عبداللهبنعمر میگفت: “پیامبر بین دنیا و آخرت دومی را انتخاب کرد. تو که فرزند او هستی، دنیا را انتخاب نکن. خیر و خوبی در جماعت است. بمان.” ابنمطیع میگفت: “اگر تو را بکشند، حرمت اسلام، حرمت قریش و حرمت عرب از بین میرود.” آنکه از آخرت میگفت و این که از دنیا، حرفشان یکی بود؛ ماندن و بیعت با یزید. ...
ادامه نوشته »وصیت امام به برادرش
بسم الله الرحمن الرحیم وصیتنامهی حسینبنعلی به محمدبنحنیفه: “شهادت می دهم به یگانگی خدا و رسالت محمد. من قیام کردم اما نه از روی خودخواهی و نه برای خوشگذرانی و یا فساد و ستمگری. من قیام کردم برای اصلاح دین جدّم محمد و برای امر به معروف و نهی از منکر. راه من همان راه جدّم، پیامبر و پدرم، علی ...
ادامه نوشته »نصیحت برادر
محمدبنحنیفه گفت: “حالا که نمیخواهی بیعت کنی برو مکه. اگر نشد یمن، آنجا دوست و آشنا زیاد داریم. ولی اگر آنجا هم احساس امنیت نکردی، سر به کوه و بیابان بگذار.” حسین گفت: “از راهنمایی و دلسوزیات ممنونم. میروم مکه؛ امیدوارم نظرت درست باشد.” منبع: آفتاب بر نی/ زینب عطایی
ادامه نوشته »فاتحه ی اسلام
صبح مروان او را توی کوچه دید. گفت: “یک نصیحتی میخواهم به تو بکنم. اگر با یزید بیعت کنی هم برای دنیایت خوب است، هم برای آخرتت.” حسین گفت: “إنالله و إناالیه راجعون. آن وقت دیگر فاتحهی اسلام خوانده است، با این خلیفه مگر چیزی هم از اسلام میماند؟” منبع: آفتاب بر نی/ زینب عطایی
ادامه نوشته »بیعت با یزید
یزید به حاکم مدینه نوشت: “از مردم شهر برایم بیعت بگیر. مخصوصا از حسین.” ولید وحشت کرد. با آنکه دل خوشی از مروان نداشت گفت بیاید تا با هم مشورت کنند. قرار شد بفرستند دنبال حسین. پیغام ولید به حسین رسید. شستش خبردار شد که معاویه مرده و برای بیعت گرفتن دعوتش کردهاند. شب که شد سی نفر از خانواده ...
ادامه نوشته »گوش های کر امّت
گفت: “یک وظیفه را انجام دهید، بقیهی کارها درست میشود؛ امر به معروف و نهی از منکر.” یادشان آمد که قرآن علمای یهود را سرزنش کرده بود به خاطر صبرشان بر ظلم و فساد جامعه و بیشتر گفت از اوضاع زمانهی خودشان. اما کیسههای پول بنیامیه، گوشها را کر کرده بود. منبع: آفتاب بر نی/ زینب عطایی
ادامه نوشته »با حسین بدرفتاری نکن!
معاویه برای خلافت پسرش زمینهچینی کرده بود اما، احتمال سرپیچی چند نفر میرفت. معاویه قبل از مردن به پسرش گفت: “سه تا حریف اصلی داری؛ عبداللهبنعمر که در اصل با توست، فقط باید هوایش را داشته باشی. عبداالهبنزبیر؛ اگر دستت به او رسید قطعهقطعهاش کن. و اما حسینبنعلی؛ مواظب باش با او بدرفتاری نکنی. هر چه باشد هم پسر پیغمبر ...
ادامه نوشته »خشم حسین(ع)
خشمگین بود. عمامهی ولید را کشید و انداخت دور گردنش. مروان پوزخند زد. به ولید گفت: “ندیده بودم کسی جرأت کند با حاکم اینطور رفتار کند.” ولید گفت: “میدانم که این حرفهایت از روی حسادت است، نه به خاطر دفاع از من. اگر میبینی چیزی نمیگویم به خاطر این است که حق دارد. مزرعه مال اوست.” حسین این را که ...
ادامه نوشته »حفظ آبرو
وقتی به فرزدقِ شاعر چهارهزار دینار کمک کرد، خیلیها سروصداشان درآمد. میگفتند: “این اهل عیش و نوش است و شراب.” گفت: “اشکالی ندارد. پول برای این است که آدم آبرویش را حفظ کند.” اینطوری جلوی بدگوییهایش را گرفت. منبع: آفتاب بر نی/ زینب عطایی
ادامه نوشته »کرایهی همسفرشدن با امام
حاکم یمن هدیه فرستاد برای یزید. امام در راه کربلا بود، هدایا را گرفت و به شترداران گفت: “هر کس دوست دارد با ما بیاید عراق و هرکس نمیخواهد برگردد. کرایهاش تا اینجا را حساب میکنیم.” عدهای رفتند و عدهای ماندند. منبع: آفتاب بر نی/ زینب عطایی
ادامه نوشته »