فصل سوم
از کربلا تا کربٌ و بلا
۱ ــ عدد سپاه عمرسعد
استاد مطهری(ره) میگوید: « در کتاب اسرارالشهاده نوشته شده که لشکر عمرسعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سؤال کرد اینها از کجا پیدا شدند؟ اینها همه در کوفه بودند. مگر چنین چیزی میشود؟! »۱٫
کوفهای که در زمان عمر به عنوان پایگاهی نظامی در نزدیکی ایران جهت پشتیبانی سپاه اسلام تأسیس شد و تا زمان امام حسین ـ علیه السلام ـ حدود سی سال از تأسیسش نمیگذرد چگونه میتواند یک میلیون و ششصد هزار نفر در خود جای دهد. فوقش صد تا صد و پنچاه هزار نفر جمعیت داشته باشد. پس با کمی توجه درخواهیم یافت که سپاه عمرسعد به آن تعدادی که در اسرارالشهاده نقل شده نبوده است.
استاد مطهری، دلیلی منطقی برای رد این مورد دارند.۲
درباره تعداد سپاه عمرسعد با توجه به فرمایش امام حسن ـ علیه السلام ـ که فرمودند: «آنچه که بر سر من میآید این است که: دسیسه میکنند و مرا با زهر میکشند، ولی ای اباعبدالله هیچ روزی چون روز تو نیست. سی هزار نفر که می پندارند از امت جد ما محمد(ص) هستند و به اسلام گرویدهاند، پیش میآیند و بر کشتن و ریختن خون تو و شکستن حرمت تو و اسیر گرفتن زن و فرزند تو و غارت اموال تو همدست میشوند. در آن هنگام، بنیامیه مستحق لعنت میشود و از آسمان خون و خاکستر میبارد، و همه چیز حتی حیوانات بیابان و ماهیان دریا بر تو میگریند!»۳
همچنین امام زینالعابدین ـ علیهالسلام ـ به عبیداللهبنعباسبن علیبنابیطالب نگاه کرد و گریست؛ سپس فرمود:« هیچ روز بر رسول خدا (ص) سختتر از جنگ احد نبود … هیچ روزی مانند روز حسین نبود. سی هزار که مدعیاند از این امت هستند، بر ضد او همدست شدند؛ و هر کدامشان با خون او به خداوند تقرب جست و او خدای را به یادشان میآورد، ولی آنها نمیپذیرند؛ تا آنکه او را از روی ستم و بیداد و دشمنی کشتند.۴ »
بنابراین همانطور که این دو امام همام تأیید کردهاند سپاه عمرسعد سی هزار تن بوده است. شایان توجه است که در فرمایش آنها تنها به کسانی که در روز عاشورا برای جنگ با امام بسیج شدند اشاره شده و مفهوم این سخن این است که در سپاه مقابل اُفت و خیزهایی تا قبل از روز عاشورا وجود داشته پس شاید بتوان گفت: مجموع سپاه عمر سعد در روز عاشورا کمی بیشتر از این تعداد میتوانسته باشد.۵
اما با این وجود باز هم به یک میلیون نفر نمیرسند.
