خانه / مقالات / مقالات پژوهشی / نقش خواص و عوام در حادثه ی عاشورا-دکتر رضایی مهر

نقش خواص و عوام در حادثه ی عاشورا-دکتر رضایی مهر

چکیده
این مقاله در پنج فصل به بررسی موقعیت خواص و عوام در عصر امام حسین(علیه السلام) و موضع‌گیری آن‌ها در قبال حادثه‌ی عاشورا می‌پردازد:
فصل اول: مفاهیم و کلیات در باب این دو طایفه.
فصل دوم: اهمیت عملکرد خواص و عوام در شکل‌گیری فرآیندهای تاریخی.
فصل سوم: نقش خواص در پیدایش حادثه‌ی عاشورا.
فصل چهارم: بررسی عوامل انحراف خواص حاضر در صحنه‌ی کربلا.
و فصل پنجم بازتاب قیام امام حسین(ع) در عملکرد خواص پس از شهادت.

مقدمــــه:
نهضت عاشورا با تمام درس‌ها و عبرت‌های آن، پیام دار شکوه و عظمت آن بزرگ مرد الهی یعنی سید جوانان بهشت، حسین بن علی(ع) است. این که نهضت بی مثال عاشورا هنوز که هنوز است بر تارک جهان می‌درخشد و روز به روز بر تجلی آموزه‌های آن برای تشنگان حقیقت و طالبان سعادت افزوده می‌شود، چیزی نیست مگر موهبتی برخاسته از عظمت شأن و بلندی مقام آن امام همام و نشآت وجودی او؛ و از این روست که این نهضت مقدس با نام امام حسین(ع) زنده است. نهضت عاشورا در بردارنده‌ی مشخصه‌ها و ابعاد مختلف شؤون بشری است به گونه‌ای که سال‌های سال است که فکر بشر را مسجون خود کرده و انسان امروز، هر روز ابعاد جدیدتری را، از واقعه‌ی آن روز، می‌یابد و تشنه‌تر از همیشه به بررسی ابعاد و آموزه‌های آن می‌پردازد، این است که مسلمین باید در فراگیری درس‌ها و عبرت‌های عاشورا، بذل همت کرده و در طریق رسیدن به سعادت، آن‌ها را چراغ راه خویش قرار دهند.
از آن جا که شخصیت وجودی حضرت سیدالشهدا(ع) و قیام الهی او مشتمل بر جلوه‌های متنوعی از هدایت انسان‌هاست و همین امر سبب جلب افکار اندیشمندان مسلمان و غیر مسلمان به این حقیقت بوده است، هر کس از زاویه‌ای به بررسی و تحقیق در خصوص شخصیت و سیره و سنت او نشسته و در این میان به نتایج مفیدی هم دست یافته است. از جمله مسائل مورد بحث در راستای عبرت‌گیری ازحماسه‌ی عاشورا بررسی موقعیت عوام و خواص در عصر امام حسین(ع) و موضع‌گیری آن‌ها در قبال حادثه‌ی عاشوراست که در پنج گفتار تقدیم می‌گردد. گفتار اول به مفاهیم و کلیات در باب این دو طایفه می‌پردازد، گفتار دوم درباره‌ی اهمیت عملکرد خواص و عوام در شکل‌گیری فرآیندهای تاریخی است. در گفتار سوم نقش خواص در پیدایش حادثه‌ی عاشورا بررسی می‌شود؛ گفتار چهارم به بررسی عوامل انحراف خواص حاضر در صحنه کربلا می‌پردازد و گفتار پنجم مشتمل بر بازتاب قیام امام حسین(ع) در عملکرد خواص پس از شهادت اوست.

