خانه / قلم های سوگوار / مصاحبه با آقای غلامحسین سنگری

مصاحبه با آقای غلامحسین سنگری

واحد ادبیات موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا با برخی شاعران و نوحه‌سرایان شهرستان دزفول مصاحبه هایی را انجام داده است..
متن زیر برگرفته از مصاحبه‌ای است که توسط دکتر محمدرضا سنگری با آقای غلامحسین سنگری شاعر پیشکسوت شهرستان صورت گرفته است…

2222

لطفا در آغازصحبت بیوگرافی مختصری از خودتان بیان بفرمایید؟
– من متولد سا ل۱۳۰۰هستم. بخشی از دوران کودکی خود را در دبستان‌های دزفول گذراندم. آن زمان در دزفول یک مدرسه بیشتر نبود و رئیس فرهنگ دزفول هم در آن مدرسه زندگی می‌کرد. من هم در این مدرسه درس می‌خواندم. گاهی اوقات از معلم خود سوالاتی را می پرسیدم که بعضی از آن‌ها را بلد نبود. معلم ما هم شکایت مرا به مرحوم “بهجت” کرد و گفت: در کلاس دانش آموزی دارم ایشان مزاحم من هستند. مرحوم بهجت به من گفت: این معلمینی که این جا هستند معلومات چندانی ندارند. شما هر وقت اشکالی داشتید به من مراجعه کنید و از خودم بپرسید. بعد از گذراندن این دوره موفق به اخذ گواهینامه‌ی کلاس ششم ابتدایی آن موقع شدم و در سال ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ به استخدام اداره‌ی فرهنگ در آمدم. البته پدرم قلباً راضی نبود که من در یک اداره‌ی دولتی خدمت کنم و بعد از فوت ایشان بود که قبول کردم و وارد اداره‌ی فرهنگ شدم. من سال ها در این اداره کار می‌کردم و بعد از بیست و هشت سال سابقه‌ی کار در اداره‌ی فرهنگ، اواخر سال ۱۳۴۶، تقاضای بازنشستگی کردم. بعد از آن به حوزه‌های علمیه مراجعه کردم و تا الآن هم مشغول آموختنم.
از جمله علمایی که در سطح شهرستان، از محضرشان کسب فیض کرده‌ام، مرحوم “آیت الله نبوی”، مرحوم” آیت الله سبط شیخ انصاری” و بعد پسر ایشان “حاج احمد آقای انصاری” بودند. و در خارج از دزفول هم از محضر علمای بزرگی چون “علامه میلانی” بهره برده‌ام و در نجف اشرف خدمت مرحوم آقای “حکیم” و حاج آقای “شاهرودی” بوده‌ام. در مشهد و در شهر‌های دیگر هم خدمت علمای دیگر از جمله مرحوم آیت الله “نجفی مرعشی” و آقا “سید کاظم” بوده‌ام و هم چنین در محفل و روضه‌ی “سید محمد رضا” که ساکن مشهد بود شرکت می‌کردم. مدت ها در محضر مرحوم “علامه‌ی مازندرانی” بوده ام و شاگردی کرده‌ام.
از جمله اساتید دیگر من آقای “لنکرانی” بود. البته نه این آقای “لنکرانی” که در قم ساکن است این آقای لنکرانی کسی بود که ما در سمنان به خدمتشان رسیدیم، یکی دیگر آقای “شاهچراغی” بود که الآن نماینده‌ی مقام معظم رهبری است و دیگری آقای “نصیری” است که الآن رئیس حوزه‌ی علمیه‌ی سمنان است.
