خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / آزمون نهایی(ابراهیم مسجدی)

آزمون نهایی(ابراهیم مسجدی)

عصر روز دهم

عطش وآتش و خون

و تکرار آزمونی دیگر

اما دشوارتر از گذشته.

حسین(ع)، ابراهیم‌وار به میدان آمده؛ پس از هجرتی طولانی، همراه اسماعیل؛ نه یک اسماعیل! اسماعیل‌هایی بدون« ذبح عظیم» که فدایی آن‌ها شوند.

آتش، آری؛ اما با گلستانی از شهیدان.

تشنگی مسافران، آری؛ اما بدون آب گوارای زمزم.

*

آن سوتر، آزمونی از اسارت و زنجیر، سرهای آویخته بر نیزه، مجلس طعنه و زخم‌زبان.

عصر روز دهم

صبحی سرآغاز غم

تا غروب سرخ‌گونی از خون

از نیایش صبح‌گاهی حسین(ع)

تا آخرین مروارید‌های جاری بر لب‌های خونین:

« ای خدایی که امتحانت زیباست».

اینک، حسین(ع) تنهاست؛ تنهاتر از همیشه در میان هلهله‌ی ناپاکان.

این واپسین نجوای حسین است با خدا.

« من تو را می‌خوانم که نیازمند توام! و به سوی تو روی می‌آورم که درمانده توام.

ترسان به پیشگاهت می‌نالم،

غمگین در برابرت می‌گریم،                                                                                                                                     

از تو نیرو می‌خواهم،

وخود را به تو واگذارم که بسنده‌ای».

*

… و پایان آزمون است؛ حسین(ع) شاگرد ممتاز عشق‌بازی است:

« صبراً عَلی قَضائِک یارب، لا اله سِواکَ، یا غِیاثَ‌المُستَغیثین».

حسین(ع) اعتراضی به آزمون ندارد؛ « لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی».

شگفتا!

آسمان چراتیره و تار است؟

خورشید چرا خون می‌گرید؟

ابراهیم مسجدی

telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.