۲- بیعت با یزید
پس از آنکه سپاه عمرسعد در روز ششم محرم وارد کربلا شد، به درخواست امام در روز هفتم گفتگویی میان ایشان و عمرسعد صورت گرفت. بعضی از تاریخنویسان مانند طبری و ابنکثیر درباره صحبتهای فی مابین نظراتی داشتهاند:
« حسیـن به عمرسعد پیشنهاد کرد که میان دو لشکر با هم بنشینند و مذاکره کنند و این پیشنهاد عملی شد؛ به این ترتیب که هر یک با بیست سوار از لشکرش فاصله گرفت و سپس امام به همراه علیاکبر و ابوالفضل- علیهم السلام – و عمرسعد به همراه دو تن از یارانش جدا شده و بطور خصوصی تا پاسی از شب گذشته، سخن گفتند و کسی ندانست که آن دو چه گفتند و چه شنیدند. اما بعضی از مردم میگویند: حسیـن(ع ) از عمربنسعد خواست که هر دوی آنها سپاهشان را رها کرده، با هم به شام نزد یزید بروند، ولی عمرسعد جواب داد: اگر این کار را بکنم، ابنزیاد خانهام را خراب میکند…. در همان جلسه حسین – علیهالسلام – از عمرسعد خواست که یا بگذارد با هم به پیش یزید روند و یا بگذارد که وی به مدینه برگردد و یا به یکی از شهرهای مرزی رود تا با ترکها بجنگد.» ۶
طبری میگوید: «…حسین – علیه السلام – گفت: یکی از سه چیز را از من بپذیرید: یا به همانجا که آمده ام بازگردم، یا دست در دست یزیدبنمعاویه بگذارم و او در آنچه میان من و اوست بنگرد! یا آنکه مرا به هر یک از مرزهای اسلامی که بخواهید ببرند، تا مانند یکی از ساکنان آنجا باشم و …»۷
در رد این مطلب میتوان گفت:
ا لف. ایـن خبر از زبان عمرسعد روایت شده: به این ترتیب که پس از ملاقات با امام حسین ـ علیه السلام ـ، این سه پیشنهاد را از زبان امام در نامهای به ابنزیاد نوشت۸٫ با این حساب میتوان گفت عمرسعد این سخنان را همان روز از پیش خود ساخته و برای ابنزیاد فرستاده بود که بلکه بتواند قضیه را بدون خونریزی در فرصت مناسبی فیصله دهد. یا به احتمال قوی پس از واقعه عاشورا این سخنان را ساخته است تا با مجبور نشان دادن خود در اجرای فرمان ابنزیاد، همه تقصیر را به گردن او اندازد و خود را از آتش انتقامی که با قیام توابیـن و مختار ثقفی همه جا را گرفته بود، در امان بدارد .۹
ب . ایـن سخن به طور صریح با کرامت نفس و عزت حسینی هما ن طور که در کلام امام آمده منافات دارد. از آن جمله ایشان فرمودهاند: «این فرومایه فرزند فرومایه (عبیدا للهبنزیاد) مرا میان دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده و هیهات که زیر بار ذلّت برویم. ما تن به ذلت نمیدهیم زیرا خدا و پیامبر و باورمندان به خدا و پیامبر، دامنهای پاک مادران و انسانهای پاکدامن و مغزهای با غیرت و حمیّت، و نفوس شریف و عزیز، همه از این کار سر باز میزنند و قتلگاهِ انسانهای کریم و بزرگوار را بر تسلیم در برابر افراد پست و لئیم ترجیح میدهند۱۰٫»
ج . اصل دیدار امام و عمرسعد بدین شرح است: « ابناعثم کوفی میگوید: سپس حسین(ع) به عمرسعد پیغام داد، که میخواهم امشب با تو میان لشکر من و خودت دیدار کنم، از هر لشکر ۲۰ نفر به همراه آمده بود، امام حسین(ع) به یارانش فرمود تا از وی کناره بگیـرند و برادرش عباس و پسرش علیاکبر با وی ماندند. عمرسعد نیز به یارانش فرمان داد تا از او کناره بگیرند و پسرش حفص و غلام او به نام لاحق با وی ماندند.
امام حسین(ع) فرمود: وای بر تو ای پسر سعد آیا از خدا که بازگشت تو به سوی اوست نمیترسی که با من بجنگی! تو نسبت مرا با رسول خدا(ص) میدانی. اینان را رها کن و با من باش. من تو را به خدای ـ عزوجل ـ نزدیک میکنم.
ــ عمرسعد گفت: ای اباعبدالله، بیم دارم که خانهام ویران شود!
ــ حسین(ع) فرمود: من آن را برایت میسازم.
ــ گفت: میترسم املاکم گرفته شود!
ــ حسین(ع) فرمود: من بهتر از آن را از اموال خود در حجاز به تو میدهم.
ــ گفت: خانوادهای دارم که بر آنان بیمناکم!