از خاطراتی که از محافل عاشورا یی دزفول، به خاطر دارید برای ما بیان کنید؟
– بزرگترین روضه‌ای که سال‌های قبل در دزفول برگزار می‌شد و در حال حاضر آثاری از آن نیست، روضه‌ی “دهقانان” دزفول بود. آن‌ها روضه‌ی موفق و پرجمعیتی داشتند و بهترین روضه خوان‌ها در آن شرکت می‌کردند و این روضه نزدیک “نخل کلبی خان” برگزار می‌شد. روضه‌ی دیگر روضه‌ی “آیت الله نبوی” بود که ۱۰ روز آخر ماه صفر برگزار می‌شد و روضه خوان‌های خوبی در آن شرکت داشتند.
در مورد روضه خوان‌هایی که در این مجالس شرکت می‌کردند، نیز صحبت نمایید.
– یکی از روضه خوان‌ها مرحوم “ملا گلابی” بود. از دیگر روضه خوان‌های توانا مرحوم “ملاقاسمی”، مرحوم “ملارحمانی”، مرحوم “ملاطاهری” و مرحوم “واصل” را می‌توان نام برد. شیوه‌ی روضه خوانی مرحوم “ملاگلابی” به این صورت بود که ایشان وقتی منبر می‌رفتند ابتدا مطالبی می‌خواند و بعد شروع به خواندن مرثیه می‌کرد و دو تا شاگردش که نزدیک ایشان بودند با صدای بلند با ملا دم می‌گرفتند.
آن زمان رسم بود که ابتدا تختی می‌گذاشتند و منبر را روی آن تخت می‌گذاشتند. یکی دیگر از روضه خوان‌های آن زمان مرحوم “قطب” بود که ایشان هم روضه‌ی بزرگی داشتند، من خودم در سا ل ۱۸ ــ ۱۳۱۷ منبر می‌رفتم و حتی در روضه‌ی مرحوم قطب هم روضه می‌خواندم.
در مورد منبر‌های خودتان و این که آیا شما صدایی هم داشتید، برای ما بیشتر بگویید.
– من صدایی نداشتم و فقط شعر می‌خواندم. وقتی منبر می‌رفتم، اشعاری از شعرای گذشته، از جمله مرحوم “صامت بروجردی” و دیگران می‌خواندم. بعد از آن دیگر روضه خوانی را کنار گذاشتم و به دنبال کار فرهنگی رفتم. از روضه خوان‌های مهم در این اواخر مرحوم “ملا محمد جواد تدین” و برادرش “حاج ملا کاظم تدین” را می‌توان نام برد.
لطفا برای ما از مرحوم “واصل” بفرمایید.
– مرحوم واصل روضه خوانی بود که صدایش بیرون نمی‌آمد و خیلی آرام صحبت می‌کرد و فقط آن‌هایی که نزدیکش بودند، کلماتش را می‌فهمیدند ولی ایشان شعر‌های خوبی سروده‌اند.
از مرحوم عارف نیز کمی صحبت نمایید.
– مرحوم عارف دیوان شعر دارد. ایشان در محضر آقای “شیخ محمد باقر معزی” بودند و درحقیقت شاگردی محضر ایشان را کرده‌اند. اشعار ایشان هم اشعار بسیار مهمی هستند. زمانی از آقای کمالی سؤال کردند که از شعرای دزفول چه کسانی بهتر بوده‌اند؟ ایشان در جواب فرمودند: اول مرحوم شیخ محمد باقر معزی و بعد مرحوم “فصیح”؛ دیوان فصیح هم موجود است البته دیوان بزرگی نیست. چند بیتی از اشعار مرحوم شیخ محمد باقر معزی در ذهن دارم که برای شما می‌خوانم:
ای که پنهان شده اندر حُجب تنهایی
عقل در کُنه تو حیرت زده و شیدایی

