خانه / سخنرانی / متن سخنرانی / صحابه شناسی کربلا-دکتر محمدرضا سنگری

صحابه شناسی کربلا-دکتر محمدرضا سنگری

شب تاسوعای حسینی است. آرامش پیش از طوفان، و عاشقانی که هفت روز است در کربلا خود را در شطّ زلال اشک و عبادت شسته‌اند و خود را برای فردا آماده می کنند. آن‌گونه که حضرت اباعبدالله فرموده‌اند، یاران در این شب با قرآن و دعا و استغفار خود را برای شگفت‌ترین و عظیم‌ترین حماسه تاریخ آماده می کنند.
بحث ما صحابه شناسی کربلای اباعبدالله است. حادثه‌ای به بزرگی کربلا ناگزیر دارای عناصری بزرگ خواهد بود. صحابه‌ی امام آینه‌هایی کوچک هستند که در نگاه به آن‌ها می‌توان وجود نازنین حسین(ع) را یافت و مرور کرد. حسین(ع) آینه‌ای است که هفتاد و دو بار در کربلا تکثیر شده است. آن‌هایی که با حسین(ع) بودند می‌دانستند با چه کسی هستند. ما در فرهنگ قرآنی آموخته‌ایم که: «وَاِتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِهْ: حق تقوای خدا را آن‌گونه که باید بجا آوریم/ آل عمران/۱۰۲»
یعنی وقتی طرف مقابلمان خداست بدانیم چگونه باشیم، آن‌ها نیز می‌دانند که وقتی طرفشان ذبیح الله است، وقتی طرفشان حسین(ع) است، وقتی محبوب‌ترین وجود زمانشان کنار آن‌ها است باید با او چگونه باشند. یاران، پروانه‌هایی هستند که شمع وجود حسین(ع) را زائرند و می‌دانند با چه کسی همراه هستند و هر کس به این معرفت برسد و بداند با چه کسی همراه است به نسبت شناخت خود عمل خواهد کرد.
گستره‌ی میدان عمل انسان‌ها رهاورد معرفت آن‌هاست؛ هر چه دامنه‌ی معرفت انسانی وسیع‌تر باشد، عمل او ژرفا و عمق بیشتری خواهد داشت و سنجیده تر و دقیق تر خواهد بود. ما هر چه در یک مسئله پخته‌تر شویم اشتباهاتمان کمتر می‌شود. اشتباهات فراوان را کسانی مرتکب می شوند که در آغاز آموختن یک مسئله هستند. یک بانوی ناشی و ناآشنا با آشپزی ممکن است بارها غذا را بسوزاند، نمک اضافه در غذا بریزد، دستش بسوزد و در آخر نیز غذایی نامناسب را تحویل دهد. شما اگر در آغاز آموختن یک جریان باشید خطاهایتان زیاد است اما همین که پیش رفتید کم‌کم از خطاهای شما کاسته می‌شود مثل پرواز عقاب که در ابتدا بسیار بال می‌زند و پر می‌ریزد اما وقتی به اوج آسمان رسید بی آنکه بال بزند، گستره‌ی آسمان را زیر پر و بال خویش می‌گیرد و پرواز می‌کند. پس سیری برای انسان وجود دارد که هر چه معرفت خود را افزون‌تر کند عملش صحیح‌تر می‌شود. عمل ما را معرفت ما تصحیح می کند. ایمان ماست که به عمل جهت می‌دهد تا صالح شود.
پس کربلا کانون دو ویژگی است: معرفت و محبت. و هر جا این دو به هم گره بخورند چیزی شبیه به کربلا را به وجود می‌آورند. جبهه‌های ما رهاورد گره خوردگی همین محبت و معرفت بود. خداوند انشاءالله این خصوصیت را در جان ما افروخته‌تر کند. اگر متون شیعی را مطالعه کنید مشاهده می کنید به اندازه معرفت، به محبتِ به اهل بیت دعوت کرده‌اند. چرا این همه به ما می گویند که امام را دوست بدارید، رهبر را دوست بدارید، به معصومین(ع) عشق بورزید؟ چون این گونه عشق ورزی ما را به یگانگی می رساند.