ــ فرمود: من سلامتشا ن را تضمین میکنم …۱۱٫
عمر به هیچ یک از اینها پاسخی نداد و امام حسین(ع) از نزد او بازگشت، در حالی که میفرمود: تو را چه شده است؟! خداوند هر چه زودتر سرت را در رختخواب ببرد و در آن روزی که تو را محشور سازد نبخشاید! به خدا سوگند من امیدوارم که تو از گندم عراق جز اندکی نخوری۱۲٫
د . در اینجا میتوان حقیقت قضیه را از زبان عقبهبنسمعان غلام رباب – همسر امام حسین (ع) – دانست که میگوید: « با حسین(ع) همراه شدم و با او از مدینه به مکه و از مکه به عراق رفتم و از او جدا نشدم تا آنکه کشته شد؛ سخنان وی را با مردم در مدینه، مکه، راه عراق، در اردوگاهش و در روز شهادتش همه را شنیدم. به خدا سوگند هرگز آنطور که مردم میپندارند نبود و حسین(ع) به آنان نگفت که دستش را در دست یزیدبنمعاویه بگذارند و یا او را به یکی از مرزهای اسلامی بفرستند! بلکه گفت: مرا بگذارید تا در این زمین پهناور بروم و ببینم که کار مردم به کجا میکشد.۱۳ »
پس در اینجا باید گفت: هدف امام از دیدار با عمرسعد چیزی جز انذار، هدایت و اتمام حجت با او نبوده، طبق روشی که در طول سفر و تا هنگام شهادت از سیره امام میبینیم که حتی در میدان جنگ با خواندن رجز و انذار سپاه دشمن، قصد هدایت آنها را دارد.
۳ ــ لیلا(س) در کربلا
ابتدا باید گفت بعضی تاریخنگاران دلایلی را دال بر حضور حضرت لیلا مادر علیاکبر(ع) در کربلا بیان کردهاند، از آن جمله سید عاملی است، که نقل میکند.«۱ – در هیچ منبع تاریخی نقل نشده که حضرت لیلا در کربلا نبوده. ۲ ــ به نقل گزارشگر کربلا، حـُمیدبنمسلم پس از شهادت علیاکبر(ع) زنی از خیمه بیرون آمد که میگفت: وا ثـَـمَرَهَ الفُؤَادِی: ای میوه دلم.۱۴»
ایشان اینگونه اثبات میکند که: زنی که از خیمه بیرون آمده مادر علیاکبر بوده نه حضرت زینب(س) چون حضرت زینب(س) روبند داشته و قابل شناسایی نبودهاند و از طرفی عرب به فرزند خود میگوید ثــمره فؤادی.
در مقابل ایـن مطلب. نقلهایی دال بر عدم حضور مادر علیاکبر(ع) در کربلا داریم از آن جمله:
الف ــ استاد مطهری(ره ) میفرمایند: «حتی یک مورخ هم نگفته که حضرت لیلا حضور داشته.۱۵ !
ب. استاد سنگری میفرمایند: « بنابر نقل تاریخ زنده بودن حضرت لیلا تا آن زمان را میشود اثبات کرد ولی اینکه در کربلا بوده قطعی و قابل استناد نیست. بنابر نقل تاریخ: هنگام ورود کاروان زنان و کودکان به مدینه؛ زنی در میان استقبال کنندگان فریاد میکشید. که میگفتند: این همسر اباعبدالله، لیلا میباشد.۱۶
ج. محدث قمی میفرمایند:« ظاهر آن است که لیلا در کربلا نبوده و من در کتب معتبر ندیدم.۱۷ »
د. محمدابراهیم آیتی مینویسد« از مادر علیاکبر(ع) لیلا دختر ابیمرهبنمسعود، نامی در جریان فاجعه کربلا به میان نیامده و هیچ نمیدانم که ایشان در این تاریخ زنده بودهاند یا نه؟۱۸»
۴ ــ دو تحریف در دل هم
در اینجا به مطلبی پیرامون تعداد کشتهشدگان توسط امام و اباالفضلالعباس ــ علیهماالسلام ــ میپردازیم که به تبع آن تغییراتی در طول روز عاشورا ایجاد کردهاند.
مرحوم محدث نوری و استاد مطهری(ره ) از کتاب اسرارالشهاده فاضل در بندی اینگونه نقل میکنند: «حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خود کشت۱۹!
با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند. و من حساب کردم که اگر فرض کنیم شمشیر مرتب پایین بیاید و در هر ثا نیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت نیاز دارد.
همینطور درباره حضرت اباالفضل گفتهاند: بیست و پنج هزار نفر را کشت۲۰٫
که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود شش ساعت و پنجاه دقیقه و چند ثانیه وقت میخواهد، بعد که دیدند این تعداد کشته با طول روز جور درنمیآید، گفتند: روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است۲۱!