گفتار اول: مفاهیم و کلیات
مراد از خواص و عام: از آن جا که انسان، مدنی الطبع و نیازمند به اجتماع و زندگی اجتماعی است، همواره تکامل و تعالی خود را در همبستگی با جامعه می‌بیند و عموماً فرآیند تأثیرگذاری و تأثیرپذیری را در جامعه به عنوان یک حقیقت می‌پذیرد و از این‌جاست که در مطلق جوامع بشری، مردم از حیث نفوذ و قدرت به دو قطب تأثیرگذار و تأثیرپذیر تقسیم می‌شوند. در این میان گروهی که تأثیرگذارند و در واقع کم‌ترین افراد جامعه را تشکیل می‌دهند، به لحاظ خصوصیاتی که دارند یعنی اهل تحقیق و نظر بوده و براساس بصیرت و عقل به تحلیل مسائل می‌پردازند و به همین جهت پیش‌کسوتان جریان‌های اجتماعی هستند، «خواص» نامیده می‌شوند. از دیدگاه جامعه شناسی، خواص، نوعی از گروه‌های اجتماعی هستند که دیگران در ارزشیابی خود، آن‌ها را ملاک و معیار قرار می‌دهند. در اعمال و رفتار خود از آن‌ها الهام گرفته و «رای و دیدگاه آن‌ها را، مبنای داوری و عمل خود قرار می‌دهند. از این روی، به آن‌ها گروه‌های مرجع یا داوری یا استنادی گفته می‌شود۱رهبر معظم انقلاب در یک تقسیم جامعه شناسانه از این گروه، این‌گونه یاد می‌کنند که: «[خواص] کسانی [هستند] که از روی فکر و فهمیدگی و آگاهی، تصمیم‌گیری و کار می‌کنند؛ یک راهی را می‌شناسند و دنبال آن راه حرکت می‌کنند. خواص یعنی کسانی که وقتی عملی انجام می‌دهند، موضع‌گیری می‌کنند و راهی را [که] انتخاب می‌کنند از روی فکر و تحلیل است. می‌فهمند و تصمیم می‌گیرند و عمل می‌کنند»۲ پس کسانی که در برخورد با حوادث اجتماعی، اهل بصیرت و آگاهی‌اند و خود تصمیم گیرنده‌اند نه این که پیرو تصمیم دیگران باشند. خواص یا تأثیرگذار یا مرجع یا برجستگان یا گروه داوری و یا استنادی نامیده می شوند.
اما عــــوام:
واژه‌ی عوام جمع عامّه است و در لغت به معنای توده‌ی مردم آمده است۳٫ «راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن [علت] نام‌گذاری توده‌ی مردم به عامّه را، فراوانی آنان می‌داند و در مقابل، خواص، جمع خاصه، گروه ویژه و برجسته‌ی مردم است».۴ قابل ذکر است که عامّه در محاورات عرفیه به معنای توده‌ی مردم زیاد استعمال می‌شود. حضرت علی(ع) در موارد مختلفی عامّه را در همین معنا استعمال فرموده است؛ از جمله آن‌جا که می‌فرماید: «و ان العامّه لم تُبایعنی لسلطانٍ غالبٍ و لا لَعُرُضٍ حاضِرٍ» عامه و توده مردم با من بیعت نکردند به جهت تسلط و غلبه (ای که داشته باشم) و نه به جهت مال و دارائی موجود (که طمع به آن کرده باشند) بلکه با اختیار و خواست خود دست بیعت به سویم دراز کردند.۵
اما در اصطلاح جامعه‌شناسی، عوام؛ آن اکثریت جامعه هستند که توانایی تجزیه و تحلیل مطالب را نداشته و از این روی صاحب رأی و نظر نیستند بلکه براساس عملکرد خواص، ارزش‌ها و عملکرد خود را تنظیم می‌کنند و در واقع پیرو تصمیم و نظر دیگرانند. رهبر معظم انقلاب در خصوص این دسته چنین فرمودند: «عوام کسانی هستند که وقتی جو به یک سمتی می‌رود این‌ها هم می‌روند. تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می‌گویند زنده باد، این هم نگاه می‌کند و می‌گوید زنده باد یک وقتی مردم می‌گویند مرده باد، او هم نگاه می‌کند می‌گوید مرده باد. یک وقت جو این‌گونه است این‌جا می‌آید؛ یک وقت جو آن‌طور است؛ آن‌جا می‌رود».۶ از این گروه با تعابیری از قبیل عوام تاثیرپذیر، بیشترین، پیرو، توده و عموم یاد می‌شود.

