داستان غدیر
آفتاب درآبگیر
اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه میدیدیم؟ اگر همسفر پیامبر بودیم و پس از پایان مراسم حج میشنیدیم که اذانگوی پیامبر-بلال- در چهار سو فریاد میزند که:” فردا کسی جز ناتوانان باز نماند، همه باید آهنگ حرکت کنیم تا به هنگام در غدیر باشیم” چه میکردیم؟
پیام غدیر چیست؟ غدیر کجاست؟ چرا غدیر؟ پس از غدیر چه شد؟ ….. پرسشهایی است که در ذهن میجوشد و میروید و پاسخ به آنها بسیار گرهها میگشاید و راهها مینماید و حقایق شگفت تاریخیرا روشن میسازد.
– تصویری از حادثه
حسی غریب در جان پیامبر طنین افکنده است؛ این آخرین سال زندگی توست. پیامبر حج را به پایان رسانده است. پیش از این سفر در فراخوانی همگانی حتی مردم قبایل را دعوت کرده است که به حج بیایند. کعبه هیچگاه این همه زائر به خود ندیده است. یکصد و بیست هزار نفر آمدهاند و درست در هنگام بازگشت فرشتهی آشنای خدا-جبرئیل- میرسد که یا ایها الرسول بلغ ما اُنزل الیک….
پیامبر پیام را برسان. پیام خدا را که اگر این پیام را نرسانی، رسالت خویش را به فرجام نرساندهای… نه، نگران نباش خدا نگاهبان توست!
هیچگاه خدا با او اینگونه سخن نگفته است. ترسی از جنس نخستین روزهای وحی وجود پیامبر را پر میکند.
– چه کنم. در انبوه این همه دشمن. چهرههای دروغین توطئهگر! دیوهایی که پشت نقاب فرشتهها کمین کردهاند.
– پیامبر پیام را برسان. ما نگاهبان توایم.
پیامبر فرمان میدهد که کاروانها باز گردند و در هیاهوی شیههی اسبان و ساربانان حدیخوان و درای اُشتران، زیر تیغ آفتاب، حاجیان باز میگردند و این مسیر بازگشت است:
دشت در غبار و غوغا گم میشود. سیلابی که از مکه جاری شده به منطقهی جحفه میرسد. نقطهی جداشدن کاروانهای مدینه، مصر، عراق و ؟ نزدیک غدیر خم. درست همینجا علی(ع) با دوازده هزار نفر از یمن به دریای متلاطم همراهان پیامبر میپیوندند.
اینجا قرار است بزرگترین و مهمترین حادثهی پایانی زندگی پیامبر چهره نشان دهد. چند درخت کهنسال، نقطهی درنگ آخرین پیامبر میشود. سمت راست جاده، رسول رحمت، آخرین سفیر الهی متوقف میشود.
همهی مردم متوقف میشوند. آنانکه پیش رفتهاند باز گردند و آنانکه پشت سرند زودتر برسند. همه همینجا جمع شوند.
این صدای منادی بود که در همه سو میپیچید. حاجیان دستهدسته فرا میرسیدند، پیشرفتگان باز میگشتند و همه از همدیگر میپرسیدند چه شده است؟ چه امر مهمی پیامبر را وا داشته تا در این صحرای داغ کاروانیان را نگه دارد؟
جمعیت لحظهلحظه فشردهتر میشد. سرهای برهنه زیر بارش آفتاب میسوخت. پیامبر دستور داده بود هیچ کس زیر درختان کهنسال نرود. برخی زیر شکم شتران سایبان کوچکی مییافتند. برخی لباس بر سر میکشیدند تا در هُرم صحرا اندکی از شدت حرارت بکاهند. به فرمان پیامبر سلمان و ابوذر و مقداد و عمار مأمور شدند زیر درختان کهنسال را آماده کنند. خارها و خارهها جمعآوری شد. آب و جارو فضای پاکیزه و تمیز برای برنامهی سه روزهی پیامبر آماده کرد. فاصلهی دو درخت را پارچههایی پوشاند تا سایبانی مناسب تهیه شود. سنگها چیده شد، از روانداز شتران و اسبان منبری ساخته شد درست زیر درختان، در نقطهای که درقلب جمعیت قرار میگرفت.
آفتاب به میانهی آسمان رسید. فرمان نماز ظهر با پژواک صدای بلال صادر شد. صفوف جماعت فشرده شد. پس از نماز پیامبر بر فراز منبر رفتند، منبری که از جهاز شتران تهیه شده بود و امیرالمؤمنین علی (ع) را فرا خواند تا در سمت راست او بایستد.
منظومهی نگاهها گرد این خورشید و ماه می چرخید. علی(ع) یک پله پایینتر از پیامبر ایستاد. چشمان مهربان محمدی چند بار جمعیت را مرور کرد. همه آرام شده بودند. منتظر تکان لبهای متبرک رسول خدا بودند. چند تن نیز در فاصلههای معین ایستاده بودند تا جملات پیامبر را تکرار کنند:
بسمالله الرحمن الرحیم- احمدالله الذی فی توحده….
