از درد به خودش میپیچید. دست به دیوار کعبه گرفته بود و راه میرفت. وارد مسجدالحرام شد. کنار کعبه. پردهی کعبه را گرفت. زیر لب زمزمه میکرد. دعایش که تمام شد کعبه لرزید و دیوارش شکافته شد. فاطمه وارد کعبه شد و دو طرف دیوار چسبید به هم. مثل اولش.
****
زنها توی خانه برای شوهرهایشان میگفتند و مردها توی بازار برای هم.
سه روز بود که فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب، از یک شکاف رفته بود توی خانهی کعبه و بیرون نیامده بود. آن هم کی؟ موقع درد زایمان. آب، غذا، کمک برای زایمان. چهکار میکرد فاطمه تنها؟
****
گفتند: در این مدت غذایت چه بود؟
گفت: میوهها و غذاهای بهشتی.
گفتند: نامش را چه میگذاری؟
گفت: از کعبه که میآمدم بیرون، صدایی گفت: فاطمه، نام پسرت را علی بگذار. چون او بر همهی اهل آسمان و زمین برتری دارد؛ اسم او را از نام خودم گرفتهام.
هاجر صفاییه، الهه زمان وزیری/ منبع: آفتاب در محراب