هم وجود از تو و هم جود بدین دانایی
تنگ بر من شده مُلک به چنین پهنایی

به رخم چون تو ببستی در تن آسایی
ای کریما تو دری باز نبستی که دگر نگشایی

از شاعران دیگر مانند “ضیایی” و “ناهیدی” نیز صحبت نمایید.
– اشعار مرحوم ضیایی هم اشعار بسیار مهمی هستند و اکثراً روضه خوان‌ها آن‌ها را می‌خواندند. مرحوم ناهیدی اشعار دزفولی می‌گفت. البته نوحه هم داشت ولی زیاد نبود.
از آقای “کاشف” اگر چیزی به خاط دارید برای ما بیان کنید.
– من از مرحوم کاشف چیزی که در این زمینه باشد، نشنیده‌ام.
لطفاً از نحوه‌ی منبر رفتن و نوحه‌خوانی مداحان و ذاکران و اهل منبر دزفول بفرمایید.
– ما در دزفول دو نفر مداح داشتیم که این‌ها مشهور بودند یکی را “ملا حسین” می‌گفتند و دیگری را هم “ملا محمد”. ملا محمد برادر مرحوم “ملا گلابی” بود و بیشتر در خدمت مرحوم “گوشه‌گیر” در منزلشان زندگی می‌کرد. ایشان مداح بود و طبابت هم می‌کرد از مداحی ایشان چیزی به یاد ندارم اما ایشان را دیده‌ام که منبر رفته‌اند و مدح می‌خواندند. ایشان هم بیشتر اشعار مرحوم معزی را می‌خواندند.
برای ما از مرحوم “فارغ” بفرمایید، آیا ایشان را دیده بودید؟
– من از مرحوم فارغ اطلاعی ندارم ولی ایشان را دیده بودم. در دزفول شهرت خوبی داشتند. مردم هم کسی غیر او را نمی‌خواستند و معمولاً هم با اسب می‌رفت و مردم هم دنبالش از این مجلس به آن مجلس می‌رفتند.
نحوه‌ی روضه‌خوانی ایشان این طور بود که وقتی منبر می‌رفت، مقداری صحبت می‌کرد، بعد مرثیه‌ای می‌خواند و وقتی بلند می‌شد، جمعیت هم با او بلند می‌شد و به مجلس دیگری می‌رفتند. پسرش سید “مصطفی فارغ” هم اهل منبر بود و انسان سرشناسی بودند. ایشان گاه‌گاهی به کسی که در مجلس بود می‌گفت آقا این‌ها را که من گفتم، آیا این طور نیست؟! او هم مثلا ً جواب می‌داد بله، یا این که به کسی که در مجلس بود می‌گفت شما بیا اینجا ببینم، من می‌خواهم این موضوع را از تو بپرسم‌، شما در این مورد چه می‌گویی؟ مثلا ًدرباره‌ی اوضاع دنیا صحبت می‌کرد و بعد به یکی از مخاطبین خطاب می‌کرد و از او سؤال می‌کرد.
از مرحوم تدیّن چه خاطره‌ای دارید؟
– مرحوم تدین هم مدتی، بسیار مشهور بودند هر جا مجلسی بود به ایشان می‌گفتند و از او استفاده می‌کردند برادرش هم شیخ محمد کاظم تدین بود. البته برادرش اهل علم بود و تحصیلات علمی زیادی داشت. در مدرسه‌ی آقای نبوی درس می‌داد و عده‌ای طلبه در محضرشان بودند. یادم است آن موقع ایشان در مسجد صاحب الزمان نماز می‌خواندند. من وقتی اولین شعرم را گفتم آن را خدمت ایشان بردم و ایشان داشت وضو می‌گرفت. گفتم حاج ملا من این شعر را گفتم و چون دیدم شما هم اهل شعرید آن را خدمت شما آوردم تا بخوانید و نظر خود را بگویید. به من گفت: آقا فرصتی نیست، اعتنا نمی‌کرد و این خلوص نیّت و دینداری ایشان را نشان می‌دهد بعدها طوری شد که ایشان اشعارشان را به من می‌دادند و من آن‌ها را تصحیح می‌کردم و اشعاری هم به آن ها اضافه می‌کردم که چاپ هم کردند.