گفتار دوم: اهمیت عملکرد خواص و عوام در شکل گیری فرآیندهای تاریخی:
حوادث گذشته که چیزی جز محتوای تاریخی نیست، گنجینه‌ی عبرت‌گیری آیندگان و سرمایه‌ای گران‌سنگ برای تنوع بشر است. مطالعه و بررسی این حوادث و پیامدهای آن‌ها، برای انسان در نوع تفکر و تصمیم‌گیری و برخورد با قضایای پیش آمده امری ضروری است.
با یک نگاه جامعه شناختی نسبت به جوامع پیشین، در می‌یابیم که هر جامعه‌ای در طول تاریخ، افرادش را در دو گروه خواص و عوام تجزیه کرده است و در واقع، همین دو گروه‌‌اند که منشأ تحولات تاریخی در دوره‌های مختلف بوده‌اند؛ به گونه‌ای که هر پدیده‌ی تاریخی، حاصل نوع عملکرد این دو طایفه و تعامل آن‌هاست. اکنون با توجه به مرجعیت خواص برای عوام و تأثیرپذیری گروه پیرو از طایفه‌ی پیشرو، توجه به عملکرد و نوع تفکر این دو دسته در انعقاد و شکل‌گیری فرآیندهای تاریخی، امری حایز اهمیت خواهد بود؛ زیرا نوع عملکرد آن‌هاست که می‌تواند جامعه و حتی تاریخ را سعادتمند کرده و یا به تباهی و انهدام بکشاند؛ عنصر اصلی در این امر، خواص هستند؛ زیرا به فرموده‌ی رهبر معظم انقلاب، «حرکت خواص، به دنبال خود، حرکت عوام را می‌آورد… یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات می‌دهد؛ گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص برای زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه‌ی گمراهی می‌غلطاند… اگر خواص، در هنگام خودش کاری که لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا می‌کند و حسین بن علی‌ها به کربلا کشانده نمی‌شوند.» ۷و نیز «وقتی که خواص طرفدار حق در یک جامعه -یا اکثریت قاطعشان- آن چنان می‌شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می‌کند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن، حاضر می‌شوند حاکمیت باطل را قبول کنند»،۸ بدیهی است اگر خواص در تشخیص صواب از خطا دقت داشته باشند و همت خود را در راستای آنچه که به صلاح جامعه و تاریخ است، استوار سازند، عوام نیز پیروی می‌نمایند؛ زیرا خواص در همه‌ی ابعاد فکری، رفتارهای فردی و اجتماعی و سایر شؤونات، مقتدای عوام هستند. نتیجه‌ی چنین عملکردی، تعالی جامعه و سعادت مردم است، در غیر این صورت نتیجه‌ای جز تباهی و انهدام نخواهد داشت.

گفتار سوم: نقش خواص و عوام در شکل گیری حادثه ی عاشورا
پیدایش هر حادثه‌ای در جوامع بشری در مرتبه‌ی اول معلول عملکرد خواص آن جامعه است که طبیعت چنین عملکردی، تأثیرپذیری عوام را به دنبال دارد؛ خواص، یا خواصِ حقّ‌اند و یا خواص باطل. خواص حق، نیز در مقابل مظاهر دنیوی یا پایبند به حقّ‌اند و یا روی‌گردان از حق. بدیهی است هر یک از این اقسام می‌تواند در پیدایش و عدم پیدایش فرآیندهای تاریخی، اجتماعی، سیاسی و… مؤثر باشد و در نتیجه جامعه را به صلاح و یا فساد بکشاند.
حادثه‌ی عاشورا و کشته شدن فرزند رسول خدا(ص) یکی از حوادثی بود که نقش خواص در قبال آن بسیار برجسته و قابل توجه و تأمل بوده است. اکنون، به بررسی وضعیت خواص نسبت به قیام عاشورا می‌پردازیم.

خواص و متنفذین حاضر در عصر امام حسین(ع)
در یک تقسیم بندی می‌توان خواص دوره‌ی امام حسین(ع) را به چند دسته تقسیم کرد:
۱٫بقایای اصحاب پیامبر(ص) از مهاجر و انصار؛ مانند: جابربن عبدالله انصاری، ابن عباس، سهل بن ساعده و انس بن مالک.
