سخنران: دکتر محمدرضا سنگری
بحثی را که در جلسات گذشته مطرح کردیم، شناخت موانع و بازدارندههای مسیر حرکت انسان به سمت رشد و فلاح و کمال بود. از نفس سخن گفتیم و از «عزازیل» و از شیطان. سپس به مصداق بارز شیطان در کلام مولا در نهج البلاغه اشاره کردیم که مولا به زیادبن ابیه مینویسد و در آن نامه، معاویه را شیطان معرفی میکند. این اتفاق در روزگار ما هم افتاد، حضرت امام(ره) آمریکا را به عنوان شیطان بزرگ معرفی کردند. این نشان میدهد که شیطان را نباید در همان محدوده جن یا در محدوده فردی ببینیم. گاهی شیطان یک جریان، یک قدرت و یا یک نظام است. گاهی موقعیتی است که شما باید به آن توجه کنید. در حقیقت طرح معاویه هم در اینجا فرد نیست بیشتر یک جریان است، ما دربارهی جریان معاویه در تاریخ سخن میگوییم.
یک نکته را قبل از ورود به بحث مطرح کنیم و بعد بپردازم به خصوصیاتی که معاویه داشت. ویژگیهایی که در روزگار خودمان هم میتوانیم در قدرتها ببینیم و در کسانی که روشهای معاویهای و اموی دارند جستو جو کنیم.
در سالهای گذشته شخصیت بزرگی بود، انسانی زاهد و مهذب اهل منبر و مورد وثوق و اعتماد همه،«مرحوم زاهدی»، ایشان بارها محضر امام زمان(عج) را درک کرده است، و کسی بود که در هنگام فوت، زمانیکه کنار جنازهاش، قرآن میخواندند به آیات عذاب که میرسیدند بدنش تکان میخورد. ایشان مدتی پریشان بود، مثلا روی منبر که صحبت میکرد چیزی را کم میگذاشت یا بحث را گم میکرد، از شاخهای به شاخه دیگر میپرید، به نظر میرسید انسجام و انتظامی که همیشه در فکر و کلام و منبرش بود، دیگر وجود ندارد. هربار هم میگفت امروز تصادف کردم یا این مشکل برایم پیش آمد امروز راه را گم کردم، حتی راه خانه خودش را هم گم میکرد. از او سوال میکنند که چه شده است این چند مدت متعادل نیستی؟ میگوید حقیقتش این است که روایتی خواندم که مرا پریشان و بیچاره کرده است، آن روایت این است: که پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «علی، به همان اندازه که تو بلدی در مقابل شیطان بایستی، شیطان بلد است در مقابل تو بایستد!» اگر قرار است شیطان در مقابل حضرت علی(ع) عرض اندام کند دیگر نوبت به ما که برسد چه میشود؟!
پس مسئله خطرناکی است. ما نباید دست کم بگیریم. دائم باید از خودمان مراقبت کنیم. چرا خداوند نماز را در شبانه روز توزیع کرده است، چرا ۱۷ رکعت نماز است؟ مثلا من امروز خیلی کار و مشکل داشته باشم وضعیتی داشته باشم تمام روز درگیر باشم، نمیتوانم صبح بلند شوم و هفده رکعت نماز بخوانم بگویم ۱۷ رکعت نماز امروز دیگر از گردن من برداشته شد! نه، هرکدام باید در وقت خودش عرضه شود؛ یعنی چه؟ چرا صبح، ۲رکعت، ظهر، ۴ رکعت، عصر،۴ رکعت. شب هم که میشود: مغرب ۳رکعت و عشاء ۴رکعت است؟!
