مقدمه:
فقهای اسلام، اجرای فرضیهی امربه معروف ونهی ازمنکررا به این شرایط مقید نمودهاند که برای شخص آمروناهی خطری دربرنداشته باشد. کتب فقهی ما، آکنده ازقیود وصفات وشرایطی است که این امررا ایجاب مینماید.
ازطرفی این طوربه نظرمیرسد که درقیام سرور آزادگان جهان حضرت امام حسین -علیه السلام – که فرضیهی امربه معروف ونهی ازمنکررا سرلوحهی نهضت خونین خویش قرارداده بودند، به این شروط وقیود، به ظاهرتوجهی نشده است وآن حضرت (ع) دراین راه ازبزرگترین خطرکه کشته شدن خود ویارانش با آن وضع دردناک وفجیع واسارت زنان وفرزندانش با آن حالت اسفباراست، استقبال نموده است، حال آن که میدانیم، تطبیق احکام وشرایط فقهی درسیره وراه وروش معصومین -علیهم السلام – نمود داشته وعلی القاعده نمی بایستی شاهد چنین هنجاری باشیم.
لذا با عنایت به مراتب فوق، مقالهی حاضرتحت عنوان «پژوهشی پیرامون تقیه و نهضت امام حسین(ع)» به منظوریافتن پاسخ به این سؤال تقدیم می گردد.
معنای لغوی واصطلاحی تقیه:
تقیه درلغت به معنای خوف وخشیت ۱ودر اصطلاح به معنی احترازازضررغیر با اعلام موافقت با اودرزمینهی قول یا فعلِ مخالف حق۲
ویا این که تقیه عبارت است از: «اظهارموافقت با غیردرزمینهی قول یا انجام امری ویا ترک فعلی که برشخص واجب میباشد، به منظوردوری جستن ازشرّ طرف مقابل، که احتمال صدورآن شرّنسبت به شخص یا هواخواهانش وجود دارد با ثبوت این قید که آن قول یا آن فعل ویا آن ترک فعل درنظرشخص،مخالف با حق باشد».3
مستندات تشریح تقیه :
فقهاء درزمینهی مشروعیت تقیه، به طرق چندی استناد نموده اند که ذیلاً به ذکر وشرح آنها میپردازیم.
قرآن کریم ومشروعیت تقیه:
آیاتی چند دراین رابطه ازقرآن کریم مورد استناد قرارگرفته ازجمله:
۱٫ « مَن کَفَرَباللهِ بَعدِ ایمِانهِ الاّ مَن اُکرِهَ وَقلبُهُ مُطمَئنٌ بالإِیمانِ وَلَکنِ مَن شَرَحَ بِالکُفرِصَدراً فَعَلیهِمَ غَضَبٌ مِنَ اللهِ ولَهُم عَذابٌ عَظیمٌ»4
معنی:«هرآن کس بعد ازآن که به خدا ایمان آورده،بازکافرشد، نه آن که به زبان ازروی اجبارکافرشود ودلش درایمان ثابت باشد، ولی آنکس که دلش آکنده به ظلمت کفرگشت برآنها خشم وغضب خدا وعذاب سخت دوزخ خواهد بود.» صاحب کنزالعرفان اعتقاد دارد که این آیه، من حیث المجموع، برجوازتقیه دلالت دارد.۵
۲٫ « لا یَتَّخِذ المُؤمِنَون الکافرینَ اَولیاءَ مِن دونِ المُؤمنینَ وَمَن یَفعل ذلکَ فَلَیسَ مِنَ الله فی شیءٍ الاّ أَن تَتقَّوُا مِنهُم تُقاهٌ یُحَذرُّکُم اللهُ نَفسَهُ وَالی اللهِ المصیرُ»6یعنی:«نباید اهل ایمان، مؤمنان را واگذاشته، کافران را دوست گزینند وهرکه چنین کند رابطهی او با خدا مقطوع است، مگربرای درحذربودن ازشرآنها. وخدا شما را ازعقاب خود میترساند وبدانید که بازگشت همه به سوی خدا خواهد بود.» مرحوم علامه طباطبایی دررابطه با این آیه میآورد که « … دلالت این آیه بر مشروعیت وجوازتقیه غیرقابل دفع است».7
۳٫ « وَ قالَ رَجُلٌ مُؤمِنٌ مِن آلِ فِرعَونَ یَکتُمُ إیمانَهَ اَتَقتُلونَ رَجُلاً اَن یَقُولَ رَبّی اللهُ…».
