خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی (صفحه 11)

متن ادبی

فراتر از اندیشه

از تو ما را حدیثی در سینه هست و غمی جان‌کاه بر دل و رسالتی سنگین بر پشت. تو اگر چه قرآن مجسمی و هر بطن وجود و شخصیت تو را بطنی است و آن را بطنی دیگر تا لایتناهی و اگر چه اوج پرواز والاترین انسان، حضیض شناخت تو را در نمی‌یابد و اگر چه تو برتری از آن‌چه ...

ادامه نوشته »

امام موسی کاظم (ع) (مرثا صامتی)

هارون دستور داد خرما بیاورند. با دست خودش سوزن سمی را فرو می‌کرد توی خرماها. فرستاد زندان برای موسی. امام ظرف را گرفتند، چند تا از خرماها را جدا کردند، دادند به غلام. گفتند:” این‌ها را بده سگ هارون بخورد.” بقیه را هم خودش خورد. خبر مرگ سگ را که دادند به هارون، فهمید امام همه چیز را فهمیده.                                     ...

ادامه نوشته »

ساکن محرم عشق

اکنون را با باری بس گران و طاقت‌سوز، از اندوه‌های جان‌سوز و تجربه‌های مهنت‌بار و چگونگی رویدادها، دوست دارم با عاشورا نجوا کنم و در معبر جلیل این حضور عظیم، سر بر آستان لحظه‌های شیدایی نهم و فیضان آیات عدل را در این منشور خونین لمس کنم و دردهای تراکم یافته در استخوان انسان محروم و مظلوم را و مظلومیت ...

ادامه نوشته »

آینه ی امام (محمدرضا سنگری)

مادر به زمزمه‌های شبانه‌ات سوگند ایستاده‌ایم پاک باختن را. امروز من و عون، رحمت و رافت دایی عزیزمان را دیدیم در ریزش مشک‌ها به پای تشنگان دشمن. من با چشمان خودم دیدم که نوازش دست خیس امام با کاکل داغ اسبان و یال گداخته‌شان چه کرد. مادر عزیز، مگر خدا، یک جا رحمتش را به قلب مهربان دایی بخشیده است ...

ادامه نوشته »

سر انگشتی بر خاک می‌نویسد

سر انگشتی بر خاک می‌نویسد این قبر حسین است. پیش از آن سری بر نیزه قرآن می‌خواند و پیش از آن زنی از همهمه‌ی دشت، کودکان را می‌جست و پیش از آن اشک بود و آشوب و آتش و خاکستر. این‌جا کربلاست. سال‌ها در خویش نشستیم و گریه کردیم به یاد آن دستی که بر خاک آن جمله را نوشت. ...

ادامه نوشته »

ای حر(رضی‌الدین صبای رازی)

هنگام وداعت لحظه‌ی حضور فرشتگان بود. فرشتگانی که از میلاد تا شهادت، از شمشیر بال پروازشان، وسعت جام روحت سرشار می‌شد و اینک به زیارت فجر عبورت آمده بودند؛ به زیارت عروج آسمانی‌ات… به زیارت کلام یاس نبی، به زیارت فصاحت مدحت حسین(ع)، در حق تو و در دم آخرینت که فرمود: «أنت الحر کمّا سمّتک اُمک حرّاً، أنت حرٌ ...

ادامه نوشته »

حماسه عظیم(شهیدآوینی)

حسین! آنگاه که ندای هیهات من‌الذله سر دادی و رایت مجاهدت برای احیای دین برداشتی و نماز عشق را در مصلای خونین عبودیت، قامت بستی، همه جهانیان را به شگفتی واداشتی و آسمان‌ها را به تعظیم خویش فراخواندی. حسین! از هر چه جز دوست، دیده فرو بستی و غیر دوست را در قبال رضای او هیچ انگاشتی. آفرینش را مجذوب ...

ادامه نوشته »

حضور(محمدرضا سنگری)

در دور دست صحرا، ستونی از غبار به آسمان قد کشیده است. تو در غبار به جست و جوی آیینه‌های کوچکت سر می‌کشی. گوش کن شیهه‌ی اسبی بر دشت می‌رسد. شاید مسافران کوچک تو باشند؟ چهار سیاهی پیدا می‌شوند عبدالله جعفر است و یحیی و دو نوجوان همراه. چه خبر خوش و شیرینی! اشک از چشمان می‌گیری. به شوق پیش ...

ادامه نوشته »

با پرنده بالانشین روحت(رزیتا نعمتی)

یا حسین! جویباران، قسمتی از کوه بوده اند که خبر آمدنت را شنیده اند و سراسیمه راه افتاده‌اند تا به دریای تو برسند. حرام است آتش بر دو چشمی که محبت تو را با اشک بر دامان نیازش جاری می‌کند. وقتی کودکی ات بر شانه های پیمبر گذشت، دانستم که عقابِ بالانشینِ روحت از کودکی، طعم اوج را چشیده است. ...

ادامه نوشته »

برتری بر همه‌ی اهل آسمان و زمین(هاجر صفاییه، الهه زمان وزیری)

از درد به خودش می‌پیچید. دست به دیوار کعبه گرفته بود و راه می‌رفت. وارد مسجدالحرام شد. کنار کعبه. پرده‌ی کعبه را گرفت. زیر لب زمزمه می‌کرد. دعایش که تمام شد کعبه لرزید و دیوارش شکافته شد. فاطمه وارد کعبه شد و دو طرف دیوار چسبید به هم. مثل اولش. **** زن‌ها توی خانه برای شوهرهای‌شان می‌گفتند و مردها توی ...

ادامه نوشته »