۲٫بزرگان و خواص شیعه؛ مانند: محمد حنفیه، مختار، سلیمان بن صرد خزاعی، هانی بن عروه، مسیب بن نجبه فزاری و ابراهیم اشتر.
۳٫اطرافیان خلفا؛ مانند: عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر.
۴٫متنفذین در قبایل قحطانی در سرزمین عراق که شامل بزرگان و رؤسای قبایل قحطانی می‌شوند؛ مانند: شمر، محمد بن اشعث و عمر بن حریث.
۵٫کارگزاران بنی امیه از قبیل عماره بن عقبه بن ولید و ابن زیاد.
اکنون با توجه به عملکرد خواص عصر امام حسین(ع) در قبال حادثه‌ی عاشورا، می‌توان آن‌ها را به دو گروه تقسیم کرد:
۱٫ کسانی که از همکاری با امام(ع) به علل و دلایلی بازماندند و توفیق حضور در رکاب او را نیافتند.
۲٫کسانی که زمینه ساز حادثه‌ی عاشورا بوده و آتش جنگ را بر علیه امام(ع) دامن زدند.
گروه اول را نیز از حیث نوع موضع‌گیری می‌توان به اقسامی به شرح ذیل تقسیم کرد:
الف. کسانی که به حقانیت امام(ع) قایل بودند؛ اما قدرت همراهی و یاری او را نداشتند: از این گروه می‌توان افرادی از قبیل جابر بن عبدالله انصاری، آن صحابی بزرگ پیامبر(ص) را نام برد. جابربن عبدالله بن عمروبن حزام خزرجی انصاری، مکنّی به ابوعبدالله از بزرگان صحابه‌ی رسول الله(ص) و از دوستداران خاندان پاک آن حضرت است… جابر خود گوید: «رسول اکرم(ص) خود شخصاً در بیست و یک غزوه حضور داشت و من در نوزده غزوه شرکت داشتم.؛ وی در بدر و احد شرکت ننمود؛ ولی به مسلمانان آب می‌داد که پدرش به علت خردسالی او را از نبرد بازمی‌داشت. جابر در صفین در رکاب امیرالمؤمنین(ع) بوده و او نخستین کسی است که امام حسین(ع) را پس از شهادتش زیارت نمود و آخرین کسی از یاران رسول‌الله(ص) بود که درگذشت. وی نسبت به خاندان رسالت ارادتی شایان داشت که حدیث لوح فاطمه(س) مشتمل بر اسامی حضرات ائمه معصومین را او به امام باقر(ع) باز گفت و سلام پیغمبر(ص) را به آن حضرت رساند.»۹ ایشان در هنگام حادثه‌ی عاشورا نابینا بوده است؛ از این رو، نتوانست با امام(ع) در کربلا حضور یابد. عبدالله‌بن‌جعفر و محمدحنفیه نیز از همین گروه‌اند که به علت کهنسالی و بیماری و یا علل و مصالح دیگر، از حضور در کربلا بی‌نصیب ماندند.۱۰
ب. کسانی که قایل به حقانیت امام(ع) بودند و در عین توانایی، با او همراه نشدند. یکی از این افراد، «عبیدالله‌بن‌حرّجُعَفی» است. او یکی از هواداران عثمانی بود که پس از کشته شدن او، به نزد معاویه رفت و در جنگ صفین در مقابل حضرت علی(ع) به جنگ ایستاد.۱۱
او شاعر نیز بوده است و در بین مردم کوفه شخصی شناخته شده به حساب می‌آمد. عبیدالله‌بن‌حرّجعفی در حالی‌که می‌توانست امام را یاری دهد چنین کاری نکرد؛ زیرا وقتی امام(ع) به منزل «قصر مقاتل» رسیدند، خیمه‌ای دیدند؛ سؤال فرمودند که خیمه‌ی کیست؟ گفتند: متعلق به عبیدالله‌بن‌حرّجعفی است. امام(ع) کسی را فرستاد تا او را به همکاری دعوت کنند؛ اما او جواب منفی داد و گفت: «من از کوفه بیرون نشدم مگر به خاطر این که با حسین(ع) نباشم چون در کوفه یاوری ندارد و من اصلاً دوست ندارم او را ببینم و او هم مرا ببیند.»
