خانه / شعر های عاشورایی / غزل / در باران نیزه (عباس علی اویسی)

در باران نیزه (عباس علی اویسی)

دریا تمام سوز لبش را به آب داد
صحرا به تشنگان قدح آفتاب داد
 
مردی سوار اسب به دریا سلام کرد
باران نیزه بود که او را جواب داد
 
آهسته از برابر من تشنه می گذشت
مردی که خویش را به دم التهاب داد
 
صحرا ز نیزه های عطش خیز آفتاب
خود را به دست مرحمت آن جناب داد
 
اسبش تمام حادثه را شیهه می کشید
چون تک سوار معرکه را از رکاب داد
 
شاعر: عباس علی اویسی
telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.