواریث پیامبران را به او موهبت کرد و گفت که علوم و صحف و مصاحف و سلاح نزد امّسلمه است رضیاللهعنها، و امّسلمه را فرموده است که آن امانت را به اهلش بازگرداند و در همان کتاب است از خدیجه دختر امام محمدتقی علیه السلام که در ظاهر خواهر خویش زینب را وصی گردانید برای آنکه امامت علیبنالحسین (ع) پوشیده باشد برای تقیّه و حفظ وی و قطب راوندی در کتاب دعوات از زین العابدین علیه السلام روایت کرده است که پدرم در آن روز خونین که کشته شد مرا به سینه چسباند و می گفت: ای فرزند، از من این دعا فراگیر که فاطمه(س) به من آموخت و او از رسول خدا و او از جبرئیل صلواتالله علیه فرا گرفته بود در هر حاجت و مهم ومصائب که پیش آید و امر عظیم دشوار بگوی: بِحَقِّ یس وَالْقُرْآنِ الْحَکیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلى حَوآئِجِ السّآئِلینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِى الضَّمیرِ یا مُنَفِّساً عَنِ الْمَکْرُوبینَ یا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغیرِ یا مَنْ لایَحْتاجُ اِلَى التَّفْسیرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى کَذا و کَذا.[۵]
اباعبدالله الحسین (ع) سپس در کنار خیمه های زنان آمد. در حالی که شمشیرش به کمر بسته، سوار براسب، عمامهی پیامبر(ص) بر سر و جُبّهای از خز بر تن و محاسن خضاب کرده بود.[۶]
تلخ ترین وداع: لحظه های غمبار وداع و جدایی فرا رسیده بود. امام اهل خیمه را صدا زد: یا سکینه، یا فاطمه، یا زینب، یا ام کلثوم علیکنَّ منّی السلام.[۷] ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب، ای امکلثوم سلام بر شما (خداحافظ)، این گونه سلام، مفهوم وداع داشت. اهل حرم مویهکنان و شیونزنان بیرون آمدند.
سکینه دختر نه یا دوازده سالهی امام، نخستین کسی بود که بیرون دوید و در موج اشک و گریه گفت: یا ابه استسلمت للموت؟ پدرجان، تسلیم مرگ شده ای؟ زینب گفت: یا اخی ایقنتَ بالقتل؟ برادر جان به کشته شدن یقین داری؟ (برخی نوشتهاند سکینه گفت ما را به که میسپاری؟ اگر می شود ما را به حرم جدّمان برگردان.)
امام در پاسخ اهل حرم فرمود: چگونه بر مرگ یقین نکنم در حالی که یاور و همراهی برای من نمانده است؟
آنگاه آنان را به صبر و شکیبایی فرا خواند و ناپایداری دنیا و پایان ناپذیری نعمت بهشتی را گوشزد کرد.
امام سپس فرمود: چادر به سر کنید و آمادهی بلا و مصیبت و اسارت باشید و بدانید که خداوند حافظ و پشتیبان شماست و نگاهبان شما از شرّ دشمنان و سرانجام شما را به خیر می گرداند و دشمنان را گرفتار بلا و اندوه میسازد و در دنیا و آخرت با نعمت ها و کرامت های خویش منزلت میبخشد. بکوشید دست از شکیبایی برندارید و سخنی ناروا بر زبان مرانید تا پاداشتان تباه نگردد.
امام در پاسخ این درخواست که ما را به حرم برگردان، (درخواست به سکینه، فاطمه و زینب نسبت داده شده است.) فرمود: هرگز، اگر قُطا (پرنده ای کوچک سنگ خوار) را بگذارند در لانه اش قرار و آرام خواهد گرفت.[۸] (کنایه از آنکه هر جا باشیم امنیت و مصونیت نیست.)
آرامش بخشی امام: اباعبدالله الحسین(ع)پس از دعوت خانواده به آرامش و شکیب و نشان دادن دورنمای نهضت و تعیین مسئولیت همگان در اسارت، به همگان محبت کرد. دست لطف بر سرشان کشید. سکینه را که بیش از دیگران اشک می ریخت، به سینه فشرد و بوسید و این ابیات را در گوش او زمزمه کرد:
سیطولُ بعدی یا سکینهٌ فاعلمی منکِ البُکاءُ اذا الحمامُ دِهانی
لا تُحرقی قلبی بدَمعکِ حسرهً مادامَ منّی الرّوح فی جُثمانی
و اذا قتلتُ فَاَنتَ اولی بالّذی تأتینُهُ یا خیره النّسوان[۹]
- ای سکینه بدان که پس از من گریه های طولانی خواهی داشت.
- عزیزم، تا آنگاه که جان در بدن دارم با اشک هایت مرا آتش مزن!
- ای بهترین زنان، آنگاه که کشته شدم تو از همه به گریستن بر من سزاوارتری.
[۱] .لهوف (ترجمه فهری): ص ۱۱۲، ناسخ التواریخ: ج ۲، ص ۲۱۵، المفید فی ذکری السبط الشهید: ص ۱۱۵٫
[۲] . در المفید فی ذکری السبط شهید ص ۱۱۵ آمده است که بدن پاک و پارهپاره شهیدان پس از شنیدن استغاثه و یاریخواهی امام به لرزه درآمد.
[۳] . ترجمه اصول کافی: رسولی: ج ۴،صص ۲۵-۲۴٫
[۴] . همان کتاب: ج ۲، صص ۷۶-۷۵٫
[۵] . دمع السّجوم(ترجمه نفس المهموم): ص ۱۸۵، الدّعوات: صص۵۵-۵۴، وسیلهالدّارین: ص ۳۱۸، منتهی الآمال: ص ۴۵۶٫
[۶] . وسائل الشیعه: ج ۳، ص ۲۶۴ و ج ۱، ص ۴۰۷، دعائم الاسلام: ج ۲،ص ۱۵۲، ارشاد: ج ۲، ص ۱۳۶، مقتل الحسین خوارزمی: ج ۲،ص ۳۵،عوالیاللّئالی: ج ۴،ص ۱۴٫
[۷] . نفس المهموم: ص ۳۴۶، بحارالانوار: ج ۴۵،ص ۴۷،(در مقتل ابیمخنف: ص ۸۴،الدّمعهالساکبه: ج ۴،صص۳۴۶-۴۳۵ و الامام الحسین و اصحابه: ج۱، صص ۲۸۸ نام های دیگری نیز چون عاتکه، رقیه و صیفه آمده است. جابجایی نام ها در منابع نیز قابل توجه است.)
[۸] . بحارالانوار: ج ۴۵،ص ۴۷، مقتل ابیمخنف: ص ۸۴،نفس المهموم: صص ۳۴۶-۳۴۵،الدّمعه السّاکبه:ج ۴،صص ۳۴۶،۳۴۵،۳۳۶،کبریت احمر: صص ۲۶۳-۲۶۲،وسیلهالدّارین: ص ۳۲۰٫
[۹] . نفس المهموم: ص ۳۴۶،معالیالسبطین: ج ۲،ص ۲۵،مقتل الحسین بحرالعلوم: ص ۴۳۵،کبریت احمر: ص ۲۶۳،وسیلهالدّارین: ص ۳۲۰،مناقب: ج ۴، ص ۱۱۰٫