یعنی: «ومرد با ایمانی ازآل فرعون- که ایمانش را پنهان میداشت- گفت: آیا مردی را به جرم اینکه میگوید: پروردگار من خداست میکشید … »
وفق نظرعلامه طباطبایی درالمیزان ۸ وطبرسی(ره) درمجمع البیان۹ ودیگران این آیه نیز نشان ازمشروعیت تقیه دارد.
۴٫ « … فَابَعَثُوا اَحَدَکُم بوَرِقِکُم هذِهِ اِلَی المَدینَهٌِ فَلیَنظُر اَیُّها اَزکی طَعاماً فَلیَأتِکُم بِورقٍ مِنهُ وَلیَتَلطَّف وَلا یُشعِرَنَّ بِکُم اَحَداً».10
معنی:« … باری شما، درهمهایتان را به شهربفرستید تا مشاهده شود که کدام طعام پاکیزه تر و حلال تراست تا ازآن روزی خود فراهم آرید وباید با دقت وملاحظه، زود وبه طوری که هیچ کس شما را نشناسد بروید وبازگردید».
صاحب وسایل الشیعه، با استناد به احادیث این آیه را که راجع به داستان اصحاب کهف است، دلیلی برمشروعیت تقیه میدانند.۱۱
سنت وتقیـه:
احادیث فراوانی دراین رابطه وجود دارد که به عنوان محوراستدلالی علماء درزمینهی جوازتقیه بهکار میرود، به گونهای که برخی ازاین روایتها به حد تواترمیرسد. ازجمله این احادیث:
۱- « از زراره ازابی جعفر(ع)آمده که ایشان فرمودند: تقیه درهرضرورتی کاربرد دارد…:« التقیه فی کلِّ ضرورهٍ …»
۲٫عبدالله بن ابی یعفورنقل میکند که ابوعبدا… (ع) فرمودند: تقیه سِپَرمؤمن وحِرزاوست وهرکه تقیه ندارد، ایمان ندارد: ۱۲«التقیهُ تِرسُ المُؤمنِ والتقیهُ حِرزُ المؤمنَ وَلا ایمانَ لَمِن لا تقیهَ لَهُ …»
احادیث بیشتردرهمین رابطه درکتب معتبرحدیث وخصوصاً درابواب امربه معروف ونهی ازمنکرمشاهده میشود.
اجماع وتقیــه:
دررابطه با این مورد، صاحب" القواعد الف" میفرماید:«… جوازتمسک به تقیه، از زمرهی قطعیات و تعینیات است، اجماعاً و کتاباً و سنتاً »13 ودرواقع باید گفت که نه تنها اجماع بلکه سیرهی عملیه نیز دلیلی بر جواز تقیه بوده و در حقیقت، مسلم بودن امر تقیه در این باب، امری مسجل است که، نیاز به تأکید و تفصیل بیشتری ندارد.
تقیـه وقـواعد ثانـوی:
احکامی که متوجه انسان میباشد، دریک تقسیم بندی بردوقسم است:
۱- احکام اولیه: که عبارت است از، احکامی که درشریعت نصّی در زمینهی آنها موجود بوده و در صورت مهیا شدن شرایط معتبربرای این قسم از تکالیف، در آن حال تکلیف برانسان مُنَجّز خواهد بود.
