خانه / شعر های عاشورایی / غزل / همچنان خار بر دو چشمش هست، همچنان تیغ در گلو دارد..(احمدی)

همچنان خار بر دو چشمش هست، همچنان تیغ در گلو دارد..(احمدی)

ماه می‌آید از خم کوچه، چهره‌ای دائم الوضو دارد
پینه بر دست‌هاش و نعلینش اثر وصله و رفو دارد

مرد تنهاست، مرد غمگین است، کمرش از فراق خم شده است
ساغر شادیش اگر خالی است، باده غم سبوسبو دارد

ضربان صدای او جاری ست: با یتیمی به خنده مشغول است
سر تقسیم سهم بیت المال با صحابه بگو مگو دارد

باز امروز بغض نخلستان تا به سرحد انفجار رسید
باز امشب به استناد کمیل، ماه با چاه گفتگو دارد

کاهگل‌های کوچه مرطوبند، اشک دیوار را درآورده‌ست
ناله خانم جوانی که هر چه دارد علی، از او دارد

-از دو دستش طناب بگشایید، مبریدش به مسلخ بیعت
دیگر او را کشان کشان مبرید، ایهاالناس! آبرو دارد

گر چه در بند غربت، از این شیر، گرگ‌های مدینه می‌ترسند
ذوالفقارش هنوز بران است، شور “حتی تقاتلوا” دارد

حب او از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد
آن صنوبر دلی که می‌باید پیش او سرو، سر فرود آرد

چارده قرن بعد خیلی‌ها دم از او می‌زنند، اما مرد
همچنان خار بر دو چشمش هست، همچنان تیغ در گلو دارد

شاعر: عباس احمدی

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...