آثار و پیامد های نهضت عاشورا در تاریخ اسلام
بنیامیه از زمان عثمان برای محو اسلام زمینهسازی میکرد. ابوسفیان در مجلس عثمان گفت: «تلقفوها تلقف الکره فو الذی یحلف به ابوسفیان لا جنه و لا نار» و معاویه در پاسخ مغیره بن شعبه که تقاضای کمک به بنی هاشم را کرده بود گفت: «و یحک! تو کجا هستی؟ تو اصلا نمیدانی، مسئله تنها خلافت نیست، ابوبکر آمد و چند روزی زندگی کرد و خدمت کرد، بعد وقتی مُرد اسم او هم رفت. عمر هم همینطور، عثمان هم همینطور، ولی هنوز نام پیغمبر هر روز پنچ بار بر منابر، برده میشود: لا والله الا دفنا دفنا؛ یعنی، از پای نمینشینیم تا وقتی که این صدا را دفن کنم. امام حسین متوجه این هدف بود و با قیام خود مانع از تحقق آن شد و حرکتی را که بنیامیه به منظور منزوی کردن و از میان بردن اسلام آغاز کرده بودند، خنثی نمود. اسلام، بقا، تداوم، گسترش و شمولش بر تمام ابعاد زندگی انسان، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی، را مدیون حادثه کربلا و نهضت عاشورا است و همهی حرکتهای اسلامی اعم از سیاسی، نظامی، فرهنگی و حتی علمی و فقهی، رهین منت حرکت سید الشهدا هستند.
رویکرد اجتماعی – تاریخی در شناخت نهضت عاشورا
سؤال از آیت ا… معرفت: برخی از محققان بر این عقیدهاند که یکی از کمبودها و نارسائیهائی که در شناخت حادثه عاشورا وجود دارد این است که تا کنون این حادثه از دیدگاه تاریخ و جامعهشناختی مورد تحلیل و بررسی قرار نگرفته است. نظر شما در این باره چیست؟
نهضت عاشورا، یک حرکت سیاسی بود و لازمهی فهم یک حرکت سیاسی، شناخت ابعاد اجتماعی، تاریخی آن است. شاهد ما بر سیاسی بودن حرکت امام حسین(ع) همین است که مردان بزرگ سیاست در جهان امروز( قرن اخیر ) و تحلیل گران تاریخ برحکومت او صحه گذاشته و از آن الگو گرفته اند. (کسانی چون گاندی و امثال گاندی و حتی افراد ملحد )
بر حرکت امام حسین(ع) به عنوان الگویی برای نجات بشریت باید تاکید ورزید و این بعد از نهضت را باید برجسته نمود. فضای سیاسی آن روز اقتضا میکرد که فردی چون امام حسین(ع) این حرکت را آغاز کند و در این راه خویشتن را فدا کند و از غیر از امام حسین هم چنین حرکتی میسر نبود.
سؤال از آیت ا… معرفت: چرا نویسندهی کتاب حقائق عن امیرالمؤمنین یزید در مورد امام حسین تشکیک نکرده است؟
زیرا شخصیت امام حسین تشکیک پذیر نیست. کسانی که دارای هدف مشخصی هستند، وقتی میبینند که هدفشان در حال شکست یا رو به زوال است باید دست به اقدامی بزنند که حداقل، هدفشان را از لوث شدن نجات دهد و اینجاست که باید حسین گونه عمل کند. نمیتوان گفت که در تاریخ بشریت حرکت چنینی وجود نداشته است. در همین تاریخ ایران خودمان قبل از اسلام و بعد از اسلام و همچنین در سایر ملتها، زیاد خواندهایم که افرادی واقعا احتمال پیروزی ( به معنای زنده ماندن و غلبه بر خصم ) نمیداند اما در عین حال بهخاطر نجات هدف و آرمان خود قیام کردند حضرت امام حسین ( ع ) از کودکی و در دوران جد و پدرش در جو سیاست پرورش یافته. و اینکه میگویند حضرت امیر بیست و پنج سال خانه نشین بود، غلط است، حضرت مغز سیاست وقت بود، و شم سیاسی قوی داشت و لذا میدانست که اگر هم اینک این حرکت را به وجود نیاورد، موجی که برای رسیدن به هدف لازم است، ایجاد نمیشود. حرکت حضرت بر حسب ظاهر هم یک حرکت کاملا سیا سی بود به این دلیل است که اهل سیاست و نویسندگان و تحلیلگران تا کنون. آن را تخطئه نکرده، بلکه همه به عنوان یک الگو مطرح نمودهاند.