اگر کسی دقت کند تقسیم مقدار نماز به مقدار طول روز هم وابسته است، مثلاً صبح خیلی کوتاه است، فاصله بین لحظه آغاز اذان تا طلوع آفتاب اگر مقایسه شود با نسبت کل روز همان دو رکعت کافی است. نسبت به کل این زمان، مقدار زمان ظهر و عصر یعنی طول روز بیشتر از همه است پس میشود ۸رکعت، شب کمتر از ظهر و عصر است، ۷رکعت. نکته لطیفی وجود دارد، این نکته بسیار زیباست. نویسندهای است به نام «کاشفی بیهقی سبزواری» که اهل مشهد بوده است. کتاب بسیار معروفی دارد که این کتابش تقریبا نزدیک به پانصد سال گذشته، بیشترین خواننده را داشته و معمولا برای عزاداری امام حسین(ع) در اختیار مردم بوده است. این کتاب، «روضه الشهدا» نام دارد و به گونهای بوده که مردم در خانهها از روی آن میخواندند. این کتاب، وصف جریان کربلاست و چون میخواندند بعد از مدتی میگفتند روضه میخوانیم، امروز مجالس ما را میگویند روضهی امام حسین(ع) و کمتر کسی میداند که این روضهای که دارند میگویند، برگرفته از کتاب روضه الشهداء ملاحسین کاشفی بیهقی سبزواری بوده است. کتابش با قلمی بسیار روان نگاشته شده و حوادث کربلا را بیان کرده است اما نقدهای بسیاری برآن وارد شده است. کسی که در روزگار ما بیشترین نقد را به این کتاب وارد کرده است، استاد شهید مرتضی مطهری است. ایشان یک کتاب سه جلدی دارد به نام حماسه حسینی، که کتاب بسیار خوبی است. در این کتاب به شدت روضه الشهدا را نقد میکند.
این شخصیت(ملاحسین کاشفی)، کتاب دیگری هم دارد به نام «الرساله العلیه[۱]». این کتاب بسیار زیباست و مطالب بسیار جالبی دارد. در مورد نماز مطرح میکند که چرا باید نماز ظهر و عصر دو تا ۴ رکعت باشد و نماز مغرب و عشا هفت رکعت باشد یعنی شب ۷رکعت نماز بخوانیم و صبح ۲رکعت. فلسفه این تقسیم بندی و این مقدار نماز چیست؟ ایشان در این کتاب در این زمینه میگوید که بهشت روشن است شما میدانید روز قیامت بساط خورشید و ماه و ستارگان برچیده میشود«إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ [۲]؛ آن روز خورشید کاملاً تاریک میشود، تمام ستارگان کدر میشوند». ماه خسوف پیدا میکند؛ یعنی، کاملا تاریک میشود. صحنه قیامت با نور مؤمنین روشن است. بهشت هشت در دارد و جهنم (انشاءالله نبینید) ۷ در دارد. ایشان میگوید شب که تاریک است، شبیه جهنم است. جهنم با اینکه آتش است اما تاریک است، آتش جهنم مثل آتش دنیا نیست، حتی زلزله روز قیامت هم مثل زلزله دنیا نیست. اینجا زلزله که اتفاق بیفتد چه میشود؟ معمولا قسمتهایی از زمین شکافته میشود حتی گاهی قسمتهایی فرومیرود، برعکس، زلزلهی روز قیامت از درون به بیرون میزند. میگویند وقتی زلزله روز قیامت اتفاق میافتد، هر چه در زمین است بیرون میزند. «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالهََا وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا[۳] » زمین هرچه در خودش دارد را بیرون میفرستد.
حتی آتش جهنم برخلاف آتش دنیاست. آتش دنیا از بیرون میسوزاند تا به درون میرسد، اما آتش روز قیامت از درون میسوزاند و به بیرون میآید:«الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ[۴]» آتش روز قیامت، از افئده میسوزاند. افئده، جمع قلب است. قلب از درون آتش شعله ور میشود و به بیرون میزند، تفاوتش این است.
جهنم با اینکه آتش دارد ولی تاریک است ما با هفت رکعت نمازی که در مغرب و عشا میخوانیم، میخواهیم هفت در جهنم را ببندیم و روز که روشن است هشت رکعت میخوانیم تا هشت در بهشت را به روی خودمان بازکنیم، پس هشت رکعت روز، برای گشودن در بهشت است و هفت رکعت شب برای بستن هفت در جهنم؛ اما دو رکعت نماز صبح که میخوانیم، صبح هم تاریک است هم روشن است از تاریکی داریم به سمت روشنی میرویم یک رکعت برای وداع با تاریکی و جدا شدن از تاریکی است و یک رکعت برای حضور در نور و روشنی است. این توضیحی است که ملاحسین کاشفی بیهقی سبزواری در کتاب فوق العاده ارزنده خودش، الرساله العلیه مطرح میکند.
