بارانهای عاشورایی تنها در محرم چشمها نمیبارد. هرگاه دلی به عشق میاندیشد، پر از ابرهای احساس و حماسه میشود و میبارد.
مطالبی که در ذیل میآیند برگرفته از سلسله مباحثی است که در نشستهای ادبی-عاشورایی برگزارشده از سوی واحد ادبیات مرکز پژوهش و نشر فرهنگ عاشورا درسالهای گذشته توسط میهمانان و سخنرانان در موضوعات مختلف ایراد شدهاست. امید که این قبیل برنامهها مطلعی باشند برای آغاز حرکتی پایدار و نو در ادبیات عاشورایی.
کانون ادبی روزدهم/سخنران: دکتر محمدرضا سنگری
موضوع:شعرعاشورایی/
تاریخ برگزاری نشست:اردیبهشت۸۶
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله اللهم عجل لولیک الفرج سلام و صلوات و تحیت الهی به همهی ارواح پاک و روشن، غزلهای زیبایآفرینش، از نخستین پیامبر تا خاتمالانبیاء و از خاتمالانبیاء تا خاتم الاوصیاء و سلام به حضور شما دوستان خوب و عزیز و بزرگوار. شروع برنامهی ادبی را در روز جمعه به فال نیک میگیریم و به محضر همهی شما دوستانی که با همّت، پشتکار، عشق، سرور و شور چنین برنامهای را تدارک دیدهاید تبریک و تهنیت عرض میکنم و امیدوارم که انشاءالله در استمرار کار خویش بارورتر، گستردهتر و تاثیرگذارتر باشید و فضایی برای شناسایی استعدادهای ادبی این شهر و زمینهسازیی برای باروری، رشد و اعتلای آنها باشد. آن هم در خدمت به زیباترین فرهنگ، پرشکوهترین غزل خدا بر صفحهی خاک، یعنی عاشورای اباعبدالله الحسین(ع). در آغاز مناسب دیدم دو قطعه شعر بخوانم تا مدخلی برای ورود به بحث امروز باشد از نوترین و تازهترین سرودههایی که نسل جوان امروز در باب عاشورا آفریدهاست به این دو سروده به دقت گوش کنید چون فضای بعد از بحثم به همین دو سروده گره خواهد خورد: گــیسوانت که پریشان به تکـــان افتادند /بــادهــای دم صـــبــح از جـریــان افتادند/ تـا بــه آوای خــوش آمدنت گـــوش دهد/ ســینهها، ثـانیهها از ضــربـان افــتادنــد/ ابر و باد و مـه و خورشــید سر داشـتنت/ لحظه در لحظه به تقسـیم زمان افــتادند/ صــبــح از ابر و سر ظـهر از آن خـورشــید/ بــادهــا هم به تنت بوســه زنان افــتادند/ بعــد هم تـــرجـمه کــردند تو را قــندترین /بعــد هم آب شـــدند و به دهان افــتادند /تا کــه ابـروی کمــان تـو دمیـد از دو طرف /تیــرهـا در دهــــن چــاک کمـــان افـتـادند/ چشــمها پلــک نبســـتند بـه زیــبایی تو /چشمها تنگ شـدند و به گمان افتادند… /صــبح فــردا که سـر نیزه کشـیدند تو را/ بــادهــای دم صــبـــح از جـریان افــتادند شعر از دانشجویی جوان بود، از مجموعهی سرودههای دانشجویی که جمعآوری شدهاست. اما شعر بعدی: قـــرار بود که با آب گل عجیـــن بشـوی بــرای این که ســفالینهای گلیـن بشـوی پیــالهای بشــوی با شــرابهای مــگو و بعــد هم نفــس رب العــالمـین بشوی تــو را ملائکـــه در دســتشان بچرخانند ایـــاک نعـبد، ایـــاک نســتعین بشـوی زمان گذشت و زمین چون کلاف سردرگم قــرار شد که تـو سر رشتهی یقین بشـوی گـل محمـدی از فــرط باد خـم شده بود قــرار شد بروی تکــیهگاه دیــن بشـوی تـو را به مکــتب اعـراب جهــل بفرستند که ناظم غزل عین و قــاف و شین بشـوی بــه این دلیــل به فـرمان او مقــــرّر شد که چند سال پسرخــوانده زمیــن بشـوی مدینـــه بود کـه انگشـــتر نبــوت شــد سعادتی است که بر روی آن نگین بشـوی «حســـین» نـام نهادنـد اهـــل بیت تــو را به این دلیـل که مصـداق «یا» و «سین» بشـوی به خـط «کوفـی»، در ابتــدای متــن زبان تو را نگاشت که سرمشق مســلمین بشـوی چه افتخـــاری از این بیشـتر که پرچـمدار بـرای مکـــتب پیغـمــبر امــــین بشـوی؟ تو آمدی که سکــوت زمـین شکسـته شود تو میروی که به گوش زمان طنیـن بشـوی تو آمـــدی که سـرت روی نیــــزهها برود تو میروی که ســــرافرازتر از این بشـوی برای شســـتن ایـن راه با گــلاب ســــرخ قــــرار شد که تو اینبار دستچــین بشـوی… شعر در طول تاریخ به عنوان دیرینهترین، شناخته شدهترین و بهترین محملها برای طرح عظیمترین اندیشهها بودهاست. ما هیچ نقطهای از تاریخ را تهی از شعر نمیبینیم. گفتهاند: “اوّلین شعر تاریخ انسانی توسط حضرت آدم سروده شدهاست”، یعنی؛ اوّلین شاعر آدم(ع) بودهاست. اشعاری که در سوگ فرزندش هابیل سرودهاست. لازم است بدانیم که نخستین سرودهها، سرودههای سور نبودهاست، سوگ سرودهها بودهاست. یعنی؛ گویی عمر غم طولانیتر و زودتر از عمر شادی آغاز شدهاست و شاید واقعیت هم این باشد که اگر همهی تاریخ شعر را مرورکنیم، سهم سرودههایی که غم از آنها میتراود و صدای اندوه را از درون آنها میشنویم، بسیار بیشتر از سرودههایی است که نشانی از شادی دارند؛ حتی گاه شگفت آن است که سرودههای شاد رگههایی از اندوه را در خویش نشان میدهند. دلیل این مسأله این است که غم عمیقتر از شادی است. انسانها وقتی عمیق میشوند غمگین میشوند؛ اما خوب است بدانید غم وقتی به نهایت خویش میرسد در وجود انسانهای بزرگ تبدیل به شادی میشود و به همین دلیل کربلا بزرگترین جشن تاریخ ما هم هست. همانطور که میدانید از اول سال آغاز میشود، محرم آغاز سال است. سید بن طاووس در لهوف میگوید: “اگر این همه توصیه به اشک ریختن نمیکردند، میگفتم برای کربلا شادی کنید، جشن بگیرید، جشن عظمت انسان، خدایی شدن انسان، زیباترین نقشی که انسان بر خاک میزند!” شاید این سخن بریر بن خضیر همدانی، مشهور به سیدالقراء، یار بزرگ اباعبدالله، برای این مسأله تعبیر خوبی باشد. بریر معلم بود و در مسجد کوفه تدریس میکرد کسی وارد مسجد شد و آرام در گوشش زمزمه کرد حسین(ع) به کربلا آمدهاست همین که این سخن را شنید کتاب و قرآن را بست، کلاسش را تعطیل کرد و خطاب به مخاطبان خود گفت: “تا کنون هر چه سخن میگفتم بر این لوح مینگاشتم اینک میروم تا زیباترین سخن را بر لوح خاک بنویسم آن هم با قلم خون؛ میخواهم با خون زیباترین و عالیترین درس زندگیم را بنویسم. این معلم بزرگ در کربلا سخن زیبایی گفت که شبیه یک شعر است میگوید: “شب عاشورا قدم میزدم از خیمه بیرون آمدم در آن حال صدایی شنیدم، به سمت صدا جذب شدم، نزدیکتر آمدم تعدادی از بچههای ۷-۶ ساله با مدیریت دختری ۹ ساله به سمت خیمهای حرکت میکردند، سکینه پیشاپیش حرکت میکرد و بچههای کوچک مانند حمیده و… به دنبال او. به سمت خیمهی حضرت زینب(س) رفتند تا شاید از او طلب آب کنند در آن حال شنیدم که سکینه میگفت: «فقط از عمه میشود آب گرفت.» آرام به تعقیب این جماعت کوچک حرکتکننده در شب پرداختم. به پشت خیمه حضرت زینب(س) رسیدند، آرام خیمه را کنار زدند علیاصغر را یافتند، که در آغوش زینب بیتابی میکرد، با خود گفتند: اگر عمه آب داشت به او میداد. او که زبان ندارد که حتی آب طلب کند. من این صحنه را دیدم، برگشتم. وقتی امام ما را فرستادند که به دنبال آب برویم همین که به آب رسیدم کف به آب زدم به یاد آن صحنه افتادم. گفتم: «معلم کوفه! درس از دختران کوچک کربلا بیاموز که وقتی یاد عطش کوچکتر کردند عطش خویش را گم کردند و تشنه بازگشتند تو نیز تشنه بازگرد.» آیا هر کدام از این نکتههایی که من تا این لحظه گفتم خود یک غزل نیستند؟ خود یک شعر کامل نیستند؟ کربلا همه شعر است و ما نیز نیازمندیم برای اینکه شاعرتر شویم و شعر را بهتر درک کنیم هرگز از حاشیهی این شعر بزرگ خدا ساده عبور نکنیم. به درنگی، تأمّلی بایستیم و کربلا را خوبتر و بهتر ببینیم. من تلاشم بر آن است که کمی این فضا را تأمّل نمایم و این میتواند مقدمهای باشد برای بحثی وسیعتر و گستردهتر و دعوتی برای اینکه از این پنجرهها و زاویهها کربلا را دگر بار ببینیم، بعد اندیشه سرودن داشته باشیم هر چند سرودن بعد نمیشناسد و هر لحظه ممکن است اتفاق بیفتد اما هر چه ذهن سرشارتر و بارورتر باشد آنچه در ورای روح و ذهن انسانی اندوخته میشود صیقلخوردهتر خواهدبود درست مانند آب زلالی که از پشت یک سد جاری شود و زمینهای فراوانی را سیراب کند و سربلندی و رستن و سربرافراشتن را به ارمغان آورد. از دیدگاه من شعر و کلاً ادبیات عاشورایی را میتوان به چند بخش تقسیم کرد: بخش اول ادبیات و شعر در کربلاست؛ و منظور نه جغرافیای مشخصی است به نام کربلا و نه روز مشخصی است به نام عاشورا. چون وقتی صحبت میکنیم مفهوم عاشورا برای ما مفهومی گستردهتر از یک روز میشود و گسترهی زمانی را که از آغاز حرکت حضرت اباعبدالله است در برمیگیرد کربلا هم که میگوییم منظورمان جغرافیای محدود ۳۶۰ در ۸۰ نیست (چون کل کربلا میدان و رزمگاه، همین مقدار بوده ۸۰ × ۳۶۰) منظور کل این جریان است که از مدینه به مکه، از مکه تا کربلا، از کربلا تا کوفه و شام و بازگشت به کربلا و مدینه اتفاق میافتد. این جغرافیا و این تاریخ را با هم ببینیم هر چند باید به زبان دیگر گفت امروز کربلا دیگر جغرافیایی در محدودهی ساحل فرات نیست. کربلا گسترهای به اندازهی همهی جهان یافتهاست. به ما گفتهاند هر دلی کربلاست؛ اگر دل را همانطور که در روایات گفته شده عظیمتر از عرش بدانیم (قلب مؤمن از عرش عظیمتر است) پس از فرش تا عرش گسترهی کربلا خواهد بود و کربلا را هم اگر یک تاریخ ندانیم که به امروز هم رسیدهاست و به فرداها خواهدرسید و دیروز و امروز و هنوز و همیشه را در بر میگیرد آنگاه نگاه متفاوت خواهد شد یک ادبیات داریم، من آن را ادبیات (در کربلا) مینامم و منظورم از ادبیات در کربلا ادبیاتی است که در طول مدت ۲۱۵ روز خلق میشود، ادبیات دویست و پانزده روزه، از ۲۷ ماه رجب یا کمی زودتر از آن، که آغاز حرکت اباعبدالله است تا اربعین و حتی تا نزدیک ششم، هفتم ربیعالاول یعنی بازگشت قافله به مدینه. در این حدود ما یک ادبیات خاص زمانی داریم که قابل تأمّل و بررسی است و متأسفانه تا به امروز تحقیق و پژوهشی در این زمینه انجام نگرفتهاست. این ادبیات شامل نامهها و وصیتنامههاست؛ چه نامههای امام(ع) و چه نامههایی که از سوی دشمن میآید. مانند نامههای حضرت اباعبدالله که البته هیچگاه این نامهها را از بعد ادبی و زیباشناختی تحلیل نکردهایم عمدتاً از دیدگاه محتوا و درون مایه به آن نگریستهایم به عنوان مثال این جمله را از بعد زیباشناسی تحلیل نکردهایم: «و انی لم اخرج اشراً، و لا بطراً و لا مفسداً، و لا ظالماً، و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی،ارید ان آمر بالمعروف و النهی عن المنکر و اسیروا بسیره جدی و ابی علی بن ابیطالب.» یا این نامهی عبیدالهبن زیاد که در هفتم یا هشتم به کربلا و برای عمرسعد فرستادهاست؛ توجه کنید به او میگوید که: “أن لا أتوصّد الوثیر و لا أشبع من الخمیر حتی الحقک الی اللطیف الخبیر” این نامهی عبیدالهبنزیاد است به عمربن سعد. اگر دقت کنید سجع روشنی در نامه میبینید. اینگونه