پاسخ او را به امام(ع) گفتند و آن حضرت خودش نزد او رفت و پس از سلام، از او برای خروج بر علیه یزید دعوت کرد؛ ولی عبیدالله همان جواب را تکرار کرد و چون امام(ع) از هدایت و رستگاری او، مأیوس شد، فرمود:
«نصیحتی به تو می کنم و آن این‌که تا می‌توانی خود را به مکان دوری برسان تا صدای استغاثه‌ی ما را نشنوی؛ زیرا به خدا سوگند اگر صدای استغاثه‌ی ما به گوش کسی برسد و به یاری ما شتاب نکند، خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد.»۱۲
سرانجام عبیدالله، امام(ع) را یاری نکرد؛ در حالی که توانایی چنین امری را داشت.
از خلال کلمات عبیدالله با امام(ع) و نیز با توجه به اشعاری که بعد از شهادت امام(ع) از او نقل شده است، می‌توان دریافت که او منکر حقانیت امام(ع) نبود بلکه معتقد به آن بوده است؛ مثلاً وقتی که امام(ع) او را به توبه دعوت کرد و راه توبه را پیوستن به فرزند دختر رسول خدا(ص) معرفی نمود، عبیدالله گفت:
«به خدا سوگند من می‌دانم که هر کس از فرمان تو پیروی کند به سعادت ابدی و خوشبختی ابدی نایل شده است، ولی من احتمال نمی‌دهم که یاری من به حال تو سودی داشته باشد.
او، همچنین در اشعاری که در حسرت نپیوستن به امام (ع) سروده است، می گوید:
فیالک یا حسرۀ ما دمت حیاً
تُرَدَّدُ بین صدری و التراقی
حسینٌ حین یطلب نصر مثلی
علی اهل العداوۀ و الشقاق
حسین حیث یطلب بذل نصری
علـی اهل الضلالۀ و النفاق
لو انّی اواسیه بنفسی
لنلت کـرامه یـوم التـلاقی
آه از حسرت و تأسف سنگینی که تا زنده هستم، در میان سینه و گلویم در حرکت است.
آن‌گاه که حسین بر اهل نفاق و ستم‌پیشگان از مثل من یاری می‌طلبید؛
آن‌گاه که می‌خواست برای نابودی اهل ضلال و نفاق به یاریش بشتابم؛
آری، اگر آن روز از راه جان، یاری و مواساتش می‌نمودم، در روز قیامت به شرافتی بس بزرگ نائل می‌شدم.»۱۳
بدیهی است که اعتقاد به این که امام(ع) بر علیه اهل ضلال و نفاق قیام کرده و سعادت و خوشبختی در فرمانبرداری از اوست، کاشف از اعتقاد او به حقانیت امام(ع) است؛ هر چند که این امر، به تنهایی، علت رستگاری نیست؛ بلکه حرکت براساس این اعتقاد و عمل بر طبق آن، لازم است و چون عبیدالله اعتقاد را به مرحله‌ی عمل نرسانید، رستگار نشد.
البته اعتقاد به حقانیت نیز،از حیث شدت و ضعف دارای مراتب است. از این‌رو، افرادی مانند سلیمان‌ بن ‌صرد خزاعی و نجبه‌ی فزاری (از سران شیعیان کوفه) معتقد به حقانیت امام(ع) بودند و با این حال، از او دعوت رسمی به عمل آوردند؛ ولی آنچه اهمیت دارد، عمل است که هم آنان و هم عبیدالله در آن مساوی بودند.
ج. کسانی که نسبت به حقانیت امام(ع) توقف کرده و یا از منکرین بودند و بدین جهت از یاری او خودداری کردند.