ما برای رهایی از تاریکیهایی که شیطان ایجاد میکند به نور نیاز داریم و قرآن میفرماید که باید تلاشتان این باشد که از ظلمات به سمت نور بروید. در قرآن هم اگر دقت کنید میبینید که هیچوقت «نور» جمع بسته نشده است؛ جمع نور میشود انوار، شما هرگز در قرآن کلمه انوار پیدا نمیکنید! اما ظلمت به صورت جمع یعنی ظلمات میآید،«من الظلمات الی نور» ما باید تکاپو داشته باشیم که از این ظلمتها به سمت نور حرکت کنیم. کار شیطان ظلمت افشانی است ظلمت پراکنی است و هرکس اهل حق است تلاشش این است که نور را بیشتر کند. این شبها(ماه رمضان) هم شبهای نور است، اصل نور هم قرآن است که امشب شب نزول قرآن است و ما باید با این نور انس و الفت بیشتر پیدا کنیم.
برنامه های شیطانی معاویه
اما ادامه بحث شیطان: گفتیم که شیطان (در سطوح مختلفش) برنامههایی دارد که معاویه دقیقا اجراکننده تمام این برنامههای شیطانی بوده است چند تا از این برنامه ها را طرح میکنم:
یکی از این مسائل بهرهگیری از عواطف و احساسات است. انگشت گذاشتن روی عواطف و احساسات آدمها و بهوسیله احساس آدمها آنها را به سقوط کشاندن. معاویه از این حربههای عاطفی خیلی استفاده کرد. یکی از بهترین حربههایی که پیدا کرد و خیلی از آن استفاده کرد بحث کشته شدن عثمان بود، اگر کسی کربلا را هم بررسی کند میبیند که علت بستن آب به روی امام حسین(ع) دستوری است که عبیدالله بن زیاد میدهد و در این دستور خودش میگوید که « أن حل بین حسین و أصحابه و بین الماء فلا یذوقوا منه قطره کما صنع بالتقی الزکی المظلوم عثمان[۵]»؛ بین حسین و آب حایل شوید، تا چه اتفاقی بیفتد؟ تا همان گونه کشته شود که عثمان کشته شد! و به این ترتیب از حربه عثمان استفاده کردند. در این جا لازم است ماجرای عثمان و استفادهی معاویه از این مسئله توضیح داده شود. هنوز که هنوز است در فرهنگ ما یک اصطلاح وجود دارد که میگویند فلانی این موضوع را پیراهن عثمان کرده است، اما ماجرای پیراهن عثمان چیست؟ با نگاهی به تاریخ میتوان دریافت، عثمان با دو خلیفه قبل از خود تفاوتهایی داشت. که لازم است کمی درباره او بیشتر بدانیم.
اولا، کلمه عثمان به معنی «خداداد» است که الان هم به عنوان نام بهکار برده میشود. این نام در بین ترکها و آذری زبانها هم بیشتر کاربرد دارد، مثلا«الله وردی» که پل آن(پل الله وردی خان) معروف است و همه شنیدهاید، هم به معنی خداداد است. البته گاهی کسی که خیلی منتظر بچه بوده است، اگر صاحب بچه میشد میگفت که این مثلا خداداد است خدا به من داده است، اگر خسته میشد، تعداد بچهها زیاد میشد، و دیگر میخواست از خدا بخواهد که به او فرزند بیشتری ندهد، کلمهی بس را به کار میبرد، مثلامیگفتند «دختر بس». البته این اصطلاح بیشتر در مورد دخترها به کار برده میشد چرا که پسرهارا نیاز داشتند و هرچه تعداد بچه پسر بیشتر بود، خانوادهها بیشتر لذت میبردند؛ چون پسر عاملی بود که میتوانستند در زندگی و برای کار و معاش از او استفاده کنند.
اینگونه است که در عرب اگر زنی میتوانست چهار پسر داشته باشد به او میگفتند« ام البنین». بنابراین دلیل صداکردن مادر حضرت عباس(ع) نیز همین است[۶]. و اگر مردی میتوانست حدود ۱۰ پسر داشته باشد، در عرب به او میگفتند «سعد العشیره»؛ یعنی باعث سعادت و افتخار قبیله!
اما خصوصیات ظاهری عثمان: عثمان، ریش بلندی داشت و در عرب به کسی که ریش بلندی داشت «نعثل» میگفتند، ظاهراً صورتش هم اندکی قرمز بود. قرآن در عصر عثمان نوشته شد، که امروزه میگویند به خط عثمان. هرچند ما به خط امیرالمؤمنین(ع) و به خط ائمه(ع) هم قرآن داریم. در موزهی آستان قدس رضوی، میتوانید قرآنهایی به خط امام سجاد(ع)، حضرت اباعبدالله(ع) و امیرالمؤمنین(ع) پیدا کنید. در کتابخانه مرحوم آیت الله مرعشی، نیز به خط امیرالمؤمنین و سایر ائمه قرآنهایی موجود است.
