خانه / شعر های عاشورایی (صفحه 34)

شعر های عاشورایی

با ابوحمزه تا خدا (بخش سوم)

خدای خوب من. من آن کسی هستم که نه در تنهایی از تو شرم کردم و نه در آشکارا. من آن ناسپاسم. من آن نافرمانم. من آنم که بسیار مهلتم دادی ولی توبه نکردم. من آن کسی هستم که انبوه گناهان، او را از چشم تو انداخته است. ولی خدایا، من که باشم که از سر غرور و عناد، رودر ...

ادامه نوشته »

با ابوحمزه تا خدا (بخش دوم)

مولای من. به گناهانم نگاه می‌کنم ترس تمام وجودم را فرا می‌گیرد. به لطف و کرمت می‌نگرم امیدوار می‌شوم. مولای من، تو به حال و احوال من آگاهی و من اوج بخشایندگی تو را فهمیده‌ام و می‌دانم دست خالی برم نمی‌گردانی. آن هم وقتی که خود فرموده‌ای هر چه می‌خواهید از من خدا بخواهید تا اجابتان کنم. خدایا، گیرم که ...

ادامه نوشته »

آهسته گریه کن زینب

خواهر عزیزم زینب آهسته گریه کن. اشک‌هایت آتش به جان حسین می‌ریزد. آهسته گریه کن. اشک‌هایت آرامش پدر را بر می‌آشوبد. آخر تو دردانه‌ی پدر بودی، تو برای پدر، هم‌چون فاطمه بودی برای پیامبر. پدر تحمل شنیدن صدای گریه‌ هایت را ندارد. یادت هست در تشییع غریبانه‌ی مادر، چقدر نگران تو بود؟ یادت هست در نگاه مادر بلندبلند می‌گریست و ...

ادامه نوشته »

با ابوحمزه تا خدا (بخش اول)

خدایا، باز با دستان خالی به سویت آمده‌ام و نمی‌دانم چرا وقتی به سوی تو می‌آیم همیشه دستم خالی است؟ و چرا تو همیشه با من طوری رفتار می‌کنی و طوری مرا تحویل می‌گیری انگار که بنده‌ی خوبی بوده‌ام و با کوله‌باری از خوبی‌ها به سویت آمده‌ام؟ خدای من، امشب باز با شانه‌هایی خم شده،  زیر بار گناهان آمده‌ام،  ولی ...

ادامه نوشته »

بعد از تو، ستاره های خانه پیامبر کم سو شدند

بعد از تو، ستاره‌های خانه پیامبر کم سو شدند. آینه‌ها در غبار، به فراموشی رسیدند و مهربانی اشک شد. عطر خوش بودنت، هنوز از دیوارهای خانه برمی‌خیزد و مهربانی‌ات هنوز در آینه لبخند می‌زند. هر طرف خانه که قدم می‌گذارد، چهره آشنای تو پدیدار می‌شود. هر صبح، در این خانه، آفتاب با مهربانی‌های تو طلوع کرده و عشق، با عطر ...

ادامه نوشته »

این ابرها علامت باران است (آراسته نیا)

وقت است ای حقیقت نورانی بر ظلم شب، سپاه بشورانی این ابرها علامت باران است خواهد سیاه باشد و توفانی در جای جای معرکه می خوانم نامت بلند ای شه روحانی بر لب نشست طعم خوش نامت شیرین تر از حلاوت سوهانی – اینجای کار قافیه سوهان شد بانو سلام، برکت ایرانی- تا جمکران پرید و دلم واشد بر کفتر ...

ادامه نوشته »

روح محمد(ص) (محسن رضوانی)

رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب: قرمزِ اُخرا کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّهً أخری یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر اگر ما می‎پذیرفتیم مفهوم تناسخ را هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می‎شود مجنون همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را سپاه شمرِکافرکیش، مات جلوه‎ی حُسنش سوار اسب خود، وقتی نمایان می‎کند رخ را ...

ادامه نوشته »

بیشتر از غزل (مجتبی خرسندی)

وقتی به برگ سوم شعبان سررسید اسم تو را نوشت خدا،غم به سر رسید ((ادعونی أستجب لکم))ازعرش خواندوبعد از بخشش گناه خلایق خبر رسید روح خدا دمیده به جسم ((ثواب)) شد از هر((گناه)) ناله ی ((أین المفر)) رسید هم نور پر فروغ مسیر هدایت و هم ناخدای کشتی خیرِ بشر رسید مصراع آخرین ِ مسمّط نوشته شد دیوان عشق حال ...

ادامه نوشته »

بسمه تعالی سر(برقعی)

نوشتم اول خط بسمه‌ تعالی سر بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت هرجا سر قسم به معنی “لا یمکن الفرار از عشق” که پر شده است جهان از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن به آسمان بنگر! ما رایت الا سر سری که گفت من ...

ادامه نوشته »

عقیله نور(ابراهیم لایق بر حق)

باز امشب غرق در طوفان یادت می شوم محو کاف و ها و یا وُ عین و صادت می شوم بیکران ِ دانش و علم ِ بلاتعلیم را بینم و مبهوت آفاق سوادت می شوم زینبا ! «الا جمیلا» بُرد از رو صبر را مات توحید تو و وسع فؤادت می شوم استقامت در میان خطبه ات موّاج شد دختر ...

ادامه نوشته »