۲- احکام ثانویه: که خود بر دو بخش است:
الف) احکام ثانوی ظاهری: که عبارت است از احکام وارده پیرامون حالات شک در انسان، چه در زمینهی نفس حکم وچه درموضوع، همچون موارد اصول عملیه امثال برائت، احتیاط و… ونیز موارد قواعد فقهی که درخصوص موضوعات خارجی است؛ امثال قاعدهی تجاوز و…
ب) احکام ثانوی اضطراری: که احکام وارد درمقام عجزمکلف ازانجام حکم اولی یا عدم تمکن وی ازآن است؛ همانند موقعی که شخص ازطهارت با آب متمکن نیست یا شخص، مضطر به خوردن مردارباشد که دراین دوصورت، شخص، ازانجام حکم اولی درهمین رابطه یعنی طهارت با آب والتزام به حرمت متمکن ومستطیع نمیباشد.
قواعد استنادی حکم ثانوی اضطراری:
علماء دراین رابطه به تعدادی ازقواعد مستفاد ازکتاب وسنت درزمینهی حکم ثانوی اضطراری استناد جستهاند ازجمله:« قاعدهی نفی عُسروحرج» که مستفاد ازآیاتی است که هرگونه تکلیف واجباربه اعمالی که دارای مشقّت وسختی باشد، منتفی مینماید. ۱۴وقاعدهی «لاضررولا ضرارفی الاسلام» که برگرفته ازکلام رسول الله (ص) بوده۱۵ که مجرای آن درمواردی است که انسان ازإتیان به حکم اول، به خاطرعدم مهیا بودن شرط تکلیف، ناتوان باشد که درنتیجه به تکلیف ثانوی اضطراری منتقل میشود.
گفتنی است که این دوتکلیف ازجهت واقعی بودن،همسان بوده، جزاینکه تکلیف اضطراری ازنظررتبه متأخرازحکم أولی است؛ به گونهای که اگرتمکن ازأولی منتفی شود، نوبت به حکم ثانوی اضطراری خواهد رسید.
مراد ازکلیهی این مقدمات، آن است که بگوئیم:
تقیه، داخل درمفهوم حکم اضطراری ونیزموارد تطبیقی حکم ثانوی اضطراری میباشد.
تقیه وإجزاء:
« إجزاء درلغت به معنی کفایت کردن ودراصطلاح عبارت است ازاینکه إمتثال واتیان مأمورٌبه، به وسیلهی مکلف باعث شود که غرض مولی ازتکلیف أمر، حاصل گردد ودرنتیجه، امرساقط شود.
بی گمان اگرمکلف، آن چه را مولی، خواسته است، بروجه مطلوب انجام دهد وبا توجه به همهی شرایط وحدود وقیود مأمورٌبه آن را بیاورد، إمتثال وفرمان برداری ازامرکرده ودیگر ازاین بابت، تکلیفی متوجه اونیست.» 16
بدیهی است که إجزاء درخصوص احکام اولیه، مورد اختلاف نبوده وتنها پیرامون احکام ثانوی ظاهری وإضطراری، اختلاف اندکی مشاهده میگردد.
صاحب القواعد الفقهیه دراین باره میفرماید:
« هرعمل واجب که وفق تقیه انجام گردد ودربرخی اجزاء وشرایط وحتی درایجاد بعضی موانعش مخالف حق باشد، چنان چه ازطرف شارع، إذنی درزمینهی ایجاب آن واجب، به عنوان یک واجب تقیّهای، وارد شده باشد، این عمل مُجزی ازواقع خواهد بود ودیگر، إعاده درصورت ارتفاع اضطراردروقت وقضاء درخارج وقت، واجب نیست؛ زیرا اتیان به مأمورٌبه، باامرواقعی أوّلی است.» 17
البته مسألهای را که صاحب کفایه(ره) دراین باب میافزاید آن است که إجزاء را دراصطلاح به معنی إسقاط تعَّبد وقضاء نمیدانند …۱۸
ضرر در تقیه:
یکی ازمواردی که به وضوح میتواند بردخول تقیه درچارچوب قواعد ثانویه دلالت نماید، بحث پیرامون ضرر موجب تقیه است وآیا اینکه نوعی است یا شخصی؟ بالقوه است یا بالفعل؟
« ضررنوعی» ،گونهای ضرر است که همنوعان انسان معینی را معمولاً متضرر میسازد، گرچه دراین میان، خود آن انسان متضرر نشود.