مینویسد که امیر یزیدبن معاویه به من نوشتهاست: «سر بر بالین آرامش نگذارم، سیر نان نخورم تا حسین(ع) را به”لطیف خیبر” ملحق کنم یعنی او را بکشم.» وقتی شخص آورندهی نامه، پاسخ نامه را از امام میخواهد، امام میفرماید: که این نامه جواب ندارد. «ما له عندی جواب لانه حقت علیه کلمه العذاب.» کسانی که اندکی با ادبیات (نثر مسجع) آشنا باشند متوجه وزن و تناسب کلام امام(ع) میشوند. (سجع، مقدمهی ورود به شعر است). بخش دیگر این ادبیات خطبهها هستند؛ اعم از خطبههایی که حضرت اباعبدالله(ع) در کربلا میخواند و خطبههایی که در بین راه خوانده میشود. حضرت شش خطبهی فوق العاده زیبا در کربلا دارند که از نظر ادبی کمنظیر هستند. ساختار منظم و انسجام کلام امام در این خطبهها مثال زدنی است. آن هم در آن موقعیت خاص، هوای بسیار داغ صحرا، پر از بخار و سر و صدای چکاچک شمشیرها. بارها سر و صدای شمر بلند میشود، شمر با آن صدای دورگه و بسیار زشت فریاد میزند که حسین بس کن خستهایم هوا گرم است اسبها بیتابند؛ گاه شلوغ میکردند تا صدای اباعبدالله به کسی نرسد جالب است بدانید که در چنین موقعیت و شرایطی امام از جریان دیداری استفاده میکند و دشمن را وادار به سکوت میکند. وقتی امام علیاصغر(ع) را بلند میکند با ایجاد یک صحنه دیداری باعث میشود که ۳۳هزار نفر نفسهایشان در سینه حبس شود یعنی از آخرین عنصر به عنوان اتمام حجت استفاده میکند و پس از این جنگ آغاز میشود. حضرت علیاصغر آخرین سربازی است که امام به میدان میآورد سربازی که با گریه سخن میگوید. فریادی که نهایت مظلومیت حسین(ع) است. به گمان من حضرت علیاصغر(ع) امضای مظلومیت حسین(ع) در کربلا است و شاید به این دلیل است که اباعبدالله از میان تمام صحنههای کربلا ما را به تماشای این صحنه دعوت میکند. آنجا که میگوید: «لیتکم فی یوم عاشورا جمیعاً تنظرونی / کیف استسقی لطفلی فأبوا انیرحمونی شیعتی ما إن شربتم / عذب ماء فاذکرونی / أو سمعتم بغریبٍ / او شهیدٍ فاندبونی.» یعنی خود حضرت بزرگترینترازوی کربلا را شهادت حضرت علیاصغر(ع) معرفی میکند. خطبههایی که در این روز خوانده شد بررسی نشدهاست. در روز عاشورا گاه یاران به میدان رفته سخنرانی میکردند از جمله این افراد زهیر، حبیبابنمظاهر و بریربنخضیرهمدانی هستند. این خطبهها از منظر ادبی تحلیل و بررسی نشدهاند. بعد سومی که وجود دارد و قابل توجهاست مونولوگهای کربلاست. در کربلا گاه افراد با خودشان گفتوگو میکنند، این گفتوگوها گاه به زبان شعر است. قاسم وقتی وارد میدان میشود در حالی که زخمی است میگوید: «لا تجز لی نفسی فَکُلُ فانی»: جان من دیگر بیتابی نکن. به قول آقای قیصر امین پور «از روزن تن سر پریدن دارد» جان میخواهد از زخمهایی که در این بدن باز شده پرواز کند. به این زخمها نگاه میکند و میگوید جان من آنقدر عجله نکن تا پروازت از این روزن چیزی نماندهاست. چقدر شاعرانه است! دل از دریچهی زخم سر پریدن داشت در این معامله دردا دوا اجازه نداد قیصر امین پور مثلاً حضرت اباالفضل العباس به آب که میرسد گفتگویی با خویش دارد، میفرماید: «یا نفس من بعد الحسین هونی» نفس من تو میخواهی آب بخوری حسینت تشنه باشد؟! این گفتگو رجز نیست امّا در هیئت یک رجز گفته شدهاست و اتفاقاً ادامهی رجز است و گویی به شکل رجز عرضه میشود امّا از جنس رجز نیست. این هم یک نوع ادبیات است. در کربلا سرودههایی داریم، گفتگوهایی با خویش؛ این گفتگوها در نثر، ساخت بسیار زیبایی دارند و در شعر هم فوقالعادهاند. این خود یک حوزهی کار و مطالعهاست. نمونه زیاد