صدای گرم و نازنین سفیر عزیز خدا در دشت پیچید. همه گوش شده بودند. نفسها نرم و آرام میرفت و باز میگشت. پلکها از تکان ایستاده بود و گرمای بیامان خورشید فراموش شده بود. حتی کمتر کسی سر آن داشت تا دانههای درشت عرق از پیشانی و رخساره برگیرد.
رسول خدا کمکم به میانهی خطبه رسید. یکصد و ده بار از صفات الهی گفت. ده بار مقام و جایگاه پیامبری را باز گفت. پنجاهبار ولایت امیرالمؤمنین را گوشزد کرد. بیست بار نام علی (ع) را عاشقانه بیان کرد. ده بار ولایت ائمه را گفت. بیست بار به حضرت مهدی و چهار بار به نام او اشاره کرد. بیست و پنج بار دشمنان اهلبیت را هشدار داد و دوازده بار قرآن و حلال و حرام را گوشزد کرد.
اندکی تأمل کرد. سکوتی سنگین حاکم شد. پیامبر دست بر بازوی علی(ع) گرفت. صحنهای وصف ناشدنی بود. آرامآرام علی(ع) را بالا آورد. آنسان که پای مولا، موازی زانوی پیامبر شد. آنگاه فرمود: ای مردم این علی برادر من، وصی من، دارندهی همهی علوم من و جانشین من در امت است. باران کلمات رسول خدا در توصیف علی(ع) بر جانها مینشست. او را خلیفهی رسول خدا نامید و کسی که با ناکثین ومارقین و قاسطین خواهد جنگید.
آنگاه سر بر آسمان افراشت و با خدای خویش زمزمه کرد: خدایا مأموریت خویش را به فرمان تو فرجام میبخشم. خداوندا دوست بدار هر کس علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس علی را دشمن بدارد و یاری کن هر آنکه یاریگرش باشد و خوار کن هر کس سر خواری او دارد و لعنت کن هر آنکه انکارش کند.
دیگر بار رسول خدا از امامت گفت. از ولایت و بایستگی پیروی از راه روشن علی (ع) و دمی بعد در اندوهی که صدایش را میلرزاند و بغضی که در گلویش سر شکفتن داشت از کارشکنی منافقین گفت و هشدار و انذار از توطئهها و فتنههایی که در راه است.
آن گاه پیامبر با تکرار سخنانش و همراهی و همزبانی مردم از آنان پیمان گرفت. همه با شور و شتاب و شوق میخواستند نخستین کسانی باشند که با پیامبر و امیرالمؤمنین بیعت کنند. دو خیمه برپا شد. در یکی پیامبر بود و در دیگری امیرالمؤمنان. مردم نخست نزد پیامبر میرفتند، آنگاه به خیمهی علی (ع) در میآمدند و با عنوان امیرالمؤمنین سلام میکردند و تبریک و تهنیت میگفتند.
سه روز چنین بود. حتی زنان نیز دست در ظرف آبی میزدند که نیمی در این سوی پرده بود و نیمی در دیگر سو، این سو دست علی در ظرف بود و دیگر سو دست زنان و شگفت که فاطمه نخستین زنی بود که با همسرش علی بیعت کرد. زنان پیامبر که همگی در این سفر بودند نیز بیعت کردند.
پیامبر عمامهی خود را بر سر امیرالمؤمنان نهاد. حسانبن ثابت، قصیدهی پرشور و پر شکوهی خواند و آن سه روز”ایام الولایه” نامیده شد.
غدیر پیامهای روشنی برای همهی تاریخ داشت که امروز و همیشه باید در جان و روح و زبان ما جاری باشد:
– ولایت و امامت همسنگ نبوّت است. چرا که خدا به پیامبر فرمود: فان لم تفعل فی بلغت رسالته…(آیه ۶۷-مائده) اگر این کار- معرفی و امامت امیرالمؤمنین- صورت نپذیرد رسالت را انجام ندادهای.
– مهمترین رسالت اجتماعی پیامبر پس از نبوت اعلام امامت و ولایت است.
– ولایت و امامت جایگاه اکمال و اتمام دین دارند. پس از اعلام ولایت علی(ع)، جبرئیل آیه ۳سوره مائده را خواند که: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی
– اسلام بدون ولایت و امامت پذیرفته نیست. “و رضیت لکم الاسلام دینا”- ادامهی همان آیه ۳ سوره مائده است.
– ولایت و امامت باعث یأس کفر است و امید ایمان. آیه “الیوم یئس الذین کفروا” در همین موقعیت نازل شد.
امروز نیز رسالت ما نشر پیام غدیر است و ماندن و پای فشردن بر میثاق بزرگی که خدا و رسولش در غدیر گرفتند. هرگز مباد غفلت از غدیر که عاشورا از غفلت غدیر سر بر آورد و همهی آنچه امروز فاصلهها، شکافها و فاجعهها را رقم زده است از غربت و غفلت غدیر بر آمده است و خود را در غدیر خم ببینیم و دیگر بار بیعت با دستان متبرک ولایت را فراموش نکنیم.
دکتر محمدرضا سنگری