«ضررشخصی» نیز نوعی ضرر است که انسان معین ومشخص را متضرر میسازد، گرچه ممکن است به طورمعمول، دیگرمردمان را متضرر نکند.
شیخ انصاری«ره» دراینباره مینویسد: « شکی درتحقق تقیه، درصورت وجود خوف شخصی، یعنی اینکه شخص برخود یا دیگری به خاطرترک تقیه درخصوص یک عمل بترسد، وجود ندارد».19
صاحب تنقیح میآورد:« منظورازضرردراین باب، آن ضرری است که متوجه خود فاعل میباشد -چه بدنی وچه مالی وچه عرضی- البته براساس روایتی چند، ضررمتوجه به برادرمؤمن نیز ملحق به این نوع ضرر میگردد».20
«ولی چنانچه به خاطرترک تقیه، ضرری برخود فاعل ودیگری مترتب نگشته وتقیه فقط محض جلب نفع- أمثال مودّت ودوستی ومجامله و…- صورت گیرد درآن حال مجوزی برای ارتکاب عمل حرام ویا ترک واجب نخواهد بود؛زیرا مفهوم تقیه درآن حال محقق نگردیده به علت اینکه، ضرری برترک آن مترتب نیست»21 پس «مشروعیت تقیه اختصاص به حالت خوف ضرربرنفس شخص یا مالش یا نفس دیگری ومالش دارد».22
بجنوردی«ره» مسأله را ازبعدی دیگرمورد بررسی قرارداده میفرماید:
«اما اگربه طورحتم نداند که به خاطرترک تقیه وموافقت با آنها (مخالفان) ضرری برجان یا مال یا عرضش مترتب میشود یا خیر؟ لکن عمل مخالف تقیهاش باعث شناسائی مذهب شیعه توسط مخالفان شده وزمینهی طعنه زدن آنها را فراهم نماید….
در اینجا ظاهرآن است که تقیه واجب میباشد، زیرا که این امر، چه بسا موجب وارد آمدن ضرربرجان امام(ع) یا کل طائفه شود ونیزظاهرآن است که ازاخبارفراوان موجود این طور برمیآید که تقیه، دائرمدارخوف فعلی نیست».23
تا اینجا دریافتیم که:
الف: اگرضرردرمورد تقیه وارد نبود، بحث دربارهی چگونگی آن ازلحاظ «شخصی» و«نوعی» مورد نداشت.
ب: ضرر«شخصی» قطعاً، تقیه را ایجاب مینماید.
ج: اختلافی پیرامون ضرر فعلی (حالی) وضررآجل (آینده) موجود بوده بدین صورت که آورده اند: ضررفعلی- چه درخصوص نفس وجان فرد یا مالش ویا عرضش- مقتضی تشریع تقیه ووجوب عمل به آن است، اما ضررآجل مورد اختلاف واقع شده ولی، غالباً تأثیرآن را درموضوع تقیه ووجوب آن منتفی نمیدانند.
تقیه واحکام پنج گانه:
بازازجمله مطالبی که إشعارکنندهی ورود تقیه درچارچوب عنوان ضررمیباشد، تقسیم تقیه درخصوص احکام پنج گانه، طبق ضررمتوجه به انسان است؛ مثلاً: «تقیه واجب به منظوردفع ضرری است که درحال، واجب میباشد… ومستحب: فعلی است که باعث دورشدن ازحوزههای ضررمیباشد به این صورت که ترک آن مقتضی حصول ضرربه شکل تدریجی است مانند مدارا با عامّه …
مباح نیز:فعلی است که درنظرشارع، دوری جستن وتحرز از ضررش ویا تحمل آن، یکسان باشد مانند تقیه دراظهارکلمهی کفر…
ومکروه: فعلی است که درآن ترک تقیه وتحمل ضرر، أولی ازانجام آن فعل باشد مانند: مورد اظهار کلمهی کفرکه درخصوص افرادی که مقتدای مردماند، أوّلی، ترک این عمل است …
وحرام(با نگرش به این تقسیم بندی): آن مواردی است که پیرامون خونها میباشد(لا تقیه فی الدماء)».24
ازجهتی وفق مُناطی دیگر، تقیه به شرح ذیل پیرامون همین احکام پنج گانه بخش گردیده:
« مستحب: آن هنگامی است که فرد، ازضررعاجلی نهراسد وتوهم ضرر عاجل آسانی را درذهن داشته باشد، یا این که تقیه درخصوص امرمستحبی چون ترتیب درتسبیحات حضرت زهرا(س) و … باشد.