پس حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را باور کنیم که میگوید: اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند، باید بر مصائب جدیده اباعبدالله بگرید، بر این دروغهایی که به اباعبدالله ـ علیه السلام ـ نسبت داده میشود، گریه کند.۲۲»
۵ ــ عروسی قـاسمبنالحسن ـ علیهالسلام ـ
درباره سن واقعی ایشان روایتهای گوناگونی است. طبری ایشان را ده ساله و مقتل ابیمخنف چهارده ساله، دانستهاند۲۳٫
اما داستان ازدواج ایشان که به نقل بسیاری از تاریخنگاران از لسان ملاحسین کاشفی در روضهالشهداء نقل و رواج یافته بدین صورت است که « هنگامیکه حضرت قاسم ـ علیه السلام ـ عزم میدان داشت. امام او را برای آماده شدن به خیمه نزد مادر و عمهها برد. و در آنجا عقد دخترش را برای قاسم خواند و …۲۴ »
البته در جریان حرکت امام از مدینه تا کربلا روایت میکنند که: « قبل از خروج از مدینه یا در بیـن مسیر حسنبنحسن ـ علیه السلام ـ (معروف به حسن مثنی) از عموی خویش یکی از دختران ایشان را خواستگاری کرد و امام فرمود: هر یک را بیشتر دوست داری انتخاب کن، حسن مثنی خجالت کشید و جوابی نداد. امام فرمود: من برای تو فاطمه را اختیار کردم که به مادرم دختر رسول خدا(ص) شبیهتر است. پس وجود فاطمه نوعروس در کربلا قابل شک و تردید نیست و اگر زوجه قاسم نبود، زوجه حسنمثنـی بوده است.
و باید دانست طبـق استناد شیخ مفید در الارشاد: حسنبنحسن(ع) در کربلا بوده است. پس در این صورت باید گفت: تزویج حسن مثنی (ع) با قاسمبنالحسن(ع) اشتباه شده است.۲۵»
بر این اساس بسیاری دیگر از تاریخنویسان و محققان داستان ازدواج قاسم(ع) را رد کردهاند, که از آن جمله میتوان به چند مورد اشاره کرد:
ــ محدث نوری ناقل این داستان را ملاحسین کاشفی دانسته و اصل قضیه را دروغ میداند.۲۶
ــ استاد مطهری نیز این داستان را مردود دانسته و استناد میکند به اینکه در هیچ کتاب معتبری وجود ندارد.۲۷
ــ شیخ محمدتقیشوشتری، قاموسالرجال، ج ۲، جزء ۲، ص۱۹ .۲۸
ــ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۷۰۰ .۲۹
ــ شیخ جعفر شوشتری، فوایدالمشاهد، ص ۵۱ .۳۰
۵ ــ امام حسین ـ علیه السلام ـ مانند عیسیبنمریم ـ علیهالسلام ـ
در اینجا به دو تحریف میپردازیم که هر کدام به گونهای امام حسین ـ علیه السلام ـ را به عیسیبنمریم ـ علیهالسلام ـ شبیه کردهاند:
ـ الف. به آسمان رفتن
بعضی از غلات شیعه که در پاسخ به پرسش سخت: چگونه امام [ ظاهرا ً] شکست خورد و کشته شد؟ درمانده شده بودند، وضعیت امام را با وضعیت عیسیبنمریم ـ علیهالسلام ـ مقایسه کرده و گفتند: همانطور که یـهودیان شخصی یهودی را اشتباها ًبه جای مسیح(ع) به صلیب کشیدند و حضرت مسیح(ع) کشته نشد بلکه به امر الهی به آسمان رفت. همانگونه در روز عاشورا نیز کوفیان فرد دیگری به نام ـ حنظلهبناسعدشامی ـ را به جای امام به قتل رسانده و امام حسین ـ علیه االسلام ـ در واقع زنده مانده و به آسما ن رفته است .۳۱
این موضوع در زمان امام رضا ـ علیهالسلام ـ به سرعت شیوع یافت تا جایی که امام صراحتـا ً در مقابل آن موضعگیری کرده و عکسالعمل تندی نشان دادند.