شما اگر یک نفر را دوست داشته باشید برای این کار باید دلیل داشته باشید؛ چرا دوستش دارید؟ زیرا چیزی در او یافته‌اید که پاسخی است به عطش نیاز، زندگی و خواسته‌های شماست. وقتی امام را دوست داشتید این دوستی به شناخت می‌رسد و این شناخت به یگانگی. و در نتیجه ما آن‌چنان عمل خواهیم کرد که او عمل کرده است هر چند او در میان ما نباشد.
در تحلیل و بررسی زندگی یاران ائمه اطهار ( سلام الله علیهم اجمعین) می‌بینید که گاه خدمت امام(ع) می‌آیند و کارشان را گزارش می‌دهند، امام می فرمایند: این همان چیزی است که من می‌خواستم یا همین را طلب می‌کردم این بهترین کاری است که انجام دادید. چون اصحاب نسخه تکثیر شده‌ی امام هستند. امام در وجودشان تجلی یافته است.
البته بحث ما به گونه‌ای نیست که صرفاً از اصحاب سخن بگوئیم من خصوصیات کلی آن‌ها را مطرح می کنم تا در کنار طرح این خصوصیات کلّی کوشش کنیم خودمان را به یاران امام(ع) نزدیک کنیم و سعیمان این است افرادی را که کمتر شناخته شده‌اند، در حد وسع و زمانی که در اختیار هست مطرح کنیم. مجموعه‌ای از (ویژگی‌ها) خصوصیات یاران امام(ع) را مطرح می‌کنم، سعی می کنم به طرح ویژگی های طرف مقابل نیز بپردازم؛ البته با شناخت یک طرف به شناخت طرف مقابل هم می‌رسیم؛ یعنی، اگر شما سپاه عمرسعد را خوب بشناسید می‌توانید بگویید که این طرف (سپاه امام) چه‌قدر بزرگ هستند در واقع این‌ها کفه‌ی دیگر ترازو هستند یعنی به نسبتی که یاران امام(ع) عظمت دارند آن‌ها ذلّت دارند، به همان نسبت که این‌ها روشن و آفتابی و زلال و آسمانی‌اند، آن‌طرف پست و ذلیل و زبون هستند و روح‌های تاریک و کدر دارند. این نکته را فراموش نکنید که حق تا حدودی مدیون باطل است! البته معنای این تعبیر: در حقیقت این است که حق را خودِ باطل خوب معرفی می‌کند مانند وقایع کربلا که دشمن متوجه نشد که دارد حسین(ع) را مطرح می‌کند. حسین(ع)روز عاشورا میان آسمان و زمین تقسیم شد نیمی از حسین(ع) به آسمان و بر نیزه رفت، دشمن نفهمید که با این کار باعث سرافرازی حسین شد. و نیمی از حسین بر زمین افتاد؛یعنی، هم زمین از حسین(ع) است و هم آسمان.
