امشب کسی سراغ تو را نمیگیرد جز آن مرد بیمار جزامی که تمام شب را به انتظار تیمارنشسته است؛
امشب کسی سراغ تو را نمیگیرد جز آن کودک یتیم که شب را پشت در، به صبح رسانده است؛
کسی سراغ تو را نمیگیرد جز آن بیوهزن که دوباره یتیمانش بیپدر شدهاند؛
هیچکس سراغ تو را نمیگیرد جز آن چاه که درد دل با تو میگفت؛
کسی سراغ تو را نمیگیرد جز زینب و امکلثوم که درد بیپدری بر دوششان سنگینی میکند و جز حسن و حسین که امید و آرزویشان تو بودی؛
امشب کسی سراغ تو را نمیگیرد جز پیامبر و فاطمه که منتظر زیارت تواند و جز خدا که محبوب توست؛ کسی سراغ تو را نمیگیرد جز آن شمشیر زهرآگین که بر فرقت نشست و جز آن نامرد، مرد که پیشانیات شکافت و دیگر هیچ کس سراغ تو را نمیگیرد؛
ولی تو سراغ همه را میگیری. تو التیام درد چاهی و استجابت دعای آه.
تو با همهای، با آن کودک یتیم و آن بیوهزن تنها، با آن بیمار کنج خرابه،با آن گرسنهای که هرشب انبان به دوش نان و خرما برایش میبردی. تو حتی سراغ آن ملعون که پیشانیت شکافت را هم میگیری که نکند بر او ظلمی رسد. تو هنوز هم به فکر تحقق عدالتی و سردار مبارزه با بیعدالتی. تو همیشه سراغ انسانیت را میگیری و احوال بشریت را میپرسی، هر چند هیچکس سراغ تو را نمیگیرد؛
ای مظلوم تاریخ، “علی”.
عبدالکریم خاضعی نیا
موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا- دزفول
سلام
واقعا عالی بود
بسیار زیبا و دل نشین هست قلمتون
از خوندن این متن لذت بردم