علل و زمینه های تحول در بینش به نهضت عاشورا
سؤال از آیت ا… معرفت: دیدگاه اجتماعی به نهضت عاشورا و تحلیل قیام امام حسین علیه السلام در ابعاد اجتماعی آن و شناخت نهضت از این منظر، از جمله تحولاتی است که در چند دهه اخیر در بینش عالمان و محققان رخ نموده است. نقش تحولات اجتماعی چند دهه اخیر و بهخصوص وقوع انقلاب اسلامیرا در شکلگیری این بینش و رویکرد جدید، چگونه ارزیابی میکنید؟
اصلی مطرح است که استعدادهای انسانی وقتی به عرصهی ظهور میرسد که در جامعه قرار گیرد. جامعه، زمینهای برای شکوفایی و بروز استعدادهاست. زندگی اجتماعی تنها به معنای بودن فیزیکی در جامعه نیست. چه بسا افرادی که در جامعه هستند اما بهدور از رویدادهای جامعه و چون و چرا در جریانات اجتماعی است و این حضور اجتماعی بینش سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را ارمغان میآورد. علما، متفکران و صاحبان اصلاح ما، اخیراً چنین شدهاند، یعنی در مسیر پرس و جو و چون و چرا از حوادث جهان قرار گرفتهاند و همین حساسیت و برخورد مثبت یا منفی با مسا ئل، به تدریج بینش اجتماعی آنان را توسعه داده است؛ لذا میبینیم که حرکت امام خمینی در ابتدا طور دیگری بود و در شروع، حرکتشان تقریبا همان حرکتی بود که مرحوم مدرس آغاز کرده بود، اما بعد زمینه را برای دگرگونی نظام مساعد دیدند و تغییر مسیر دادند.
علت تحولی که در بینش بزرگان ما در این عصر ایجاد شده است، ورود و حضور جدی آنها در عرصهی مسائل اجتماعی است و هر چه جامعهای که در آن حضور مییابند گستردهتر باشد، این تحول در بینشها، عمیقتر است. قران برای مسلمانان مسئولیت جهانی قائل است و آنان را حامل رسالت برای تمامیجهان میداند: ” و کذالک جعلناکم امه و سطا لتکو نوا شهداء علی الناس ” سوره بقره/ ۱۴۳
جانبازی فرد در راه احیا و پیروزی آرمان و هدف
هنگامیکه امام حسین علیه السلام از مدینه حرکت کرد، غالب بنی هاشم با او حرکت نکردند و در مدینه ماندند. وقتی از مدینه بیرون آمد، به خواص بنی هاشم نوشت: “مَن اَلحَقَ بی استشهد و من تخلف لم یبلغ الفتح؛ [لهوف ص ۲۵، کامل الزیارت ص ۷۵] یعنی من راهی و حرکتی را آغاز کردم که هرکس در این راه به من بپیوندد، به شهادت میرسد و آنکه به من ملحق نشود، پیروزی را در آغوش نخواهد گرفت.”
به بیان دیگر، این حرکت حرکتی است که منتهی به پیروزی میشود، اما سرانجام افراد آن کشته شدن است، یعنی فرد بماهو کشته میشود ولی حرکت بماهو حرکت پیروز است. کلام امام در ظاهر تناقض آمیز است زیرا بهظاهر نتیجه هر قیامی یا کشته شدن است یا پیروز شدن اما حضرت میفرماید که کشته میشوید و پیروز هم میشوید.یعنی چه؟ یعنی؛ حضرت میخواهد حساب فرد را از حساب حرکت جدا کند. این معنای تضحیه(فداکاری) است، به این معنا که اگر انسان تشخیص داد که این حرکت یک وظیفه شرعی است و باید افشاگری کند و باید امت اسلامیرا از این خواب بیدارکند، تا مسلمانان آینده مسیر صحیح خود را پیدا کنند، و لو به قیمت فدا کردن خویش، باید این کار را انجام دهد. این بایدها را امام میدانست و این امور باید محقق میشد و تحقق آنها در گرو حرکت امام بود، گرچه به شهادت او منتهی شود.