است امّا در حال حاضر قصد پرداختن به آنها نیست، زیرا پرداختن به این مباحث فرصت بیشتری را طلب میکند. حوزهی دیگر غزل، سرودههای کربلاست، در کربلا غزلهای فوقالعادهای سروده شده یکی از این غزلها، غزل امام حسین(ع) است. من هر وقت این غزل را یاد میکنم حالم منقلب میشود نه به دلیل سوزی که در آن نهفتهاست و نه به دلیل شکل ارائهی آن که البته بسیار هم زیبا بوده چرا که گفته شده حضرت اباعبدالله کنار خیمه نشسته بود. غروب بود و آرام آرام گرد و غبار روز نهم در حال نشستن بود غلام سیاه کربلا که از او سیاهتر در کربلا نبود کنار امام نشسته هنرش را به کار گرفته شمشیر را صیقل میدهد چون متخصص آماده کردن شمشیر بود در حالی که شمشیر را صیقل میداد امام شعر میخواند و او صیقل دادن شمشیر را با شعر خوانی امام همراه کرد امروز ما به آن میگوییم موسیقی متن. یک موسیقی متن برای شعر خوانی اباعبدالله درست کرد امام میخواند و ایشان طوری این شمشیر را میکشید و صیقل میداد که این آهنگ با خواندن اباعبدالله همراه شود شعر را گوش دهید: یا دهــر افٍ لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاصیل من صاحبٍ او طالبٍ قتیل و الـدهر لـایقنـع بالبـدیل هر که غزل را بشناسد میداند که از این غزل زیباتر نمیشود گفت امام در حال سخن گفتن با روزگار است البته این یک مفهوم و کاربرد مجازی است موردنظر امام اهل روزگار است اینکه اباعبدالله چگونه و با چه لحنی میخوانده، بماند، ساخت، بافت، و فضایی که در آن موقعیت وجود داشته و کششهایی که با این خواندن ایجاد شدهاست. حنجرهی اباعبدالله حنجرهی بسیار توانایی بودهاست. سخن هم که میگفت میتوانست تا شعاع وسیعی از سپاه را با صدایش پوشش دهد. این هم یک مجموعه سروده که در کربلا قابل تأمّل است. اینها هنوز ادبیات در کربلا است. شاخهای دیگر رجزها هستند “ارجوزهها ” “رجز و ارجوزه ” رسم عرب بوده علیالظاهر در فرهنگ و ادبیات ما نیز وجود دارد. اگر کسی شاهنامه خوانده باشد در شاهنامه اشاره شدهاست که وقتی سواران وارد میدان میشدند رجز میخواندند. البته عنوان آنها رجز نیست اما خود را معرفی میکردند و با رقیب خود و طرف درگیر گفتوگو میکردند. مثلاً در شاهنامه وقتی رستم وارد نبرد با اشکبوس(که شاید بتوان گفت تصویریترین صحنهی رزمی در شاهنامهی فردوسی است) میشود اشکبوس از او سوال میکند که چرا سواره و با اسب نیامدی؟ پاسخ میدهد: پیاده از آنم فرستاد توس که تا اسب بستانم از اشکبوس مرا از آن جهت پیاده فرستادهاند که اسب از تو بگیرم. کاری که ابوالفضلالعباس(ع) هم در کربلا انجام داد. وقتی که اسب برادرش امام مجتبی(ع) را زیر پای دشمن دید، اسبش را رها کرد و در یک نبرد فوقالعاده اسب را از زیر پای آن مرد بیرون کشید خود سوار بر اسب شد و با این اسب جنگید. خوب است بدانید که در کربلا نبرد حضرت ابوالفضلالعباس(ع) با شمشیر علی(ع) بود زرهی که از پدر داشت و اسبی که از برادرش امام مجتبی(ع) بود. رجزهای کربلا واقعاً جای تأمّل دارند، رجز در موقعیتی خلاقانه سروده میشود یعنی به تعبیر امروزیها ارتجاعی و فی البداهه است، گاهی اوقات طرف چیزی میگوید و شما باید پاسخ دهید. در این جوابی که با رجز داده میشود وزن شعر طرف مقابل را به کار میگرفتند و این بسیار مشکل بود. در کربلا دو برادر داریم که وقتی وارد جنگ میشوند برادر اوّلی میجنگد کسی در مقابلش حرف میزند او پاسخ میدهد، میجنگد و شهید میشود برادر بعدی که میخواهد وارد میدان شود ادامهی رجز برادر را میخواند، یعنی خودش یک رجز است در ادامهی آن