عثمان عمدتاً در خانه نشسته بود. خصوصیت او این بود که خیلی به اطرافیانش میدان میداد، و برخلاف دو خلیفه اول ثروتهای زیادی به آنها داد. چون دو خلیفهی اول هم عطاهایی داشتند اما نه این اندازه! او بیشتر پستها را به مروانیان داده بود. همه آنهایی که در تبعید بودند و پیغمبر آنها را تبعید کرده بود برگرداند. ثروتهایی به آنها داد که بعضیهاشان خیلی شگفت انگیز است. شاید اگر مقدار این ثروتها مطرح شود، قابل باور نباشد. خود عثمان به خودش سی میلیون و پانصد هزار سکه داده بود، سی میلیون سکههای درهم و دینار یعنی طلا و نقره! و به زبیربن عوام، پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار سکه داده بود! در عصر حکومت عثمان حوزه مملکت اسلامی بسیار وسیع شد، بعضی از جاها را وقتی فتح میکردند به خصوص مناطقی از آفریقا، مناطقی از شام و بخشهایی از اروپا، غنایم جنگی به دست میآوردند. میلیونها سرمایه بود، که اینها را به این افراد میداد. زبیر، فقط یازده خانه در مدینه داشت، دو خانه در بصره، یک خانه در کوفه، خانهای هم در مصر. موفق شد چهار زن را به همسری بگیرد، که مهر هرکدام شان یک میلیون و هزار و دویست دینار بود. اگر قرار باشد معادل الان آن را بگوییم مثلا برای هرکدام بالای چهارصد هزار سکه طلای بهار آزادی. و هزار اسب و هزار غلام و هزار کنیز داشت. اینها بخششهایی بود که عثمان در این موقعیت کرد. برخلاف این افراد در مقابل از بعضی گرفت، کمترینها هم دریغ میشد و این باعث شد که سروصداها در عصر عثمان زیاد شود چندین بار شورش کردند حتی از مصر آمدند. شورشیان وارد مدینه شدند کسی که در این میانه سعی کرد همه را آرام کند امیرالمومنین علی(ع) بود. خودش میگوید من آنقدر از عثمان دفاع کردم که ترسیدم متهم به کفر شوم! ببینید تا چه اندازه معترض بودند. البته حق با آنها بود. بارها حضرت فرمود: اگر خلیفه را بکشند جنگی اتفاق خواهد افتاد، بعداً مسائلی رخ خواهد داد که تا انتهای تاریخ ادامه پیدا میکند، که ما امروزه دچارش هستیم. حتی یک بار با انقلابیون مصر صحبت کرد و آنها را برگرداند. اما در این میان، مثلثی بیشترین تلاش را میکردند که عثمان را بکشند، در رأس اینها طلحه بود، بعد از او زبیر بود و در کنارش عایشه همسر پیامبر. عایشه پی در پی میگفت:« اقتلو نعثلا: بکشید این را!» بعضی هم میگویند نعثل، به معنی پرمو است، این نعثل را بکشید. طلحه و زبیر هم توطئه را فراهم کردند. اول خانه را بستند که آب به ایشان نرسد، امیرالمؤمنین علی(ع) با امام حسن و امام حسین(ع) مشک آب فرستاد که از پشت بام بروند به عثمان و خانوادهاش آب برسانند، اما راه را بر آنها بستند و نگذاشتند، بعد هم ریختند به خانه و عثمان را کشتند. کسی که بیشترین نقش را در این کار داشت زبیر بود. زبیر بعدها وقتی امیرالمؤمنین(ع) به او میدان نداد و آمد سهمش از بیتالمال را بگیرد، بلند شد و این سخنرانی کوتاه را کرد: گفت ما آمدیم و عثمان را از راه برداشتیم به گمان اینکه همه چیز به ما خواهد رسید اما امروز هیچ چیز در دست ما نیست. آنروز علی(ع) در خانه نشسته بود؛ یعنی، علی در این قتل شرکت نکرد ما را همراهی نکرد. و امروز همه چیز در دست علی است.
طلحه نقش دوم را در این قضیه داشت و بسیج افرادی که به خانه عثمان ریختند و او را کشتند و جسدش را بیرون آوردند با طلحه بود. او تا چند روز اجازه نداد جنازه عثمان را دفن کنند. مدتی بعد از گذشتن این ماجراها، گفتند بهترین فرصت است که برای عثمان قاتل پیدا کنیم و چه کسی مناسبتر از علی(ع) که این اتهام را متوجه او کنیم؟ بگوئیم چرا جلوگیری نکردی؟! حضرت میفرماید:آنهایی که یک از یک در کشتن عثمان مشتاقتر از هم بودند، بعدها بیشتر از همه سعی کردند نشان دهند که خونخواه عثمان هستند.