اصولاً انسآنهای هدفدار و انسآنهایی که در زندگی هدف مشخص ندارند،باهم متفاوتاند. انسآنهای هدفدار کسانی هستند که میدانند برای هدفی به این جهان آمده اند، حال این هدف کوچک باشد یا بزرگ،حیات و ممات چنین افرادی در گرو تحقق و عدم تحقق هدفشان است.یعنی چنین انسانی وقتی مرده است که در هدفش شکست بخورد و وقتی زنده است که به هدفش نایل شود.امام حسین (ع) از انسآنهای هدفدار است، از این رو برای او فرد معنا ندارد،زنده ماندن یا کشته شدن فرد مطرح نیست،آنچه مطرح است هدف است،و حرکتی را که او آغاز کرده به منظور دستیابی به یک هدف مقدس است و این هدف زنده میگردد،گرچه افراد کشته میشوند.بنابراین میبینیم در کلام امام که به ظاهر تناقض آمیز مینمایند،در حقیقت تناقضی وجود ندارد،بلکه بیانگر یک واقعیت است.امام حسین(ع) گرچه به لحاظ شخصی براساس علم سری که نامش را علم امامت یا هرعلم دیگری بگذاریم و یا حتی به واسطهی شم سیاسی،میدانست که کشته میشود،زیرا بروی آشکار بود که بنی امیه به وسیله پول و زور،مردم را خریده اند،ولی از طرفی هم میدانست که آرمان و هدفش پیروز میشود.درهرحال چه براساس علم الهی و چه بر مبنای شم سیاسی،اینکه در این راه امام حسین(ع) و یارانش به شهادت میرسند،از روز اول بر امام مکشوف بوده است.نوشته های زیادی از بزرگان قدیم و جدید در این مورد وجود دارد.
به عنوان مثال،کتابی را از یکی از کشورهای خلیج فارس برای من فرستادند که ردی بر آن بنویسم عنوان کتاب حقائق من امیرالمؤمنین یزید بود.کتاب کوچکی است که یک نفر سعودی در ریاض آن را نوشته است.موضوع این کتاب،دفاع از یزید است که یزید آدم خوبی بود،مشمول دعای پیغمبر شده بود،در جنگی که پیغمبر پیش بینی کرده بود(جنگ با روم)از جمله کسانی بوده که در آن جنگ شرکت کردند و…نویسنده ی کتاب خواسته است قضیه ی امام حسین(ع) را به نحوی از گردن یزید برداشته و او را تبرئه کند و چنین وانمود کند که او اطلاع نداشته که کار به اینجا کشیده میشود…واز این حرفها که خیلی ها گفته اند. ولی مطلب اصلی کتاب،چیز دیگری است و من گفتم که این کتاب رد ندارد و در این جهت برای ما نافع است.در این کتاب نوشته شده که در آن دوره ی سه ساله حکومت یزید،سه حرکت در جهان اسلام واقع شد:یکی حرکت امام حسین(ع) و حادثه ی کربلا،دوم حرکت حره در مدینه و سوم،حرکت ابن زبیرد در مکه.این سه حرکت را خیلی عالی تحلیل کرده و میگوید:یکی از این سه حرکت یکسره الهی بود،دیگری تماماً دنیایی بود و سومیتا کنون مبهم است که چه حرکتی بود،الهی بود یا مادی.
حرکتی که الهی بود،حرکت امام حسین(ع) بود.نویسنده دلایلی ارائه میدهد و اثبات میکند که حرکت امام یک حرکت سیاسی نظامیبود و غرض آن انجام وظیفه در راه اسلام بود و ماهیت کاملاً جهادی داشت که به منظور اصلاح در امت اسلامیصورت گرفت و حرکتی صد در صد الهی بود.حرکت دیگر حرکتی دنیایی بود و هدفش تنها رسیدن به حکومت بود و نه اصلاح دین و جامعه و آن حرکت ابن زبیر بود.ولی ماهیت حرکت حره که در مدینه انجام شد،هنوز تا به امروزبر مورخان و تحلیلگران و ناقدان تاریخ پوشیده است.
این کتاب در مقابل همان کتابی است که در ایران نوشته شد و سعی داشت حرکت امام حسین(ع) را شبیه حرکت ابن زبیر نشان دهد،ولی این کتاب میگوید:نه، حرکت امام حسین(ع) صرفاً به قصد به دست آوردن حکومت نبود،حکومت جزئی از برنامه ی امام بود،آنکه هدف و اساس حرکت بود، اسلام و خداو وظیفهی دینی بود.
