سفیران و رسولان خون عاشورا، پس از فروشکستن بت عبیداللهبنزیاد در کوفه و روشنگری وخطبهخوانی و تحوّل آفرینی، علیرغم رنجها، شکنجهها، شهادتها و تنگناهای نظام اموّی، سربلند و پیروز آزمونگاه دوّم خویش شدند.
آنان از جلوهگاه زیبایی محبوب – کربلا- آمده بودند. از قتلگاه گلهای باغ پیامبر، از شهیدستانی که عاشقترین، عارفترین و پاکبازترین سالکان طریق حقیقت و عدالت را به خود دیده بود. پیش از آن ۱۲۰۰ کیلومتر فاصلهی میان مکّه تا کربلا را پیموده بودند و در این مسیر، صبورانه رنجها و دشواریها را تاب آورده بودند.
فاصلهی ۷۰ کیلومتری میان کربلا و کوفه نیز با تازیانه، شتران بی جهاز، تلخی و گرسنگی و شکنجه طی شده بود. روزهای درنگ در کوفه نیز مجلس جشن عبیدالله بود و سرهای بر نیزه و طشت خیزران و قهقهی شادی فرزند مرجانه و عربدهی پیروزمندان میدان کربلا!
صدای شکستن استخوانهای غرور و نخوت و بیداد در دارالامارهی کوفه پیچید. سخنان گرم و بلیغ و علی گونهی زینب چنان عبیدالله را تحقیر و رسوا کرد که نگران وپریشان، دستور حرکت قافلهی اسیران به شام را صادر کرد.
۸۲ تن اسیر که ۱۹ تن زن بودند، روز چهاردهم یا پانزدهم محرم، یعنی پس از سه یا چهارروز درنگ در کوفه، سرفراز ونستوه رهسپار شام شدند. عبیدالله پیشتر نامه نگاشته بود تا همهی شهرهای مسیر، هزارتن حاملان و محافظان سرهای شهیدان و قافلهی اسیران را استقبال و از آنان پذیرایی کنند. سرها را در صندوقها نهادند و با نزدیک شدن به شهرها بر نیزه میافراشتند تا قدرت و پیروزی خویش را نشان دهند و ترس و دلهره بیافرینند و راه خیزشها و حرکتهای انقلابی را سد کنند.
فاصلهی مستقیم میان کوفه تا شام ۷۵۰ کیلومتراست. کاروان اسیران صبور و بصیر عاشورا، در سایهی نیزه و شمشیر این مسیر را در ۱۶ روز طی کردند بی آن که مستقیم وبی درنگ در راه چنین مسیری را طی کنند. ترس از درگیری و شورش مردم برخی شهرها و توقّفهای متوالی، این مسیر را طولانیتر و رسیدن به شام را با تأخیر همراه کرد. ورود قافلهی اسرا به شام را اوّل ماه صفر نگاشتهاند. قافله حدود ۸ روز در شام درنگ کرد و در هشتم صفر به قصد بازگشت به مدینه از شام خارج شد و در بیستم صفر یعنی پس از دوازده روز به کربلا رسید و سر فرزند پیامبر اباعبدالله(ع) را به بدنش ملحق کرد و پس از سه روز درنگ در کربلا به مدینه بازگشت و روز ۱۶ ربیع الاوّل به مدینه رسید.
منازل راه از کوفه به شام
اسیران بسته در زنجیر- حتی کودکان وزنان- با محافظت شدید هزار تن مسلّح به فرماندهی مخفر و شمر و خولی و شبث بن ربعی به سمت شام حرکت کردند. معلوم است که برخی اسیران زن که همراه با همسر یا فرزند خویش در کربلا بودهاند در کوفه میمانند و تنها بنی هاشم و همراهان آنان که از مدینه و مکّه همسفر بودهاند به اسارت میروند.
سیر حرکت به درستی و دقّت در مقاتل و تواریخ ثبت نشدهاست. تنها ردپا برای بررسی حرکت، نقالی است که به مشهد نقطه و مشهد رأس الحسین مشهور شدهاند. ترس از شورش مردم و قبائل عرب باعث میشد که گاه از شهرها فاصله بگیرند یا از بی راههها حرکت کنند به همین دلیل، مسیر طولانیتر و گاه با بی نظمی مواجه میشد. در نتیجه نباید طول زمان حرکت از کوفه به شام را معادل بازگشت از شام به کربلا دانست.حرکت پس از خروج از کوفه از کنارهی فرات بوده است. نیاز به آب و علوفه و امنیّت بیشتر، دلایل انتخاب چنین مسیری باید باشد.
در المنتخب آمدهاست که «نخستین منزل، خرابهای در نزدیکی فرات بود». قافله در این حدود درنگی کرد. سرها را از صندوقهای ویژه برون آوردند. اهل بیت تماشاگر صحنه بودند. اشک و سوز و مرثیه ونجوا بود و در دیگر سو قساوت و پرخاش و بازدارندگی عناصر مسلح اموی از نزدیک شدن اسرا به سرها. در این هنگام دستی از دیوار برون آمد و با قلمی خونین نوشت:
اترجوا امّهً قَتَلَت حُسیناً شفاعــهُ جّـدِهِ یـوم الحسـاب
فلا و الله لَیسَ لَهُم شفیع وَ هُم یوم القیامه فی العذاب
آیا آنان که حسین را کشتند به شفاعت جدّش در هنگامهی قیامت دل خوش کردهاند؟
نه به خدا سوگند، روز قیامت شفاعت نخواهند شد و عذاب پروردگار آنان را در بر خواهد گرفت؛ آنان با دیدن این صحنه، وحشت زده و هراسان و شتابان سرها را در صندوق نهادند و حرکت کردند.
دوّمین منزل، نزدیک قادسیّه بود، جایگاهی که روزی نبردگاه سربازان اسلام و نقطه پایانی اضمحلال سپاه دشمن و فتح مسلمانان بود. دیگر بار سرها بر نیزه شد. امّ کلثوم با دیدن سرها سرود:
ماتَت رجالی وافنی الدّهر ساداتی و زادنی حسراتٍ بعد لوعاتٍ
صـال اللئام علینـا بعد ما علمـــوا انّا نبـات رسـولٍ بالهُــدی آت
یُسیرونــا علی الاقتــاب عاریـــهً کانَنــا بینهـم بعض الغنیمــات
یعزُّ علیک رسول الله ما صنعوا باهل بیتک یا خیــر البرّیــات
کفرتُــــم بـــرسول الله ویـلکـــم هداکُم مِن سلوکٍ فی الضلالات
«مردان ما رفتند و روزگار، سروران و بزرگواران ما را از ما گرفت. جانهای ما پس از سوختن بسیار، به اندوه و درد و شعلههای تازه و افزودهتر دچار شد.
گروهی پست و زشت بر ما تاختند با این که میدانستند ما دختران پیامبر راهنما و هدایتگر هستیم. ما را بر شتران برهنه و بدون معجر میرانند انگار ما پارههای غنیمت آنانیم.
یا رسول الله! بر تو سخت و دشوار است که نظارهگر رنج واندوهی باشی که بر اهل بیت تو وارد میکنند.
وای بر شما ای ستمگران! شما منفور و مطرود رسول خدایید. کسی که از تیرگیهای جهالت به روشنای هدایت راهبر شما بود.»
منبع: ر.ک: آینه در کربلاست، دکتر محمدرضا سنگری