همه زمین و آسمان از آنِ حسین(ع) است. دشمن سر امام(ع) را جدا کرد اما تمام سرافرازی شیعه حاصل همین سر بر نیزه رفتن است و دشمن نفهمید چه کرد؟
پست‌ترین نقطه خاک نیز باید از حسین(ع) بهره بگیرد: «گودال»، یکی از مسائل شگفت این است که همه‌ی عظمت‌ها و عزّت‌ها از پست‌ترین نقطه‌ی خاک آغاز شده‌اند. یوسف(ع) از قعر چاه فرا رفت و عزیز مصر شد. پیامبر(ص) از مکه و از درّه برانگیخته شد. (کسانی که مشرف شده‌اند می‌دانند که مکّه درّه است) علی (ع) از غدیر و حسین(ع) از گودال قتلگاه! چه رمز و رازی در این مسائل نهفته است؟ چه درس‌های لطیفی وجود دارد گاه باید خوار شد و برای خدا آبرو داد. روزی که شهید رجائی در سازمان ملل سخنرانی می‌کرد گفت: ما یک روز آمدیم، تن دادیم، خودمان را برای شهادت آماده کردیم. امروز احساس می کنم راهی مشکل‌تر از این هم وجود دارد و آن این است که انسان بخواهد آبرویش را برای حق بدهد
در هنگام ورود به کربلا حضرت اباعبدالله (ع) خاک را بو کرد، گفت: این خاک آشنا است قبلاً من اینجا را دیده‌ام در جریان جنگ صفین از اینجا عبور کرده‌ام.*
امام مقتل تک تک یارانش را به آن‌ها نشان داد: «عبدالله» این مقتل شماست، شما اینجا شهید می‌شوید. « بریر» مقتل شما این جاست،«جَون»، «اسلم»، «زهیر» و … مقتل همه را نشان داد و بعد هم مقتل بنی هاشم را که با خود حضرت هجده نفر می شدند نشان داد. «عبدالله» شما اینجا، «عثمان» شما اینجا، «جعفر» شما اینجا، «عباس» شما اینجا، «اکبر»، «مسلم»، «عبدالله بن حسن» … و در آخر همه را کنار گودال برد و گفت: «اینجا هم مقتل من است» و فرمودند: از پستی دنیا همین بس! که در صبحگاهی در این نقطه دویست پیغمبر زاده را سر بریدند. و سپس به سراغ کار خود رفتند. این نشان می‌دهد در کربلا تمدن‌ها و ملت‌هایی وجود داشته است. نینوا در تاریخ، نام آشنایی است. کربلا را همه می شناختند هر کس می‌دانست کجا خواهد افتاد. خیمه‌ها را به صورت نعل اسب چیده بودند. اگر به کربلا بروید، می‌بینید که تَل زینبیه تا علقمه (جایی که عباس (ع) به دنبال آب رفت) به همین شکل است که از نظر نظامی، بهترین چینش است. پشت و جلوی خیمه را خندق کنده بودند و فضا برای جنگ آماده بود.
روز تاسوعا با آمدن شمر به کربلا، امام فرمودند: خیمه‌ها را به هم نزدیک‌تر کنند. خیمه بنی هاشم وسط خیمه‌ها قرار داشت و در دو طرف آن خیمه‌های صحابه قرار داشتند و گویا خیمه‌های پیرانِ کربلا در یک سمت بوده است.
عده‌ای از اصحاب امام (ع) اطراف خیمه‌ها نگهبانی می‌دادند از جمله «نافع» که می‌گوید: « در اطراف خیمه قدم می‌زدم دیدم شبحی در شب پیدا شد. نیمه‌ی شب بود با احتیاط خود را به او نزدیک کردم متوجه شدم که حضرت ابا عبدالله(ع) است. گفتم آقا شما خیلی به دشمن نزدیک شده‌اید. شب است و خطرناک. ممکن است دشمن به شما آسیب برساند.
امام فرمودند:« زمینه‌ها را برای فردا آماده می‌کنم. به تعبیر نظامیان، نقطه‌های کوری را که دیده نمی‌شوند و ممکن است دشمن از آنجا حمله کند، بررسی می کنم»
نافع می گوید: « امام به من گفت: غیر از این مشغول جمع آوری خار و خاشاک و پاکسازی زمین بودم چون فردا کودکان من در این خارستان از ترس دشمن می دوند؛ آن ها را جمع کردم تا فردا موجب آزار و اذیت کودکان نشود. بعد امام فرمودند: این تپه را می‌بینی، این قسمت نقطه کوری است. اگر کسی از اینجا برود هیچ کس از سپاه دشمن متوجه او نمی شود. وقت خوبی است. نافع بیا همین مسیر را بگیر و برو! از این تپه که بالا رفتی راه برایت باز است. می‌توانی بروی بصره، از این طرف هم می‌توانی بروی کوفه. نافع می‌گوید: به دست و پای امام افتادم و گفتم: آقا من یک شمشیر و یک اسب به هزار درهم خریدم آمدم تا جان خود را فدای شما کنم و شما راه را باز می کنی که بروم؟ من شما را ترک نمی‌کنم.