« ابنبابویه به سند معتبر روایت کرده: که ابوصلت هروی به خدمت رضا ـ علیهالسلا م ـ عرض کرد که گروهی در کوفه هستند که مدعیاند، حسینبنعلی کشته نشده و حقتعالی شباهت او را بر خنظلهبناسعدشامی افکند و آن حضرت را به آسمان برد، چنانکه عیسی(ع) را به آسمان بالا برد. حضرت فرمود: دروغ میگویند، غضب و لعنت خدا بر ایشان باد، اینان با تکذیب کردن پیغمبر خدا که خبر داد آن حضرت کشته خواهد شد کافر گشتهاند، به خدا سوگند که حسین(ع) کشته شد و کسی که از حسین(ع) بهتر بود، امیرمؤمنان(ع) امامحسن(ع) هم کشته شدند و هیچ یک از اهل رسالت نیست مگر کشته میشود…۳۲ »
در اینباره از امام صادق ــ علیهالسلام ــ نیز در لعن غالیانی که در حق اهلبیت از حد گذشتهاند داریم که:
«… لعن الله الـُغلات و المـُـفـَوَضَه فــإِنــَّهم صَغـَرُوا عصیان الله و کفروا بــِه وَ أشرکـُوا وَ ضـَـلوُا و أضـَـلوُا فراًر من إقــَامـَهِ الفرائض و اداءِ الحقوق.»۳۳ خداوند غلات و اهل تـفویض را لعنت فرمود همانا اینان سرکشی پروردگار را کوچک شمردند و به او کا فر شدند و شرک ورزیدند و گمراه شدند و گمراه کردند به خاطر فرار از برپایی واجبات و اداء حقوق.
ب ــ خون ایشان کفاره گناهان امت
عدهای بر این باورند که امام حسین ـ علیهالسلام ـ قیام کرد تا کشته شود. برای اینکه کفاره گناهان امت باشد .۳۴
عمق ایـن مطلب از کجاست؟ آیا از سخنان پیامبر و امامان گرفته شده یا از جای دیگری است. هر کس آشنایی کمی با ادیان آسمانی داشته باشد در مییابد این طرز تفکر شبیه تفکر مسیحیان است که قائلند حضرت مسیح (ع) به صلیب کشیده شد تا کفاره گناهان امت باشد. یعنی گناهان خودشان را به حساب حضرت عیسی(ع) میگذارند.
این نوع تفکر در بین مسلمانان خدای ناکرده با عث تحریک و هتک دستورات دینی خواهد شد. یعنی هر گناهکاری که گناه کند فرقی ندارد مسلمان عادی باشد یا یزید و شمر و عمرسعد و …، ریخته شدن خون امام جوابگوی گناهان آنها خواهد بود .۳۵
باید گفت: ایـن سخن کجا با منطق امام حسین ـ علیه الـسـلام ـ و دلیل نهضت ایشان یکسان است؛ آنجا که میفرمایند:
«أنـَّی لـَم اَخرُج اَشِـراً وَ لــَا بَـطـِـرا ًوَ لــَا مَـفسـَـداً و لـَـا ظـَـالـِـما ً و إِنـّـما خـَرَجتُ لـِـطـَـلـَـبِ الـإ صلاحَ فی اُمهِ جـَـدّیِ(ص) أریدُ ان امُرَبـِـالمَعروُف وَ أنهَیعــنِالمُـنکــَـر و اَ سـِـیرَ بـِـسیــِـرَهِ جـَـدِّی و اَبی عـَـلیّبـنأبـیــِـطالـِـب (ع) فـَـمـَـن قــَـبــِـلـَی ِ بقــَـبـوُل الحـَـقِّ فَـالله ِ اولـَی بالحـَـقِّ و مـَـن رُدَّ عـَـلـَـیَّ هـَـذ َا أصبـِـرُ حـَـتــَّی یـَـقــضـِـیَ الله ُ بـَـینی ِ وَ بـَـیــنَ الـقــَوم بالحـَـقِّ وَ هـُـوَ خـَـیـرٌ الحـَـا کـِـمیــِــن و ما تــُـوفیــقی اِلـاَّ بــِالله علیهِ تــَـوَ کــَـلـتُ و إِ لـَـیهِ اُ نیــِـبُ .۳۶ »
همانا من از روی سرمستی، گردنکشی، تبهکاری و ستمگری قیام نکردهام، بلکه بپاخواستهام تا کار امّت جد خویش به صلاح آرم و میخواهم که امربهمعروف و نهیازمنکر کنم؛ و روش جدم و پدرم علیبنابیطالب(ع) در پیش گیرم. هر کس مرا با پذیرش حق پذیرفت خداوند به حق سزاوارترین است؛ و هر کسی این را از من نپذیرد، شکیبایی میورزم تا خداوند میان من و مردم داوری فرماید و او بهترین داوران است، تو فیق من تنها از خداوند است، بر او توکل میکنم و به سوی او باز میگردم.۳۷
باید گفت: هدف امام بنا بر فرمایش ایشان چیزی جز برپایی اسلام ناب محمدی و مبارزه کردن با گناهکاری نبوده است.
