خانه / شعر های عاشورایی / غزل (صفحه 11)

غزل

هر که می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد(برقعی)

یاحبیب الباکین به حضرت عابس یار سیدالشهدا که زیر باران سنگ «پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست» بود، تقدیم شده است:  هر که می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد مست بودم مست، پیراهن نمی‌دانم چه شد من فقط یادم می‌آید گفت: وقت رفتن است دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمی‌دانم چه شد روبه روی خود نمی‌دیدم ...

ادامه نوشته »

امسال با زینب(ایمان کریمی)

روزی اشک و روضه ی هر سال با زینب وقت پریدن قوت هر بال با زینب پیراهن مشکی ما هر سال با مادر در روضه ها بر روی شانه شال با زینب *** هل من معین اش را شنید و گریه کرد و گفت: قربانی در حج تو امسال با زینب تو جا بده در شاخ و برگت بچه هایم ...

ادامه نوشته »

“یا حسین” است اینکه بی سر قلب قرآن می شود(علی فردوسی)

“یا حسین” است اینکه بی سر قلب قرآن می شود هر کسی فهمید و قرآن خواند حیران می شود مثل حُر آزاده شد هر کس پشیمان اشک ریخت آب را بستن فقط با آب جبران می شود راه گیرم باز، یک شب قبل خیرات بهشت آدم عاقل مگر امشب پشیمان می شود!؟ بار غم تنها پس از یک روز صد ...

ادامه نوشته »

خدا کُنَد که کسی تیر اینچنین نَخورَد(رضا قربانی)

خدا کُنَد که کسی تیر اینچنین نَخورَد بدونِ دست به یک لشگر ِ لعین نَخورَد سه شعبه تا که رها شد نشستم و گفتم خدا کند که به آن چشم ِ نازنین نَخورَد بدونِ دستْ کسی که تَنَش پُر از تیر است خدا کند ز بلندی فقط زمین نَخورَد کنار ِ پیکرت افتاده استخوانِ سرت خدا کند که کسی گُرز ...

ادامه نوشته »

مشک بر دوش به دریا آمد(لطیفیان)

مشک بر دوش به دریا آمد همه گفتند که موسی آمد ‏نفس آخِر ماهی­ها بود ناگهان بوی مسیحا آمد ‏از سر و روی فرات، آهسته موج می ریخت که سقا آمد ‏او قسم خورده که سقا باشد آن زمانی که به دنیا آمد ‏دست بر زیر سرِ آب نبرد علقمه بود که بالا آمد ‏کاش آن تیر نمی آمد، حیف ...

ادامه نوشته »

روز ازل به دست تو چشمم خریده شد (حمید کریمی)

روز ازل به دست تو چشمم خریده شد اصلا برای خون تو اشک آفریده شد با دست مادرتان برای تمام ما پیراهن عزای محرم بریده شد با دست روضه خوان که خدا بود یک به یک نقش تو بر نگین دل ما کشیده شد چون دید در مسابقه ی عشق برتریم چشمان ما برای شما برگزیده شد هر کس به ...

ادامه نوشته »

نماز عاشقی (علی ناظمی)

شبی که دیدۀ خود پر ستاره می کردم برای غربت دل فکر چاره می کردم به دانه های چو تسبیح اشک در دستم برای آمدنت استخاره می کردم نماز عاشقی من شکسته شد اما سلام بر تو از دارالعماره می کردم من از محلۀ آهنگران بی احساس گذر نمودم و دل پر شراره می کردم یکی سفارش تیر سه شعبه ...

ادامه نوشته »

سر می شود زمانه ولی بی تو غرق آه(یوسف رحیمی)

سر می شود زمانه ولی بی تو غرق آه جان مرا رسانده به لب بغض گاه گاه سر رفته انتظار کسی که به یاد تو می دوخت چشم حسرت خود را به سوی ماه تو حاضری و ما همه در بند غیبتیم یعنی نجاتمان بده از این شب سیاه آقا علاج رو سِیَهی چیست غیر اشک؟ حالا به سوی روضه ...

ادامه نوشته »

این ابرها علامت باران است (آراسته نیا)

وقت است ای حقیقت نورانی بر ظلم شب، سپاه بشورانی این ابرها علامت باران است خواهد سیاه باشد و توفانی در جای جای معرکه می خوانم نامت بلند ای شه روحانی بر لب نشست طعم خوش نامت شیرین تر از حلاوت سوهانی – اینجای کار قافیه سوهان شد بانو سلام، برکت ایرانی- تا جمکران پرید و دلم واشد بر کفتر ...

ادامه نوشته »

روح محمد(ص) (محسن رضوانی)

رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب: قرمزِ اُخرا کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّهً أخری یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر اگر ما می‎پذیرفتیم مفهوم تناسخ را هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می‎شود مجنون همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را سپاه شمرِکافرکیش، مات جلوه‎ی حُسنش سوار اسب خود، وقتی نمایان می‎کند رخ را ...

ادامه نوشته »