و در آن موقعیت. اگر در اینجا یک نفر از من بخواهد که بر اساس یک موضوع شعری بگویم برایم بسیار مشکل خواهد بود. آن وقت این افراد آن جا در فضای میدانِجنگ، خون، عطش، دشمن، مرگ در انتظار و… حرف میزنند و شعر میگویند، فی المجلس شعر میگویند. بسیار سخت است و رجز اینگونه بودهاست، جالبتر این است که بعضی از این رجزها را بچهها گفتند نوجوانانی مانند قاسم و عمروبن جنادهی ۱۱ ساله. رجزی که عمرو بن جناده میخواند بسیار زیبا و با شکوه سروده شدهاست. در این حوزه کار نشدهاست. فقط یک کار مختصری را آقای شجاعی انجام دادهاند با عنوان «مردان و رجزهایشان» که مقدمهای است برای این کار. اما اینکه کسی بیاید این رجزها را مورد تحلیل قرار دهد هنوز کار تحلیل دقیقی در این زمینه صورت نگرفتهاست. خوب است از سخن امام حسین(ع) در این موقعیت بهرهگیری نمایم که: آیا کسی هست مرا یاری کند؟ آیا کسی هست در این عرصه قدم بگذارد و قلم بزند و با توجه به فضا و موقعیت این ادبیات را بشناسد و بشناساند؟ اینها فقط بخشی از ادبیات در کربلا است. البته هنوز هم بخشهای دیگری وجود دارد مانند سرودههای راه که بسیار هم فراوانند. از جمله سرودههای بین راه، سرودههای حضرت سکینه(س) است. سن حضرت سکینه را حداقل ۶ و حداکثر ۹ سال گفتهاند. البته او بانویی بزرگ بود به گونهای که امام حسین(ع) دربارهی او میفرمود: رهایش کنید او غرق در خداست، «لانه تستغرق فی ذات الله». این خانم تمام فاصلهی بین کربلا تا کوفه و شام را شعر میگوید. منزل به منزل هر کسی از او میپرسد جواب را فقط با شعر میدهد. خیلی سخت است نامش را میپرسند، مقصد را میپرسند از کربلا سوال میکنند همه را با شعر پاسخ میگوید! سرودههایش هم باقی است. حضرت سکینه در بزرگسالی مینشست و مجلس نقد شعر برگزار میکرد. پشت پرده مینشست شاعران میآمدند شعرشان را میخواندند و حضرت سکینه سرودههای آنها را نقد و تحلیل و بررسی میکرد. حضرت سکینه، نقاد بزرگ شعر بود. سرودههای این دختر نه ساله هرگز مورد بررسی قرار نگرفتهاست، در حالی که استفاده از فرهنگ شعر و دلیل استفاده از این فرهنگ، خود جای نقد و بررسی دارد. تا به اینجا در مورد سرودههای کربلا سخن گفتیم، اما سرودههای دیگری نیز وجوددارد که دربارهی کربلا گفته شدهاست. این شعرها با فاصلهی بسیار اندکی از کربلا سروده شدهاست. یکی از کسانی که کمی پس از کربلا یک دیوان شعر سرود عبیداللهبنحرجعفی است. این شخصیت متأسفانه اباعبدالله را همراهی و یاری نکرد و بلافاصله پس از کربلا پشیمان شد. قبل از چهلم، یعنی پیش از حضرت سجاد(ع) و یا حضرت زینب به کربلا آمد و در کنار مزار اباعبدالله(ع) شروع به سرودن کرد. او مجموعهی شعری دربارهی کربلا دارد که آهنامه و ندامتنامهی او به دلیل شرکت نکردن در کربلا و همراهی نکردن اباعبدالله است. دستهی دیگر سرودههای جنیان است. شیخ عباس قمی در کتاب ارزشمند نفسالمهموم بخشی از این سرودهها را آوردهاست. این سرودهها نیز بررسی و تأمّل بسیاری را میطلبد. یک شاخهی سترگ، مهم و بزرگ دربارهی کربلا وجود دارد که شاخهی شعر عاشورایی فارسی است. تا امروز (با اندکی تسامح) نزدیک به ۹۵۰ سال از عصر نخستین سرودههای عاشوراییها میگذرد. شعر عاشورایی فارسی سیری را طی کرده و به امروز رسیدهاست. در آغاز دو نمونه از جوانترین شاعران این روزگار خوانده شد. شاعرانی حداکثر ۲۰ تا ۲۳ ساله که نوع نگاهشان را به کربلا با زبان شعر تحلیل کردهاند. در این نشست از مدرنترین سرودهها تا سنتیترین و کلاسیکترین شعر در این زمینه ارائه گردید و این نشان