در تفسیر فی ضلال القرآن،سید قطب در ذیل آیه(انا لننصر رسلنا و الذین آمنو فی الحیوه الدنیا)(سوره غافر/۵۱)این بحث را پیش کشیده که در این آیه خداوند وعده و نوید میدهد که پیامبرانش مومنین را در حیات دنیا یاری کنند،در صورتی که ما میدانیم پیغمبران نوعاً به حسب ظاهر شکست خورده اند و غالباً از لحاظ نظامیو سیاسی کفر پیروز بوده است.آن وقت ایشان برای نشان دادن اینکه یک مومن چگونه در حیات این جهان تا آخرین لحظه پیروز است،میگوید اگر میخواهی این پیروزی را لمس کنی،روز عاشورا به کربلا برو،انسانی که تمام اهل و عیالش در چنگال دشمن اسیر است،تمام یارانش کشته شده اند،تمام بستگانش شهید شده اند، باز قد علم کرده و وسط میدان میایستد و یک تنه مبارز میطلبد. هرگز برای چنین انسانی شکست مفهومیندارد.این معنای نصرت الهی است که چگونه خداوند یک مؤمن را کمک میکند.این مرد تا لحظه ی مرگ استوار،محکم،باصلابت،باقدرت، و با شهادت ایستاد و سرانجام نیز هدف را در برگرفت،گرچه به شهادت رسید.
مسأله،مسأله ی پیروزی هدف است و از همین روست که نام آن را تضحیه وفداکاری میگذاریم زیرا مصالح و منافع فرد،یکپارچه در بوته ی هدف ذوب میشود،حرکت امام حسین(ع) به طور قطع یک نهضت سیاسی بود، تردیدی برای نابود کردن حکومت ظلم و برقراری حکومت عدل بود،اما درصد موفقیتش بستگی به ظروف و شرایط موجود داشت،که نشد.ولی آنچه هدف امام حسین(ع) بود،در آن جهت ایشان موفق بود و پیروز و شکست ناپذیر و از اینرو برای همه ی حرکتهای سیاسی اسلامیجهان تا به امروز،فردا و برای همیشهی تاریخ الگوست.
سؤال: قصد تغییر جهت و مسیر و صحبت از مراجعت پس از برخورد با سپاه حر و پس از آن، از جانب امام حسین (ع) را چگونه تحلیل میکنید؟
تغییر جهتهایی که در طول مسیر یا پایان مسیر نزدیک کوفه، از حضرت مشاهدهمیشود، اتفاقاً مؤید مسأله در همان راستایی است که تحلیل شد، چون حضرت برای موفقیت حرکت کرده بود و حرکت او کاملاً بر اصول سیاسی منطبق بود. امام حسین(ع) که دستی در ماوراء و غیب دارد، نباید مسائل و شرایط ظاهری را با مسائل ماورائی و غیبی آمیخته کند و نمیکند. حتی خود پیغمبر هم چیزهایی را میدانست ولی آن دانستهها را که مخصوص مقام نبوت بود در کارهایش دخالت نمیداد و میفرمود:
[انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان….و من قطعت له فانما قطعت له قطعه من النار]پیغمبران و امامان که به عقیدهی ما شیعیان، دستی به ماورا و غیب دارند و پارهای از مطالب را میدانند، نباید این داستانها را در امور و حوادث جاری زندگی دخالت دهند. این یک اصل است و بیشتر افراد این دو را به یکدیگر خلط کرده و گمان بردهاند که بعضی از حرکات نظامی یا سیاسی پیامبر و ائمه به این ارتباط ماورائی مربوط میشود.
امام حسین(ع) به دلیل نامههایی که برایش نوشته بودند، برحسب قرائن ظاهری تشخیص داده بود که کوفه بهترین موقعیت و مکان برای آغاز حرکت است پس به طرف کوفه حرکت کرد؛ نزدیک کوفه که رسید، با تغییر وضعیت روبرو شد. ابن زیاد به کوفه آمده و کوفه را کنترل کرده و رجالی را که مورد نظر امام حسین(ع) است تحت نظر گرفته و در کوفه حکومت نظامی برقرار کرده است. ماهیت حرکت سیاسی یا نظامی اقتضای آن دارد که حضرت تغییر مسیر دهد و این تغییر مسیر به معنای انصراف حضرت از هدفش نیست. تاکنون زمینه را درکوفه میدانست ولی اینک میبیند که این زمینه دیگر وجود ندارد پس باید تغییر مسیر دهد و جای دیگری را انتخاب کند. به مدینه بازگردد و یا جای دیگر.