امام علی(ع) نامه و خطبهای دارد که خطاب به طلحه میگوید، تو همان کسی بودی که زودتر از همه آماده شدی. لشکر علیه من آراستهای تا کسی متوجه نشود. قاتل اصلی خودت هستی.
درحالی که همه میدانستند طلحه نقش اساسی داشته و بهخصوص کسی که بهتر از همه این موضوع را میدانست مروان بن حکم بود. مروان بن حکم، داماد عثمان بوده است. مروان، وقتی در جنگ جمل قرار گرفت یک تیر به سمت سپاه حضرت علی(ع) و یک تیر به سمت سپاه جمل میانداخت و میگفت اینها را از هر طرف که بکشم به نفع من است. و بالاخره مروان، طلحه را در صحنه جنگ کشت، تیری به پایش زد و با همین تیر که به پای او زد کار طلحه تمام شد. بعداً هم گفت من انتقام عثمان را از کسی که قاتلش بود گرفتم. بعدها معاویه لباسی از عثمان را به دست آورد، به اضافه چندتا انگشت، قطعهای از یک دست که معلوم نبود که این دست عثمان است یا دست کس دیگری است. بر منبر میرفت و برای عثمان روضه میخواند. معاویه، سخنور بود. اگر من دوسه تا از نامههای معاویه را برای شما میخواندم شما تردید نمیکردید که این نامهها، نامههای حضرت علی(ع) است. وقتی به مولا نامه مینویسد، اول میگوید«یا اباتراب، اتقوالله» آیهی قرآن به کار میبرد، چرا که بسیار بر قرآن مسلط بود. معاویه وقتی با افراد حرف میزد، از آیات قرآنی استفاده میکرد. شخصیت معاویه بهگونهای است که مولوی بزرگ ما در مثنوی خودش دربارهی او میگوید: معاویه کسی است که شیطان را با دست خودش رام کرد! کسی که شیطان وقتی سراغش آمد تا بتواند او را از نماز اول وقت غافل کند، معاویه شیطان را پس زد و نماز اول وقت خواند. مردم او را «خالالمؤمنین» به معنی دایی مؤمنین میگفتند. میگفتند قرار بوده است معاویه، اول پیغمبر بشود! خیلی عجیب است برای این مسائل حدیث درست کردند. روایات عجیب و غریبی در وصف معاویه درست کردند که قرار بوده معاویه پیغمبر بشود و هر وقت جبرئیل بر پیغمبر نازل میشد اول به معاویه سلام میرساند، در حالی که ما میدانیم که در حدیث اصلی این است که اول به حضرت خدیجه سلام میرساند.
در روزگار معاویه کمپانی حدیث سازی ایجاد شد، به قول دکتر شریعتی، کامپیوترهای حدیثسازی راه افتاد. آنقدر به نفع معاویه حدیث تولید کردند که معاویه کم کم گفت کافی است، برای بقیه حدیث درست کنید. در وصف برخی شخصیتها آنقدر حدیث ساخته شد که به قول بزرگی، برخی از افرادی که از قول آنها این احادیث نقل شده، مانند ابوهریره، اگر هیچ کاری نمیکردند، فقط حدیث نقل میکردند، باز کم میآوردند. از عایشه حدود سه برابر نهج البلاغه حدیث وجود دارد. روایات عجیب و غریبی برای این شخصیتها(مانند خلفا) درست کردند تا برایشان جایگاه درست کنند
بنابراین معاویه بر منبر، به احساسات و عواطف مردم دامن میزد. امیرالمؤمنین(ع) در نامهای به معاویه، میگوید: نمیدانی چه تعداد انسان را فریفتهای و این فریفتگان را به میدان آورده و یک یک به کشتن دادهای.