امام زمینه را برای خودسازی و تصفیه و تقویت روحی یارانش فراهم می ساخت تا برای کار بزرگ روز عاشورا آماده شوند. بعد از تمام شدن صحبت با نافع، امام به سمت خیمه حضرت زینب(س) رفت و نافع کنجکاوانه در پی او، تا ببیند امام در این نیمه شب چه صحبتی با خواهرش دارد؟ شنید حضرت زینب(س) به امام می گوید: آیا یارانت را آزموده‌ای تا در زمان بحران رهایت نکنند؟ و شنید امام می فرماید: « والله لَقَد بَلَوْتُم؛ به خدا آنها را آزموده‌ام، اینها امتحان خودشان را داده‌اند»(فرهنگ جامع ص ۴۵۷) قسم جلاله امام نشانه تأکید و دقت در این مسئله است یعنی به اندازه کافی در کربلا پالایش انجام داده است و این جمله امام نشان می‌دهد احتمالاً بعد از این کسی از کربلا بیرون نرفته است. بیان احتمال به خاطر مسائلی است که ان شاءالله صحبت خواهیم کرد. در آخر هم فرمود:« یَستأنِسونَ بالمنَیَّهِ دونَیِ استیناسَ الطَّفل بِلَبنِ اُمِّهِ : اینها آنچنان به مرگ انس گرفته‌اند که کودک به سینه‌ی مادر» (فرهنگ جامع امام حسین (ع) ص ۴۵۷)*
کسانی که در کربلا بودند همانطور که حضرت اباعبدالله (ع) فرمودند: با مرگ مأنوس بودند، مانند انس و الفتی که یک کودک به سینه‌ی مادر دارد. بعد از اینکه حضرت این جمله را فرمود حضرت زینب(س) آرام شد، نافع می‌گوید: من نگران شدم گفتم : نکند دختر رسول‌الله به ما اعتماد ندارد و خاطرش از جانب ما آرام نیست پس همان نیمه شب به سراغ حبیب رفتم. گفتم : دختر امیرالمؤمنین نگران است. حبیب همه اصحاب را صدا زد و همگی به سمت خیمه حضرت زینب(س) رفتیم. حبیب جلو آمد و به زینب(س) سلام داد و گفت: ما جانمان را برای فدا کردن در راه دفاع از حریم برادرت آماده کرده‌ایم. بعد از اعلام وفاداری اصحاب، حضرت زینب(س) فرمودند: « حاموا عَن بنات امیرالمؤمنین: از دختران امیرالمؤمنین حمایت کنید» و در بخشی از این سخن امام آمده: « اَلأشوسَ اَِلأ قعَسَ : در آنان جز دلاوران و والاگهران پایدار حضور ندارد.» بارها خوانده‌ایم « المؤمن کَالْجَبَلِ الراسِخْ لایُحَرِّکُهُ العواصِفْ : مؤمن مثل کوه محکم است بادها او را تکان نمی‌دهند»
برخی انسان‌ها در سخنانشان ثبات ندارند امروز یک چیز می گویند فردا چیزی دیگر، یعنی خودشان را زود گم می کنند. ما اصول و ضابطه‌هایی برای شناخت داریم. اگر این ضابطه‌ها را درونی کردیم با یک نگاه همه چیز را می‌فهمیم. آمده است که مؤمن گاه دلیل یک مسئله را نمی‌داند اما درون خود شمی پیدا می‌کند، و دلیل آن را می‌یابد. این یک جریان و سلامت درونی است. فطرت انسان مثل بدن انسان است؛ اگر بدن شما سالم باشد تا یک پُک به سیگار بزنید سریع عکس العمل نشان می‌دهد و سرفه می کنید. بدن شما می‌گوید این نامحرم بود اندیشه باطل برای فطرت سالم درست مانند دود سیگار است. به محض اینکه به قلمرو ذهن و روح وارد شد عکس العمل نشان می دهد. می‌گویند این غریبه است، بیگانه است نمی‌توانیم بپذیریم به این دلیل است که می گویند « اِتَّقوا مِنْ فراسَهِ المؤمن: از فراست مؤمن بترسید» مؤمن زیرک و کیِّس است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: مؤمن هیچ‌گاه چیزی را درون خود پنهان نمی‌کند مگر اینکه در مَلَکات او خودش را نشان دهد. با دقت در حالات و رفتار هر کس متوجه می‌شویم که آیا اهل حق است یا باطل؟ « اعرِفُ الْحَقْ تَعْرِفُ اَهْلَه: برو حق را بشناس، اهل حق را خواهی شناخت، باطل را بشناس، اهل باطل را خواهی شناخت.» ما برای شناخت اهل حق و اهل باطل ملاک و معیار داریم، دین ما دینی بسیار ساده است و خیلی ساده می‌توان این معیارها را از آن استخراج کرد البته با مطالعه و تفکر. کسانی که در کربلا بودند سست نشدند، محکم بودند، متزلزل نبودند، دریا را می‌شناختند و اسیر موج‌ها نشدند. می‌دانیم حق، خود دریاست. حق با موج ها نیست و آن‌ها با حق بودند. خصوصیت بعدی صحابه استیناس به موت است. استیناس یعنی چه؟ هر کس نمازش را خوب بخواند مرگ برایش خیلی آسان می‌شود چرا؟ چون مرگ ملاقات حق است و نماز نیز ملاقات حق است. کسی که هر روز به ملاقات دوست می رود وقتی مرگ به سراغش می‌آید برای او چیز تازه ای نیست. …
مرحبا همت قومی که چو دلبرگیرند بجز از دلبر خود از همه دل برگیرند
مسیری که به خدا می‌رسد، انتهایی ندارد، یعنی هر چه در این مسیر پیش می‌روی به انتهایش نمی رسی؛
میان خیمه لیلی و خیمه مجنون مسافتی است که چون طول آه کوتاه است
چه رفته است به عاشق در این ره کوتاه چو باد می دود اما هنوز در راه است
و به قول حافظ: این راه را نهایت صورت کجا توان بست/کش صد هزار منزل پیش است در بدایت
در آغاز راه صد هزار منزل وجود دارد، فکر نکن رسیده‌ای. هر وقت فکر کردی رسیدی بدان هنوز راه نیفتاده‌ای، هنوز حرکت نکرده‌ای و این را هم بدانید که هر وقت حرکت کردید رسیده‌اید؛ یعنی، از یک طرف تا به راه افتادی رسیده‌ای و از طرف دیگر در این راه از نهایت…. خبری نیست، این به ظاهر تناقض را برای خودتان حل کنید. یعنی آدم وقتی به سمت خدا راه می‌افتد اولین قدم را که برمی‌دارد فکر می‌کند رسیده است و همه‌ی راه دو قدم بیشتر نیست؛ قدم اول خروج از منیَّت است یعنی قدم اول از خود بیرون می‌آیی و قدم دوم را خدا دست گیر توست و خودش تو را می برد. و کسانی که در کربلا بودند همه‌ی این چیزها را فهمیده بودند. لازم نیست کسی این چیزها را برای شما بگوید چون وقتی راه افتادید همه اینها را لمس می کنید.
پس« استیناس به موت » محصول نماز عاشقانه است. هر کس در زندگی نمازی عاشقانه و خالصانه دارد آن نماز برایش معراج است. « الصلوه معراج المؤمن : نماز معراج مؤمن است» ما هر نمازی که می خوانیم یک پله از این نردبان بالا می‌رویم تا به خودش می‌رسیم و می رسیم به جایی که « لا فرق بینهم و بین حبیبهِم: بین شما و دوست حد و فاصله‌ای نمی ماند. این‌ها استیناس به موت دارند و اگر خوب نگاه کنید نمادش را در کربلا می‌بینید.

telegram

همچنین ببینید

حضرت علی اکبر(ع)

سخنران: دکتر محمدرضا سنگری   فرزندان امام حسین(ع): بر اساس منابع تاریخی‌ معتبر امام‌حسین(ع) نه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.