از شعر خودتان و این که از چه زمانی شروع به سرودن کرده اید، برای ما بفرمایید؟
– من ابتدا شعر نمی‌گفتم و شاعر نبودم و بعدها شروع به شعر گفتن کردم و علتش هم این بود که وقتی خدمت مرحوم “مازندرانی” می‌رفتم اشعار مرحوم را می‌خواندم بعد از مدتی علامه‌ی مازندرانی به آقای “ساعدی” گفتند که اشعار استاد “جلال الدین همایی” را که خدمت علامه می‌آوردند به من بدهند تا آن ها را مطالعه کنم. من هم آن ها را می خواندم و در بین راه که تنها در قطار نشسته بودم، هفت بیت به اشعار دکتر همایی اضافه کردم دو سال بعد وقتی خدمت مرحوم علامه آمدیم به ایشان گفتم آقا یادتان هست که آقای همایی اشعاری گفته بودند و آن‌ها را برای مطالعه به من دادید. فرمود چیزهایی یادم هست؛ گفتم من آن ها را مطالعه کردم و در بین راه چیزهایی به آن اضافه کردم. گفتند: بخوانید وقتی خواندم گفت عجب! شما می توانید شعر بگویید؟ قریحه‌ی شعر گفتن را دارید من به شما امر می‌کنم که شعر بگویید و بعد از آن به دزفول آمدم و مشغول به شعر گفتن شدم که تا به حال ادامه دارد.
از دیوان شعرتان نیز برای ما صحبت کنید.
– دیوان اشعارم یک سال قبل از انقلاب به چاپ رسید وقتی دیوان اشعارم را تنظیم کردم، یکی از علما مشهد تعریضی برای آن نوشت. وقتی در سمنان آقای “شاهچراغی” دیوان شعرم را دید و تعریض را هم دید به من گفت: از شما خواهش می‌کنم که این تعریض را در کتاب خود چاپ نکنید وقتی علت را پرسیدم به من گفت: که دارد انقلاب می‌شود و این آقا که تعریض را نوشته با انقلاب همراه نیست. البته کسان دیگری هم بر دیوان شعرم تعریض نوشتند. از جمله مرحوم “آیت الله مرعشی نجفی”، آقای “شیخ مرتضی انصاری”. یک مقدمه هم آقای “دکتر سنگری” بر آن نوشته‌اند. مرحوم علامه مازندرانی هم شعری در دیوان من نوشته‌اند.
در مورد قدیمی ترین هیئت‌ها و در باب سوگواری و عزاداری و چیزهایی که استفاده می‌کردید توضیح دهید.
– هیئت‌هایی که از قدیم بوده، الآن هم هست. امّا آن موقع عده‌ی کمتری بود؛ جمعیت کمتر بود از طرف پل قدیم شروع می‌شد و به سمت رودبند می‌رفتند، برای برگشتن هم از راه دیگری برمی‌گشتند خیلی شلوغ بود و دهل و سورنا هم بود ولی مثل حالا نبود که الان همه جمعیت در خیابان جمع می‌شوند. مردم خیلی ساده می‌آمدند و به طرف رودبند می‌رفتند و عزاداری می‌کردند. آن موقع عده‌ای بودند که در بقعه‌ی “علی مالک” جمع می‌شدند و پیراهن سفیدی به تن می‌کردند و بعد قمه می‌زدند و همه‌ی لباسشان خونی می‌شد.
آیا از نحوه‌ی پیدا شدن مزار فرزندان حضرت امیرالمؤ منین(ع) که حالا به آن علی مالک می‌گویند، چیزی یادتان هست؟
– مرحوم “عبده باقر” رئیس بیلداران بود روزی در مسجد برای من صحبت می‌کرد که حاج سید محمد رضا که پدر آقا حسین باشند خواب می‌بیند که امام زاده‌ای در این جا مدفون است دفعه‌ی اول بی‌اعتنایی می‌کند. ولی چندین دفعه‌ی دیگر هم همین خواب را می‌بیند بعد از آن تصمیم می‌گیرد که حقیقت خواب را درک کند. سراغ عبده باقر می فرستد و او هم همراه بیلداران می آید خدمت حاج سیدمحمدرضا. آن موقع مکان فعلی بقعه جایی بود که مردم خاکروبه‌های خود را در آن می‌ریختند. به دستور آقا سیدمحمدرضا، بیلداران شروع به کندن زمین کردند و آن قدر کندند و پایین رفتند تا به این دو تا قبر رسیدند و دیدند که این خواب صحیح است و بعد هم بقعه‌ای بر مزار آن بنا کردند. یادم نیست که این حادثه در چه سالی بوده چون آن موقع من نبودم و این‌ها را ندیدم.