عبدالله‌بن‌عمر را می‌توان یکی از این افراد دانست. «وی سال سوم بعثت، در مکه متولد شد و گویند قبل از پدرش ایمان آورده که بنابراین باید پیش از بلوغ، مسلمان شده باشد. او پیش از پدر خود به مدینه هجرت کرد و در سال ۷۳ یا ۷۴ (ه.ق). در سن ۸۴ سالگی در مکه از دنیا رفت».۱۴
در همان روزهای اول ورود امام حسین(ع) به مکه، عبدالله بن عمر که برای عمره‌ی مستحب آن جا بود، خدمت امام (ع) آمد و چنین گفت:
«ای اباعبدالله، چون مردم با این مرد بیعت کرده‌اند و درهم و دینار در دست او قرار دارد، قهراً مردم به او اقبال نشان می‌دهند و از دشمنی خاندان اموی با شما، می‌ترسم در صورت مخالفت با او کشته شوی و گروهی از مسلمین قربانی گردند و از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند، به ذلت مبتلا می‌گردند»؛ اکنون پیشنهاد من به شما آن است که همان‌طور که همه‌ی مردم با یزید بیعت کرده‌اند، تو نیز بیعت کنی و از ریخته شدن خون مسلمین بترسی.» ۱۵
امام(ع) پس از دادن پاسخ او فرمود:
«ای ابوعبدالرحمان از خدا بترس و از یاری ما دست بر مدار.»
اما این سخنان نورانی در او تأثیر نکرد و آخرالامر از جمله کسانی شد که با یزید بیعت کرد.۱۶ او بیعت خود را با یزید این‌گونه توجیه می‌کرد که: «اگر این کار درستی بوده چه بهتر و گرنه صبر می‌کنم اوضاع بهتر شود.»
پس از این که مردم مدینه علیه یزید خروج کردند و بیعتش را شکستند، وی فرزندان خود را گرد آورد و گفت، ما طبق بیعت خدا با او (یزید) بیعت کردیم و از پیغمبر شنیدیم فرمود: «روز قیامت پرچمی افراشته گردد و گروهی به زیر آن گرد آیند و سپس اعلام شود که اینان جفاکارانند و بزرگ‌ترین جفا و خدعه پس از شرک به خدا نقض بیعت است. مبادا یکی از شما بیعت خود را بشکند که میان من و او شمشیر حکم خواهد کرد. ۱۷
البته عبدالله‌بن‌عمر از زمان حضرت علی(ع) نیز یکی از خواصی بود که در عین اعتقاد به حقانیت علی(ع) و باطل دانستن دشمنانش، سکوت کرده و امام را یاری نکرد.۱۸ او در واقع، از قاعدین۱۹ بود؛ اما در قضیه‌ی عاشورا، با توجه به عملکردش و روی آوری به یزید و پایبندی به او و تنها گذاشتن امام(ع) و با علم به حدیث پیغمبر(ص) که هر کسی از یاری و نصرت حسین(ع) دست بردارد، ذلیل و خوار است، او را از قاعدین و توقف‌کنندگان در حقانیت امام دانستن بسی جای تأمل دارد و حمل به احسن آن، این است که بگوییم چنین تعبیری در حق ایشان مسامحه است؛ زیرا او آشکارا تعیین موضع کرد و به یزید اعلام وفاداری نمود و به بیعت خود استوار ماند و برای او تبلیغ می‌کرد.
یکی دیگر از کسانی که در حقانیت امام تردید داشت و یا منکر آن بوده است، و به همین جهت در رکاب امام(ع) در جنگ با دشمنان حاضر نشد، عبدالله بن زبیر است. «وی بیست ماه پس از هجرت، در مدینه متولد شد.
