خانه / شعر های عاشورایی / غزل (صفحه 17)

غزل

جاده ی پر غبار (سودابه مهیجی)

دوباره رفت زمستان ولی بهار نیامد جهان کهنه ی ما با شما کنار نیامد زمین به گیسوی خودگل زد و کنار خیابان نشست و وعده ی شادی سر قرار نیامد چه وردها که نخواند آسمان به گوش درختان یکی از این همه شاخه به برگ و بار نیامد غبار روبی هر کوچه را به جشن نشستیم ولی مسافری از جاده ...

ادامه نوشته »

شور محرّم (فاطمه نانی زاد)

خیمه، عَلَم، کتیبه و پرچم بیاورید شیون کنید، شور محرّم بیاورید مشکی کنید قامت رعنای کوچه را پیراهن عزای مرا هم بیاورید این کاروان رسیده به نزدیک نی نوا طوفان گرفته، حزن دمادم بیاورید عالم به نوحه است که شوریده گشته است چشمی برای گریه فراهم بیاورید ما حلقه حلقه ماتم او را گرفته ایم زینت کنید حلقه و خاتم ...

ادامه نوشته »

الهام نیزه (سیدمسیح شاه چراغی)

وقتی که آفتاب تو بر بام نیزه بود گرمای چشم های تو آرام نیزه بود سرمست عشق بود نسیم از شراب تو تا جرعه های ناب تو در جام نیزه بود تا جلوه کرد برق تو در چشم گرگ ها آهوی چشم ناز تو در دام نیزه بود تلخ ست گر چه طعم تلاوت به نی، ولی – شیرینی صدای ...

ادامه نوشته »

یک نیستان غریبی (مرضیه آرایش)

ستم بود و آتش، ستم بود و خنجر ستم بود و قنداقه‌ی سرخ اصغر ستم بود و غربت، ستم بود و ناله ستم بود و فردای دلگیر خواهر ستم بود و فردا میان اسیران غریبی و بر روی سرنیزه‌ها، سر ستم بود و تنها صدایی شکسته که فریاد می‌زد: برادر! برادر بمان کربلا یک نیستان غریبی است بمان تو بمان ...

ادامه نوشته »

ای تن بی‌سر…(بیابانکی)

بگذار که این باغ درش گم شده باشد گل های ترش برگ و برش گم شده باشد جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ گر قاصدک نامه برش گم شده باشد باغ شب من کاش درش بسته بماند ای کاش کلید سحرش گم شده باشد بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که صندوقچه‌ی سیم ...

ادامه نوشته »

دوباره مزرعه‌ی کربلا…(سعیدی‌راد)

شبی که نام تو در باور زمین گل کرد کسی نگفت:«چرا زخم ما چنین گل کرد»؟! دوباره مزرعه‌ی کربلا شکوفا شد دوباره پینه‌ی دستان خوشه‌چین گل کرد ببین چگونه زنی شیون از دلش جوشید! ببین چگونه ترک‌های زخم دین گل کرد دوباره می‌رسد امروز مردی از ره شام که سجده‌های وی از سینه‌ی زمین گل کرد به یاد خیمه‌ی آتش، ...

ادامه نوشته »

غروب (سقلاطونی)

باران بی شکیب غم از دیده ترش تصویر مرده‌ای است جهان در برابرش گاهی دلش مدینه وگاهی است کربلا یک چشم اشک و کاسه‌ی خون، چشم دیگرش وقت غروب جمعه رسیده است و داغدار فانوس اشک روشنش و یاد مادرش با خود مرور می‌کند از کوفه تا فدک از خانه‌ای که شعله گرفتند بر درش با خود مرور می‌کند و ...

ادامه نوشته »

ظهر عاشورا (لیلا جعفری قهفرخی)

رودها لب‌های خشکت را تیمم می‌کنند ماهیان تشنه بر صحرا تیمم می‌کنند در فرات چشمت اقیانوس‌ها گم می‌شوند تا کویر پلک ها این را تیمم می‌کنند تا اذان ظهر تو جاریست در گوش زمین موج‌ها بر ساحل دریا تیمم می‌کنند از ازل بر سیب لب‌های تودنیا بوسه زد روی خاکت آدم و حوا تیمم می‌کنند آفتابی تشنه را باریده‌اند عمری، ...

ادامه نوشته »

سه جرعه تیر(جان‌فدا)

بگو که یک‌شبه مردی شدی برای خودت و ایستاده‌ای امروز روی پای خودت نشان بده به همه چه قیامتی هستی و باز در پی اثبات ادعای خودت از آسمانیِ گهواره روی خاک بیفت بیفت مثل همه مردها به پای خودت پدر قنوت گرفته تو را برای خدا ولی هنوز تو مشغول ربّنای خودت که شاید آخر سیر تکامل حَلق‌ات سه ...

ادامه نوشته »

با رکعتی نگاه (محمدعلی مجاهدی)

همره شدند قافله ای را که مانده بود تا طی کنند مرحله ای را که مانده بود از خویش رفته اند سبکبار تا خدا برداشتند فاصله ای را که مانده بود با طرح یک سؤال به پاسخ رسیده اند حل کرده اند مسأله ای را که مانده بود با رکعتی نگاه در آن آخرین پگاه بدرود کرد نافله ای را ...

ادامه نوشته »