معاویه بر منبر گریه میکرد و برای عثمان روضه میخواند، بعد هم وقتی مجلس اوج میگرفت، میگفت حالا لباس عثمان را بیاورید. پیراهن را میآوردند، میگفت خلیفه مسلمین، جانشین پیغمبر را مظلومانه، با لب تشنه کشتند و آن کسی که در این کشتن نقش داشت…. بود. گاهی اسم میبرد و گاهی بدون طرح نام، به گونهای اشاره میکرد که همه میفهمیدند که منظور کیست، و به این شکل سعی کرد کینهی امیرالمؤمنین را در قلبها پرورش دهد. شما هم میدانید که میگویند در عربستان نمیتوانستید در مکه و مدینه راه بروید، که خانهها یک در میان، کسی از اقوام شان به دست علی(ع) کشته نشده باشد. از این داغها و عقدهها خیلی استفاده میکرد.
یکی دیگر از کارهای معاویه، برنامهای بود که در همان شورا(شورای مشورتی) به آن رسیده بودند و آن این بود که آرام آرام بغض حضرت علی(ع) را در دل بچهها ایجاد میکردند. بررسی میکردند که علاقهمندی بچهها چیست؟ دوست دارند چه اسباب بازیای داشته باشند؟ بچه امروزی را نبینیم که اینقدر ابزار و وسایل بازی است انواع و اقسام اسباب بازی و سالن ورزشیها، وسایل سرگرم کننده در خانه، ابزار سایبری که هست از آنها استفاده میکنند، آن روزگار چیزی نبود، از طرف معاویه، بزغاله یا بره، به بچهها میدادند، و بعد از مدتی که بچه با این بزغاله انس میگرفت، آن را یا میربودند یا مردهاش را در خانه پیدا میکردند و به این بچهها میگفتند که دوستان علی(ع) او را بردهاند و به این ترتیب کینه ورزی نسبت به علی(ع) را از همان کودکی در قلب بچهها ایجاد میکردند. این بچه ها بعدها بزرگ شدند و کربلا را ساختند.
این کارهای ریشهای باعث شد که معاویه توانست در شام این همه نیرو جمع کند. اصلا علت این که امام علی(ع) از مدینه به کوفه آمد، این بود که به شام نزدیکتر باشد.
شیوه دیگری که معاویه به کار میبرد استفاده از شیوه ترور و ایجاد ترس و وحشت در دیگران بود. اگر کسی عصر امیرالمومنین علی(ع) را بخواند، میبیند که معاویه به فرماندهانی که برای جنگ به مکانهای مختلف میفرستاد، چند دستورالعمل میداد. یکی از اینها کسی است به نام «بصربن اًرطاه». در نهج البلاغه، خطبهای وجود دارد که به نام این شخص، اشاره میکند. معاویه به او و سپاهش سپرده بود وقتی دارید به شهرها میروید قبل از اینکه به مردم برسید اول مزارعشان را بسوزانید[۷]. بعد از اینکه مزارع را سوزاندید خانهها را ویران کنید. ویران کردن خانه و از بین بردن مزارع کم از کشتن فرزندان آدمها نیست. بعد از اینکه این کار را کردید، آدمها را بکشید. به هیچ کس هم رحم نکنید، حتی به کودکان. یکی از فرماندهان سپاه امام حسن مجتبی کسی است به اسم عبیدالله بن عباس که بعد هم متأسفانه خیانت کرد. زمانی که بصربن ارطاه، دو فرزند او را که در خانهای پنهان شده بودند، پیدا کرد، یکی از آنها را که اسمش قُسَم بود-با عرض پوزش از طرح مسائل به این اندازه شنیع- پای این بچه را میگرفت، دور سر میچرخاند و محکم به دیوار میزد به طوری که مغز متلاشی میشد. بصربن ارطاه دو بچه عبیدالله بن عباس را کشت و بعد از آن، زنی که بچه را درخانه پنهان کرده بود و صد نفر از آشنایان او را کشت، گفت به این دلیل که این بچهها را در خانه خودش پنهان کرده است!!
به هیچ کس رحم نمیکرد، قتل عام کرد. وقتی نزد معاویه برگشت گفت، من سی هزار نفر را کشتم. او وقتی مردم یک منطقه را قتل عام میکرد و میخواست به منطقه جدیدی برود، پیشاپیش چند آدم زنده از آنجایی که قتل عام کرده بود به منطقه جدید میفرستاد تا توضیح بدهند که سپاه معاویه وقتی میآید چه میکند.