بی نهایت بودن ظرفیت کربلاست. کربلا این استعداد را دارد که همهی فرمها را بپذیرد و در آن از تمام قالبها میتوان بهره گرفت. ما از تمام ظرفیتهای موجود شعری خودمان برای سرودن در زمینهی کربلا استفاده نمیکنیم. شاعران ما خودشان را از بسیاری ظرفیتها محروم میکنند. هر چه این روزها میبینیم و میشنویم معمولاً غزل است در حالی که ظرفیتهای بسیار دیگری موجود است. ترکیببند ظرفیت بسیار بزرگی است که البته کاشف آن محتشم کاشانی نیست. پیش از او دیگران نیز از این قالب استفاده کردهاند. من در نمایشگاه بزرگ کتاب تهران با کتابی آشنا شدم که مجموعهی ترکیببندهای پس از محتشم را جمع آوری کرده و به صورت گزینشی در کتاب خود آورده بود. این مجموعه به بیش از هزار ترکیببند میرسید. ترکیببند ظرفیتی فوقالعاده برای سخن گفتن است. البته این ظرفیت در بسیاری از قالبهای شعری مانند ترجیعبند، مستزاد و مسمط هم وجود دارد. در این جا لازم است به یک نکتهی کلیدی توجه شود و آن، اینکه کربلا قصهی ترجیع است. ترجیع به معنی بازگویی، چند بارهگویی و دوبارهگویی. شما بارها مصیبت میشنوید اما هیچگاه احساس تکرار نمیکنید. در کربلا اگر یک جریان بارها برای شما تکرارشود هیچگاه احساس خستگی نمیکنید. روضهی ابوالفضلالعباس(ع) چندین بار توسط مداحان مختلف خوانده شده و صدها شعر در این زمینه سروده شده اما هر بار که شنیده میشود تازه و نامکرر است. هیچگاه از طراوت نمیافتد، کهنه نمیشود. به قول حافظ؛ قصهی مکرر عشق است که از هر که میشنوم نامکرر است. این قصه تازه است چون کربلا دائماً در حال تکرار است چه در زمان و چه درتاریخ و چه در بیان. ترجیعبند زمینهی بسیار خوبی است برای کربلا زیرا بیتهای ترجیع میتوانند فرصتی را برای بازگویی و دمگرفتن جمعی فراهم کنند. چرا از ظرفیت شعر نو بهرهگیری نمیکنیم؟ از شعر نو (قالب نیمایی) ظرفیت بسیار خوبی است و میشود به خوبی از آن بهره گرفت: قالبهای سپید، فضاهای نو، حتی پست مدرنی که امروزه مورد استفادهی بسیاری از شاعران جوان است. دوباره تکرار میکنم قالبهای شعری مانند رباعی، و مستزاد در این زمینه بسیار قابل استفاده هستند. جالب است بدانید قالب بخشی از بهترین و اوّلین نوحههای ما مستزاد بودهاست. اگر مطالعهای در تاریخ داشته باشید به این مسئله پی خواهید برد. در دورههای معاصر از این ظرفیت به خوبی بهرهگیری شدهاست. از دوستان شاعر خواهشمندم که به قالبهای خاص بسنده نکنند. [از تمام بسترها برای معرفی کربلا و راهیابی به دلها استفاده کنید.] البته برای بهره گیری از این فضا شناخت بسیار مهم است. لازم است که دوستان شاعر با قالبهای شعری و مباحث تئوری مربوط به آن آشنایی کامل داشته باشند. خوب است کلاسهای آموزشی در این زمینه ترتیب دادهشود و اشعار مورد نقد و بررسی قرارگیرد. گوش دادن به اشعار دیگران خود میتواند به بالندگی ذهن و شناخت فضاهای جدید کمک کند. ما باید با فضای شعری شهر و کشور خود کاملاً آشنا باشیم؛ تازهترین سرودههای جریانهای شعری از نگاهمان دور نماند. (من به دقیقهی اکنون به دنبال شعر هستم.) دائم بخوانیم و بررسی کنیم تا عقب نمانیم. روزگار ما روزگاری نیست که مثل اصحاب کهف ۳۰۹ سال بخوابی وقتی بیدار شدی تازه سکهات از اعتبار بیفتد. من برآنم که پس از لحظهای خواب سکهها اعتبار ندارد! اگر ۳۰۹ دقیقه بخوابید پس از بیداری متوجه میشوید که خیلی عقب ماندهاید. کسانی که به خارج از کشور سفر میکنند. حتی اگر مدت کوتاهی، وقتی بر میگردند با تعجب میگویند که همه چیز عوض شدهاست؛ نباید از این قافله