پاورقی:
————————-
۱٫ مرتضی مطهری، همان، ج۱،ص ۲۹٫
۲٫ محمد رضا سنگری،همان.
۳٫ شیخ صدوق، الأمالی، صص ۱۱۵و۱۱۶،مجلس ۲۴، شماره۳٫
۴٫ همان ،ص۴۶۲،م۷۰، ش۱۰٫
۵٫محمد جعفر طبسی و عزت الله مولایی، باکاروان حسینی ازمدینه تامدینه، ج۴،ص۹۶٫
۶٫ محمدصحتی سردرودی، شهید فاتح درآئینه اندیشه،ص۵۹؛به نقل از: ابن کثیر،البدایه والنهایه ،ج۸،ص۱۷۷٫
۷٫ محمد جعفر طبسی و… ،همان، ص۱۱۴؛ به نقل از:تاریخ الطبری،ج۴، صص۳۱۲و۳۱۳٫
۸٫محمد صحتی سردرودی،تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین (ع)،ص۱۶۲؛ به نقل از:الارشاد، ج۲،ص۴۳۲٫
۹٫ همان، ص۱۶۳٫
۱۰٫ همان، ص۴۵؛ به نقل از:موسوعه الامام الحسین (ع)،ص۴۲۳٫
۱۱٫ محمد جعفر طبسی و…، همان،ص۱۱۳؛ به نقل از:خوارزمی،مقتل الحسین (ع)،ج۱،ص۳۴۷٫
۱۲ . همان؛ به نقل از: الفتوح، ج۵،صص ۱۶۴-۱۶۶٫
۱۳٫ همان،ص۱۱۵؛ به نقل از: تاریخ الطبری،ج۴،ص۳۱۳٫
۱۴٫ سید عاملی
۱۵٫ مرتضی مطهری، همان،ص۲۵٫
۱۶٫ محمد رضا سنگری، همان.
۱۷٫ گروه محققین تاریخ حوزه علمیه، تحقیقی در نهضت عاشورا،ص۱۰۱؛ به نقل از: محدث قمی، منتهی الامال ،ص۲۳۷٫
۱۸٫ همان؛ به نقل از: محمد ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا،ص۱۲۳٫
۱۹٫ محدث نوری لؤلؤ ومرجان،ص۱۹۶٫
۲۰٫ همان،ص۱۹۶٫
۲۱٫ همان،ص۱۶۸٫
۲۲٫ مرتضی مطهری،همان،ص۲۹٫
۲۳٫ محققین گروه تاریخ حوزه، همان، ص۱۲۱٫
۲۴٫ ملاحسین کاشفی سبزواری، روضه الشهداء،ص۴۰۱٫
۲۵٫ ابوالحسن شعرانی،حماسه کربلا (ترجمه نفس المهموم)،صص ۲۸۳و۲۸۴٫
۲۶٫ محدث نوری،همان،ص۱۸۳٫
۲۷٫ مرتضی مطهری،همان،ص۲۸٫
۲۸٫ محمد علی کوشا، عاشورا عزاداری تحریفات،ص۳۸۹٫
۲۹٫ همان.
۳۰٫ همان.
۳۱٫ محمد علی کوشا، همان،ص۴۰۶٫
۳۲٫الف. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴،ص ۲۷۱٫ –ب. عیون الاخبار الرضا (ع)،ج۲،ص۲۰۲٫
۳۳٫ الف. علل الشرایع،ص۲۲۵٫ –ب. محمدباقر مجلسی،همان،ص۲۶۹٫
۳۴٫ ابراهیم ابراهیمی، آیین عزاداری،ص۷۷٫
۳۵٫الف. رضارمضانی، آسیب شناسی دینی در نهضت عاشورا،ص۱۳۳٫ ب. ابراهیم ابراهبمی،همان،ص۷۸٫
۳۶٫ محمدباقرمجلسی،همان،ج۴۴،ص۳۲۹٫
۳۷٫ علی الشاوی، با کاروان حسینی ازمدینه تامدینه،ج۱،ص۳۳۳٫
همچنین ببینید
جریانشناسی فکری معارضان قیام کربلا
نام کتاب: جریانشناسی فکری معارضان قیام کربلا مؤلف: محمدرضا هدایت پناه محل نشر: قم ناشر: ...