همین کار را امروز، آمریکا به شیوهای نوین انجام میدهد، آمریکا وقتی به جایی حمله میکند، از ویران کردن خانهها و کشتن افراد فیلمهایی تهیه میکند. آمریکا، تعمدا این کار را میکند، ما هم ندانسته این تصاویر را نشان میدهیم. قصدش این است که ترس ایجاد کند. ما گاهی در جنگ، صحنههای شیمیایی را نشان میدادیم؛ اتفاقا این صحنهها را گاهی خودشان فیلمبرداری میکردند و پخش میکردند تا ترس و رعب و وحشت در قلبها ایجاد کنند و کسی به جبهه نیاید. متأسفانه گاهی ممکن بود به اشتباه اینگونه عمل کنیم و فکر کنیم میخواهیم مظلومیت خودمان و قساوت دشمن را نشان بدهیم، حال آن که پخش این فیلمها ممکن بود، انگیزه را سست کرده، بعضی را از آمدن به جبهه بازدارد. این روش را الان اسرائیل هم دارد، اسرائیل در جنگ معروف خودش هم همین کار را میکرد. یک دهکده را قتل عام میکرد، بعد فیلم آن را نشان میداد؛ مثلا یک آدم را به دو تا جیپ میبستند و دو تا جیپ در دو جهت مخالف حرکت میکردند و این بدن آن قدر کشیده میشد تا دو تا دست جدا میشد و فرد به این ترتیب به قتل میرسید. زمانیکه این فیلم را برای چهار دهکدهی دیگر پخش میکردند، بدون اینکه به آنجا حمله کنند، آنجا خالی میشد؛ یعنی، بدون درگیری موفق میشد که آن قسمتها را فتح کند.
یکی از کسانی که به دست معاویه کشته شد، محمدبن ابی بکر بود. محمدبن ابی بکر پسر ابوبکر و برادر عایشه است. زمانی که عایشه، در جنگ جمل با امیرالمومنین(ع) جنگید، سوار یک شتر زره پوش بود. «جمل» به معنی شتر است. معاویه سپرده بود که به هرشکل است سعی کنید تا عایشه را بکشید که اگر عایشه کشته میشد ابزار تبلیغاتی ضد امیرالمؤمنین بسیار قوی میشد. حتی یک بار عمروعاص هم این را به عایشه گفت، گفت ای کاش در جنگ جمل تو کشته شده بودی. عایشه پرسید: بی پدر برای چه این را میگویی؟ گفت: اگر تو کشته شده بودی امروز ما بهتر میتوانستیم برای علی(ع) پرونده درست کنیم و بهتر میتوانستیم با او بجنگیم. این بود که امیرالمؤمنین(ع) نیروهایی را برای حفاظت از عایشه گذاشته بود. آخر جنگ هم وقتی شکست خوردند و تقریبا کسی نمانده بود، یکباره بیست نفر زن، عایشه را از شتر گرفتند و در حلقه خودشان قرار دادند. یکی از اینها که لباس زنانه داشت عایشه را در آغوش گرفت، عایشه فریاد میزد که زن پیغمبر را مرد نامحرم دست زده است، اما وقتی صورتش را باز کرد، دیدند محمدبن ابی بکر است یعنی برادرش است. امیرالمومنین(ع) آن اندازه محمد بن ابی بکر را دوست داشت که میگفت: تو پسر من هستی. مادر محمد، هم اسماء بنت عمیس بوده است، که هم زن ابوبکر بود و هم بعدا با امیرالمومنین ازدواج کرد[۸].
امیرالمومنین علی(ع) محمدبن ابی بکر را فرستاد برای حاکمیت مصر. در آنجا عمروعاص با سپاهی از طرف معاویه آمده بود و متأسفانه خیانتهایی شد که محمدبن ابی بکر تنها ماند و سرانجام به جایی پناه برد. کسی به اسم «معاویه بن حدیج» ایشان را دستگیر کرد، به شدت هم تشنه بود. برادرش عبدالرحمن بن ابی بکر در سپاه معاویه بود، گفت برادرم را نکشید کسی گوش نکرد، آخر عمروعاص دستور قتل او را صادر کرد. گفت به من آب بدهید. اما حتی در آخرین لحظه به محمدبن ابی بکر آب ندادند و سرش را جدا کردند بعد از اینکه سرش را جدا کردند یک الاغ مرده را آوردند شکم این الاغ را باز کردند محمدبن ابی بکر را در شکم الاغ قرار دادند و بعد آتش زدند، دقت کنید جنایت، قساوت، بیشرمی و بیرحمی تا چه حد! عین این گزارش را به جاهای دیگر رساندند تا همه را بترسانند. این از آن شیوههایی بود که به کار میبردند. بعد از محمد بن ابی بکر، مالک اشتر حاکم مصر شد و همین اتفاق به شکل دیگری برای مالک افتاد. یک عنصر نفوذی چنان توانست نفوذ کند که او را در خانهاش مهمان کند و از آن زهرهایی که از رومیان میگرفتند در غذای مالک گذاشتند و مالک را هم به شهادت رساندند. معاویه از این شیوههای مرموز و پنهان نفوذ کردن، فراوان داشت. بسیاری از افرادی که اینگونه عمل میکردند قبلاً چهرههای خوبی بودند اما با پول جذب معاویه شدند، او با زر سرها را خرید. حتی متأسفانه تعدادی از اصحاب پیغمبر(ص) در شام کنار معاویه بودند.