و حرکت دور بمانیم. تحلیل کنیم؛ فضاها و ظرفیتهای امروز را بشناسیم و تحلیل کنیم. نحوهی ورود به این فضاها و بهرهگیری بیشتر از ظرفیتهای موجود را بیشتر بشناسیم. حسین بالاترین غزل خداست و این غزل بزرگ خدا، این ترجیعبند هستی، این ترکیببند بزرگ، این مسمط خدا، این مثنوی بلند آفرینش که در این زمان کوتاه هم خلق شد جای کار بسیار دارد. امیدواریم انشاءالله زمینههایی فراهم شود که بیشتر با این ابعاد آشنا شویم. یک پیشنهاد من این است که بر اضلاع گمشدهی کربلا کمی بیشتر کار کنیم؛ مثل شناختن چهرههایی که اصلاً در مورد آنها در این زمینه کاری صورت نگرفتهاست. یک شب شعر عاشورایی در شیراز برگزار میشود که الان بیست و یکمین سال برگزاری آن است. هر سال دو چهرهی مهم عاشورا در آن مطرح میشود مثلاً یک سال حضرت حبیب و حضرت علیاصغر پیرترین وکوچکترین چهرههای عاشورا که برای اینها شعر بگویند در طول این بیست سالی که این جریان شعری ادامه داشتهاست، در باب چهرههایی که برخی ممکن است حتی نام آنها را نشنیده باشند سرودههای بسیار خوبی خلق شدهاست. موضوع یکی از شب شعرهای عاشورا “جون” (غلام ابوذر غفاری که به امام پیوست) بود. شاید اگر در مجموعهی شعرهای عاشورایی، شب شعر عاشورایی شیراز را که به این موضوع پرداختهاست حذف کنید، نتوانید حتی یک بیت شعر برای “جون” بیابید. من در چند سال اخیر، بارها و بارها از یک ایرانی(اسلم ترک) سخن میگویم که در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدهاست، اما گمان نمیکنم تا به امروز هیچ ایرانیای برای این ایرانی حتی یک دوبیتی گفته باشد! باید این چهرهها را بشناسیم و بشناسانیم و کمکم آنها را به فضای جامعه هم بکشانیم؛ چرا که این چهرهها بهترین الگوها هستند. اینکه شعار مرکز پژوهش و نشر فرهنگ عاشورا “لکم فی اسوه” است، یعنی اینکه ما میخواهیم نگاهی اسوهای به کربلا داشته باشیم. باید الگوهای کربلا را بازشناسی و بازیابی کرد و به زبانی رساتر، پویاتر، گویاتر و تاثیرگذارتر به جامعه معرفی کنیم. سوال حضار: مونولوگهای کربلا چگونه ثبت شدهاند. آیا سرودهی سربازان کربلا هستند یا شاعران و نویسندگان از زبان آنها سرودهاند؟ پاسخ آقای دکتر: اینها سرودههای کسانی است که در کربلا شرکت داشتند اما اگر کسی بپرسد این سرودهها از کجا نقل شدهاست باید بگویم گزارشگران کربلا فراوان بودهاند. هم در سپاه دشمن گزارشگرانی حضور دارد مانند خمیدبنمسلم یا حمیدبنمسلم و هم در سپاه اباعبدالله گزارشگر بودهاست مثل عقبهبنسمعان که روز عاشورا امام حسین(ع) از او خواست از کربلا بیرون رود. گفت یا اباعبدالله میخواهم بمانم. امام گفت: برو. اطلاعاتی که تو داری باید به دیگران منتقل شود. امام حسین(ع) در روز عاشورا عقبهبنسمعان را که مسئول بایگانی اطلاعات نهضت عاشوراست از کربلا بیرون فرستاد تا اطلاعات را به دیگران برساند. علاوه بر اینها کسانی که بعدها اسیر شدند و آن روز حضور داشتند و از نزدیک شاهد صحنه بودند و این گفتهها را میشنیدند، بخشی از آن را بازگو کردهاند. بخش دیگری از گزارشهای کربلا نیز بعدها در زمان مختار از دشمنان به دست آمد. چرا که مختار دشمنان امام را پس از دستگیری تخلیهی اطلاعاتی میکرد و از گزارشگران خود میخواست که آنها را ثبت کنند. این مسائل سبب شد که گفتهها و شنیدههای کربلا به ما برسد. خداوند انشاءالله توفیق عنایت کند تا بیش از این برای حسینی که هر چه داشت برای خدا عرضه کرد و خدا ثاراللهاش نامید تلاش کنیم. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.