اگر می‌شود در مورد این که می‌گویند عده‌ای کنار رودخانه حلقه می بستند و می‌خواندند، برای ما بفرمایید؟
– این را شنیده‌ام آن‌ها مداحان بودند، می‌آمدند و کنار آب می نشستند و هر کدام برای دیگری می خواندند و تمرین می‌کردند از جمله‌ی آن‌ها می‌توان “ملاحسین مداح”، “ملا محمد مداح”، که فرزند “ملا گلابی” بود را نام برد. ملا حسین مداح مشهوری بود و صدای تقریبا ًضخیمی داشت و جالب هم می‌خواند. آهنگش هم غیر از آهنگ های دیگر بود. یادم هست که وقتی خودم منبر می‌رفتم، الگوی من در این زمینه، ایشان بود ما قبلا ً در دزفول شبیه‌خوانی هم داشته‌ایم و در علی مالک برگزار می‌شد.
آیا موقعی که در شوش بودید، این مراسم ( شبیه خوانی ) در شوش هم برگزار می‌شد؟
– من این مراسم را در شوش ندیدم.
یادتان هست که این تعزیه‌ها درباره‌ی چه کسی بود؟ و کجا برگزار می شد؟
– گاهی سرکوچه‌ی منزل سابق ما کنار پل قدیم مشغول می‌شدند و آن را برگزار می‌کردند و شبیه در می‌آوردند. به عنوان مثال شبیه موسی بن جعفر را در می آوردند. یادم هست که مشهدی “جعفری” داشتیم که وقتی شبیه خوان‌ها، می‌خواندند، غش می‌کرد.
لطفا ً از عَلَم یراق برای ما بفرمایید؟
– علم یراق بیشتر در کوچه‌ی کلانتریان بود البته جاهای دیگر به این شکل بود که دو تا تخته می‌گرفتند و به هم می زدند و صدای تق تق می‌داد و به آهنگ آن عمل می کردند ما در ایام محرم چیزهای دیگری هم داشتیم مثل “شیدانه”. در گذشته شیدانه ها را حمل می‌کردند و به نقاط معلوم شهر به خصوص نخل کلبی خان می بردند. البته برای مردم اسباب زحمتی داشت چون خیلی بزرگ بود حداقل پنجاه نفر یک سمتش را می گرفتند و پنجاه نفر هم طرف دیگرش را می‌گرفتند و گاهی افراد هم در بین راه غش می‌کردند. آن را حمل می‌کردند و به طرف رودبند می‌بردند ولی موفق نمی شدند تا آنجا ببرند تا بخشی از راه می بردند و برمی‌گشتند. شیدانه‌های کوچک را تا خود رودبند می بردند. هنوز هم یکی از شیدانه‌ها در مسجد نبوی هست که در ایام محرم آن را می‌آرایند.
چرا به آن‌ها شیدانه می‌گویند؟
– مثل اینکه شهیدانه بوده که شیدانه شده است.
از عَلَم عباس برای ما بگویید؟
– علم عباس را که الآن می بینید، از سابق بوده و الآن هم هست من تقریبا ً از ۷۰ یا ۸۰ سال پیش آن را دیده‌ام….

Picture 126

Picture 125

Picture 135

telegram

همچنین ببینید

جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا

نام کتاب: جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا مؤلف: محمدرضا هدایت پناه محل نشر: قم ناشر: ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.