لحظهای که برای حضرت به حسب شرایط ظاهری، محقق میشود که دیگر مسأله ی پیروزی در کار نیست، آنگاه به یاران خود اجازهی رفتن میدهد، اما حرکتی که امام آغاز کرده و هدفی که در پی آن است چه اقتضا میکند؟ اقتضا میکند که حضرت تسلیم شود؟ آیا مردان سیاسی جهان در چنین مواقعی تسلیم شدهاند؟ هرگز! حتی زیر چوبهی دار رفتهاند و تا آخرین لحظه دست از هدفشان نکشیده اند. در انقلاب کبیر فرانسه، چهقدر افراد جان باختند ولی بر رأی خود استوار ماندند؟
تمامیحرکتها مرهون حرکت همانهاست که تا آخرین لحظه بر عقیده و آرمان خود پای فشردند. یک مرد سیاسی و اصلاحگر بزرگ در آن لحظات آخر که یقین میکند شخص خودش دیگر رفتنی است ممکن است به اطرافیانش توصیه کند که رها کنند وبه دنبال زندگیشان بروند، ولی خودش نباید تسلیم شود، چرا؟
چون اگر امام حسین(ع) تسلیم میشد، تمام هدفش پایمال میشد، یعنی در اینصورت با ابن زبیر هیچ فرقی نداشت. ابن زبیر کسی بود که اگر شکست میخورد، تسلیم میشد و اگر پیروز میشد جولان میداد. امام حسین(ع) این گونه نبود. امام حسین(ع) هرگز نمیبایست تسلیم شود. تسلیم شدن او با شکست هدفش مساوی بود.
اینکه امام حسین (ع)، زن و فرزند خود را حرکت داد و به همراه آورد خود یک جنبه ی سیاسی داشت چرا؟ چون امام حسین(ع)میدانست که اگر زن و فرزندانش را در مدینه میگذاشت و خودش رو به عراق حرکت میکرد، یکی از کارهای دستگاه حکومت این بود که زن و فرزندش را اسیر کرده و به گروگان میگرفت و امام حسین(ع) را مجبور به تسلیم میکرد.آنها هم مایل نبودند که امام حسین(ع) را بکشند چون معاویه به یزید سفارش کرده بود که امام حسین (ع)را نکش و یکی از وصیتهای معاویه همین بود، زیرا میدانست که کشتن امام حسین(ع) برای آنها به قیمت سنگینی تمام میشود و این شد که حکومت بنی امیه با رفتن یزید پایان گرفت و بنی مروان روی کار آمدند.آن همه زحمتی که معاویه برای حکومت بنی امیه کشیده بود همه را یزید بر باد داد. معاویه همه ی کارها را بهخاطر یزید میکرد و همه نیز توسط یزید برچیده شد. اینکه برخی میخواهند به این پیشامدها تمسک نموده و استشهاد کنند که هدف امام حسین، زنده ماندن و رسیدن به حکومت بود اشتباه میکنند. نه، از همان ابتدا که حضرت از مدینه حرکت را آغاز کرد، هدف او افشاگری، آگاهی آفرینی و بیداری بخشی به مسلمانان و متمایز نمودن حق از باطل و عدل از ظلم برای آیندگان بود. در راستای این هدف، امام حسین(ع) هیچگاه تغییر جهت و تغییر مسیر نداد. زمانی که امام حسین(ع) با فرزندش رو به کوفه حرکت کرد، قبل از اینکه به کربلا برسند ایشان را خواب کوتاهی فراگرفت و بعد از لحظهای بیدار شد و گفت:الله اکبر،سبحان الله،حضرت علی اکبر عرض کرد: ای پدر چه شده است؟ فرمود: که من الان دیدم که کسی میگفت}:القوم یسیرون و الموت یسیر امامهم (خلفهم)} حضرت علی اکبر گفت:ای پدر آیا ما بر حق نیستیم؟)حضرت فرمود:چرا یعنی این حرکت گرچه با مرگ منتهی میشود ولی حرکتی است رو به جانب حق ولذا حضرت علی اکبر هم که تربیت شده ی امام حسین(ع)است، گفت:(اذن لانبالی اوقع الموت علینا ام وقعنا علی الموت) آنان که چنین هدفهای بزرگی دارند،از مرگ باکشان نیست.
