در سکوت تو سخن تیغ بهدست است حسن!
ظلم را هدیه صلح تو شکست است حسن!
گرچه تیغ تو خمار رگ نامردان ماند
کربلا از می احساس تو مست است حسن
پرچم عشق تو یک روز نیفتاد از دوش
چرخش آیینه ات دست بهدست است حسن
با تو، آغوش نبی، خاطره آن ماهی
که روی زانوی خورشید نشست است حسن
نیست جز معنی مظلومیت و حس شکوه
آنچه در سایه قاموس تو هست است حسن
دل خونین تو پیغمبر تاریخ گل است
هم از این رو دل ما داغ پرست است حسن
اولین لخته سرخ جگرت بی تردید
مهر تایید تو بر عهد الست است حسن
جام زهر تو نه آن بود که از جعده رسید
زهرت از ساغر عهدی که شکست است حسن
عهد آن قوم همان آب فراتی کانروز
کربلا روی عزیزان تو بست است حسن
خواستم نام تو را شعر بخوانم، اما
آه از این اوج که در پای تو پست است حسن
علیرضا سپاهی لایین