اینها تعدادی از شیوههای معاویه بود که به اختصار توضیح داده شد، اما بدانید که این شیوهها امروز هم وجود دارد، شما میبینید معاویههای امروز جهان چه میکنند و از چه شیوههایی استفاده میکنند و ساده لوحان، زود فریب میخورند. پس از قرنها، هنوز هم که هنوز هست در کشورهای عربی، اهل تسنن معاویه را بدون «رضی الله عنه» نمیگویند، یعنی آنقدر فریبها دامنه دار بوده که تا به امروز ادامه دارد. حتی امام محمدغزالی درباره یزید میگوید که کسی حق ندارد یزید را لعنت کند!!
در بین اهل تسنن، هنوز برخی از یزید دفاع میکنند. برایش کتاب نوشتهاند و از او دفاع کردهاند. گفتهاند که حقش بوده است این کار را نسبت به حضرت اباعبدالله(ع) بکند. فضاهای تبلیغی و فرهنگی بسیاری برای استعمار و فریب دادن افراد در تاریخ بوده است و شیطان از همین مسائل استفاده میکند.
خدا انشاءالله توفیق عنایت کند که ما با بصیرتی که پیدا میکنیم، بصیرتی که از قرآن و از روایات میگیریم بتوانیم در مقابل این توطئههای شیطانی و اموی بایستیم. هیچ کس مصون نیست در هر افقی که باشید خطر تهدیدتان میکند. باز عرض میکنم اینکه نماز دائمی است و توزیع شده است برای همین است که شما از صبح تا ظهر در خطر هستید با نمازی که در ظهر میخوانید آفت و خطری که متوجه شما شده است پس میزنید، معلوم نیست تا شب دوباره آفات و خطرها روی شما تأثیر نگذارد نماز بعدی بازدارنده است.
بزرگی گفت«اصبحت مسلم و امسیت کافرا»؛ من صبح مسلمان بودم غروب که شد کافر شدم! مرز بین اسلام و کفر بسیار بسیار ظریف است که گفتهاند صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است.
خدا کند انشاءالله همیشه مراقب خودمان باشیم. مراقب ورودیهای روح و قلب خودمان باشیم تا بتوانیم از وساوس شیطانی و دسیسهها نجات یابیم. انشاءالله توفیق باشد در شبهای آینده به موانع دیگر بپردازیم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته….
[۱] . من اوایل انقلاب، این کتاب را در حالی به دست آوردم که نزدیک بود سوزانده شود. داشتند کتابهایی که عکس شاه یا فرح در اول آن بود میسوزاندند. من کتاب را گرفتم، دیدم کتاب خوبی است دو سه تا کتاب به آنها دادم این کتاب را بردم.
[۲] . تکویر، آیه ۱ و ۲٫
[۳] . زلزله/۱و۲٫
[۴] . همزه/۷٫
[۵] . انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۰٫
[۶] . این اشتباه است که بعضی تصور میکنند، مادر حضرت عباس اسمش فاطمه بوده است، «فاطمه بنت حزام» به این جهت که وارد خانه حضرت علی شد و اگر حضرت فاطمه صدایش میزد، مثلا بچه ها به یاد مادرشان می افتادند ناراحت میشدند، اصلا این وجه درست تاریخی ندارد، آن موقع که این خانم وارد خانه حضرت امیرالمومنین علی(ع) میشود اصلا این بچه ها سن شان بالا است و بزرگ هستند دیگر این حرف ها موضوعیت ندارد.
[۷] . دقیقا این شیوه اسرائیل است.
[۸] . و تا دستش جدا …. حالا عایشه را که برگرداندند و آوردند آن هم از آن مسائل خاص است. جالب است بدانید که عایشه را هم سرانجام معاویه کشت هیچ کس هم نفهمید و هنوز که هنوز است در تاریخ کسی از اهل تسنن باور ندارد که قاتل عایشه خود معاویه باشد.