محدثین و مورخین عامه، او را به کثرت عبادت وصف می‌کنند. وی از سرسخت‌ترین دشمنان خاندان پیامبر(ص) بوده و هم او بود که پدرش را از علی(ع) برگردانید و او را به جنگ با آن حضرت، برانگیخت… سعید بن جبیر روایت کرده که روزی عبدالله، به عبدالله‌بن‌عباس رو کرد و گفت: چهل سال است که دشمنی شما اهل‌بیت را در دل خویش جا داده‌ام و آن را پنهان می‌دارم».۲۰ او نیز که از مخالفت‌کنندگان با بیعت یزید بود، به دنبال آن از مدینه به مکه پناهنده شد. وی از جمله کسانی بود که می‌خواست امام حسین(ع) در مکه نماند؛ زیرا با حضور امام و تجمع مردم برگرد آن حضرت، زمینه‌ای برای توفیق او نبود۲۱ وی، هرچند که گاهی به ظاهر، پیشنهاد انصراف از سفر عراق را به امام(ع) می‌داد، اما از آن جا که هوای خلافت را در سر می‌پروراند و در فکر سقوط حکومت یزید بود تا اینکه لباس خلافت را به تن خود پوشاند، خود را رقیب جدی امام(ع) می‌دانست و نه تنها با هدف او موافق نبود، بلکه به شکست او نیز بی‌میل نبود؛ از این رو، از شهادت امام(ع) کمال استفاده را به نفع خود علیه یزید برد. عبدالله زبیر پس از مرگ یزید ادعای خلافت کرد و گروهی با او بیعت کردند تا اینکه در سال ۷۳ هجری در دوره‌ی خلافت عبدالملک به دست نیروهای حجاج بن یوسف که برای سرکوبی او به مکه هجوم آوردند، کشته شد.۲۲

پاورقی:
۱. ر.ک: منصور وثوقی و علی نیک خلق، مبانی جامعه شناسی، چاپ سوم، زمستان ۱۳۷۰ انتشارات خردمند، ص ۲۰۹٫
۲٫ از بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۰/۳/۷۵، در جمع فرماندهان لشکر ۲۷حضرت رسول(ص)
۳٫ محمد بندر ریگی، ترجمه منجدالطلاب، ماده عمم، چاپ چهارم، ۱۳۶۲،انتشارات اسلامی،ص ۳۷۷، و نیز فرهنگ معاصر عربی فارسی،آذرتاش آذرنوش، چاپ اول،۱۳۷۹،تهران،نشر نی،ماده عمم،ص۴۵۹٫
۴٫ زیر نظر علی اکبر رشاد، دانشنامه امام علی (ع) ، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۰، به اهتمام پژوهشگاه و فرهنگ و اندیشه اسلامی، ج ۶، ص ۳۲۳٫
۵٫ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، چاپ سوم، ۱۳۷۸، مؤسسه انتشارات فقیه، نامه۵۴، ص ۱۰۳۵٫
۶٫ از بیانات رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۲۰/۳/۷۵٫
۷٫ همان.
۸٫همان
۹٫سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، چاپ سوم، ج ۴، ص ۳۶، ۱۳۷۹٫
۱۰٫ ر.ک.: تحقیقی در نهضت عاشورا، تحقیق: مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، چاپ اول، بهار ۱۳۸۱، صص ۳۶-۳۴٫
۱۱٫ ر.ک.:طبری،تاریخ طبری، ج ۷، ص ۱۶۸، [به نقل از ((حسین بن علی از مدینه تا کربلا))، حاشیه ص ۱۲۰].
۱۲٫ طبری، همان، منشورات کتابخانه ارومیه، ج ۴، صص ۳۰۸-۳۰۷٫
۱۳٫ ر.ک.: محمد صادق نجمی، سخنان بن حسین بن علی از مدینه تا کربلا، چاپ هشتم، دفتر انتشارات اسلامی، تابستان ۱۳۷۸، صص ۱۲۳-۱۲۲٫
۱۴٫ حسینی دشتی، همان، ج ۷، صص ۲۵۲-۲۵۱٫
۱۵٫ ر.ک.: مقتل خوارزمی، تحقیق: شیخ محمد سماوی، چاپ اول، انوارالمهدی، ۱۴۱۸هـ.ق، ج ۱، ص ۲۷۹٫
۱۶٫ ر.ک.: پیشین، ج ۷، صص ۲۵۲-۲۵۱
۱۷٫ همان
۱۸٫ خواص و لحظه‌های تاریخ ساز، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، ج ۱، صص ۸۱-۸۰٫
۱۹٫ همان.
۲۰٫ معارف و معاریف، ج ۷، ص ۲۳۸٫۲۰٫
۲۱٫ حیاه الامام الحسین، ج ۶، ص ۲۷، [به نقل از فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، چاپ پنجم، قم، اسفند ۱۳۸۰، نشر معروف، ص ۳۲۵٫]
۲۲٫ جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص ۳۲۴
.

telegram

همچنین ببینید

جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا

نام کتاب: جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا مؤلف: محمدرضا هدایت پناه محل نشر: قم ناشر: ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.