مفهوم شهادت طلبی و حکومت خواهی در نهضت حسینی
سؤال: به نظر میرسد که شما تشکیل حکومت را به عنوان یک هدف جانبی در حرکت امام میپذیرید. تشکیل حکومت یک هدف عینی است که تحقق آن در گرو زنده ماندن افراد و پیروزی ظاهری آنهاست. در این صورت چگونه میان این هدف با تضحیه و شهادت میتوان جمع نمود و مجموعه حرکت را چگونه تحلیل میکنید ؟
مسألهی هدف بودن حکومت تا حدودی از متشابهات شده است. مقصود ما از حکومت، حکومت عدل است نه حکومت شخص. ابن زبیر حکومت شخص را میخواست. وقتی که معاویه با امام حسن (ع) صلح کرد، در ابتدای سخنرانیش در کوفه به صراحت گفت: [ ما جئتکم لا مرکم ان تصلوا و تصموموا ] من نیامدم که شما را به نماز خواندن یا روزه گرفتن فرمان دهم. بعد دید خیلی بد شد، گفت چون میدانم این کار را انجام میدهید!
[ و لکنی جئتکم لا تأمر علیکم ] و با این کلام هدفش را مشخص کرد: اصلا هدف من امارت و حکومت شخصی است.
هدف امام حسین ( ع ) حکومت شخصی نبود، حکومت عدل بود. اینک حکومت جور حا کم است، و امام حسین(ع) خواهان حکومت عدل است، خواه چنین حکومتی به وسیله ی شخص خودش محقق شود یا دیگری، سیاسی بودن حرکت امام را نمیتوان نادیده گرفت، زیرا حرکت امام به منزله ی اعلان جنگ با نظام ظالمانه ی موجود به قصد تغیرآن وجایگزین کردن نظامیموفق با حق و عدل بود. حکومتی که به عنوان هدف قیام امام حسین آن را نفی میکنیم، حکومت شخص است. امام حسین به عنوان یک وظیفه، خواستار حکومت است اما به عنوان یک هدف، نه. هما نطورکه برای پیغمبر، برای حضرت امیر، برای امام حسن(ع) و سایر ائمه( علیهم السلام ) اگر زمینه حکومت وجود داشت مسأله به همین صورت بود. حضرت صادق(ع) میفرماید: اگر امر به دست من بود ( الا خذت الناس بالسیف و السوط ) یعنی این مردم را به وسیله شمشیر و تازیانه به راه راست وا میداشتم. حکومت به عنوان یک وظیفه در راه اجرای عدالت، یکی از هدفهای مقدس است. حکومت به این معنا، منظور امام حسین(ع) بود. ولی حکومت به عنوان حکومت شخص هیچگاه نه منظور حضرت بود و نه در خور شأن و مقام او. و اما جمله ای که امام میفرماید: ( من کان باذلافینا مهجته ) به معنای حرکت برای کشته شدن نیست، این مطلبی است که به طور خصوصی به بنی هاشم گفته است، زیرا اگر آن را به صورت عمومیاعلام میکرد، از اول نمیتوانست از مدینه حرکت کند. ( من کان باذلا فینا مهجته) یعنی کسانی که میتوانند در راه ما جانفشانی کنند و مرا د از آن اعلام آمادگی برای فداکاری و جانبازی است.
نهضت عاشورا،حرکتی سیاسی برمبنای تکلیف دینی
حرکت امام حسین(ع)یک حرکت کاملاً الهی بود، یعنی درآن، جهاد فی سبیل الله مطرح بود که نمونههای کوچک آن درصدراسلام مکرررخ داده بود و در این جهادها مسلمانان ازخود تضحیه وفداکاری در راه تثبیت اسلام وتحکیم پایههای آن، نشان داده بودند و این مجاهدتها و فداکاریها برای حرکتهای جهادی بعداً الگو قرار گرفت و نهضت وحرکت امام حسین(ع) نمونهی اعلای این مجاهدتها شد. حرکت و قیام امام در آن ظرف زمانی، یک اقدام و حرکت ضروری تشخیص داده شد و اینچنین هم بود و از کسی جز امام حسین(ع) که(غیره الله فی الأرض ) است وغیرت دینی او برای مسلمانان الگواست، شایسته و بایسته همان بود که انجام گرفت.
در زمینهی چرایی واهداف نهضت، بسیاری از ابعادی که به عنوان نظریات مختلف مطرح شده(من آنها را به جای نظریات، ابعادمینامم.) مانع الجمع نیستند، چون حرکت امام حسین(ع) بیتردید و به طور قطع یک حرکت سیاسی بود و اینکه امام انگیزهی خود را از این حرکت، اصلاح در امت جد بیان میکندبه این معنا است که اکنون فسادبرسرنوشت امت اسلامیحاکم است و او میخواهدحاکمیت ظلم وفساد را از هم بپاشد و پایههای حکومت عدل را پیریزی کند. نمیتوان این حقیقت را انکارکرد و در خطبهها و کلمات امام حسین(ع)، این مسأله روشن است که حرکت ایشان، یک حرکت سیاسی بود، ولی اینکه حرکت امام یک وظیفهی شرعی بود، قطعاً وظیفهی شرعی نیزبود. مگرحرکت سیاسی یک وظیفهی شرعی نیست؟ حرکتی که امام خمینی انجام داد یک حرکت سیاسی و درعین حال یک وظیفهی شرعی بود. (واذقالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم اومعذبهم عذاباً شدیدا قالوا معذره الی ربکم ولعلهم یتقون)سوره اعراف/۱۶۴
امربه معروف ونهی ازمنکر، گاهی نسبت به افراد است وگاهی نسبت به حکومتها. امربه معروف ونهی ازمنکر،از میان بردن آن و یا ایجاد تغییر و اصلاح در آن است و در هر دو صورت، نابودی کلی نظام و یا تغییر و تبدیل در آن، یک وظیفِهی شرعی والهی ودرعین حال یک حرکت سیاسی است. این پرسش که امام حسین(ع) از اول میدانست که شهیدمیشود یا نه، بحث دیگری است، انسان برحسب ظاهر وظیفهای دارد که اگرحکومت را فاسد و زمینه را برای نهضت مساعد یافت و اعوان و انصار هم در حد کافی داشت، وظیفهی شرعی او اقتضا میکند که قیام کند و حرکت را آغاز کند، گرچه در باطن امر بداند که در این حرکت شکست میخورد. هیچ گاه احتمال شکست مانع ازاقدام نمیشود.
در هرحرکت اصلاحی و سیاسی، احتمال شکست وجود دارد منتها درصد آن متفاوت است، یکی کمتر و دیگری بیشتر. گاهی کسی ۹۰ درصد احتمال شکست میدهد، ولی قیام میکند و چه بسا همان ۱۰ درصد احتمال به وقوع میپیوندد و او موفق میشود و آنکه تنها۱۰ درصد احتمال شکست داده بود، مغلوب میشود. برای کسی که قصد قیام و مبارزه دارد، هیچگاه احتمال شکست، به هرمیزان که باشد مانع از حرکت به عنوان وظیفهی انسانی- اسلامی نمیشود و بدین روی امام حسین(ع)هم مثل سایرمصلحان و مردان سیاسی بزرگ جهان، هنگامیکه زمینه را مساعد دید حرکت و قیام خود را آغاز نمود، البته احتمال شکست هم میداد و ما شیعیان عقیده داریم که امام حسین(ع)آن احتمال را به صورت صددرصد میدانست، ولی: (هرکه را اسرار حق آموختند، مهر کردند و دهانش دوختند) اگر چه ظواهر و قراین بر موفقیت این حرکت با احتمال ۵۰-۶۰ درصد دلالت دارد، او میبایست برحسب قانون تمام اصلاحگران جهان قیام کند، گرچه با علم عرفانی سرمگویی که دارد، میداند که موفق نمیشود، ولی این علم نبایدمانع حرکت واقدام او شود.
« اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم »
برچسبآیتالله معرفت پرسش و پاسخ عاشورایی،
همچنین ببینید
حضرت علی اکبر(ع)
سخنران: دکتر محمدرضا سنگری فرزندان امام حسین(ع): بر اساس منابع تاریخی معتبر امامحسین(ع) نه ...