ومکروه: تقیه پیرامون امرمستحبی که هیچ گونه ضرری- نه عاجل ونه آجل- دربین نبوده ولی خوف التباس امربرعوامّ مذهب مطرح باشد.
وحرام: تقیه درآن جایی که ازضررعاجل وآجل درامان باشد ونیزدرقتل مسلمان.
ومباح: تقیه دربعضی مباحاتی که عامه، آنها را ترجیح داده وبا ترک آنها ضرری متوجه کسی نشود.»25
مصادیق تقیه:
شاید برخی معتقد باشند که: تقیه یکی ازمعتقدات شیعه است که بدون هیچگونه انگیزه وسببی نزد آنها مورد عمل واقع شود. این اعتقاد ممکن است ازآن رو قوت یافته باشد که در اکثر ازمنه ودرموارد فراوانی شاهد بهرهمندی ازاصل تقیه دربین شیعه هستند.
آنچه دراین جا میبایستی مورد اشاره قرارگیرد آن است که: تقیه درواقع یک مسألهی فرعی فقهی میباشد، با این قید که گاهی موضوع آن، یکی ازعقاید وزمانی، یکی ازامورفرعی است.
تقیه درفروع:
دراینجا بد نیست، به صورت خلاصه به ذکربرخی مسائل فرعی بپردازیم که طبق نظرعلما، حکم درآنها، دائرمدارتقیه است تا مشخص گردد که مورد تقیه، فعل مکلّف است.
تقیه دراحکام:
ازجمله مواردی که تحت این عنوان قرارگرفته، موارد ذیل است:
الف: مسح برحائل ازروی تقیه(دروضو):
دراینباره بین علما اختلاف نظروجود دارد؛ زیرا حکم اولیهی متوجه به فرد دراین خصوص آن است که مسح دروضوباید بربشره – چه پوست باشد چه مو- صورت گیرد.
حال، آیا میتوان گفت که تقیه، انتقال ازاین حالت به حالتی دیگرهم چون مسح برحائل- مثل جوراب و… – را تجویزمینماید؟
صاحب منهاج الصالحین(ره) درهمین قضیه میفرمایند:
« مسح برحائل … درغیرضرورت یا ازروی تقیه جایزنیست، بلکه درجوازاین عمل به هنگام ضرورت یا حتی درمورد مجزی بودن آن درصورت تقیه، اشکال وجود دارد».26
حکیم«ره» میفرماید:
«مسح حائل … درحال ضرورت مثل تقیه یا سرمائی که ازآن برپای خویش بترسند جایزاست.» باز خوئی«ره» میفرماید:
«درمکان تقیه بنابراقوی، عدم مندوحه* معتبرمیباشد… پس چنان چه ترک تقیه وارائهی عدم مخالفت به طرف مخالف، امکان داشته باشد، دراینجا دیگرتقیه موردی ندارد…».27
* مندوحه درلغت به معنای مکان وسیع وزمین وسیع ودراصطلاح: تمکن مکلّف، ازاتیان به واجب تام الشرایط آن هم، زمانی دیگریا مکانی دیگر
ب: مبادرت به نمازازروی تقیه:
«تقدیم نمازدراول وقت: برای دارندگان عذردرصورت مأیوس شدن ازمرتفع شدن عذر… ونیزبرای غیرتیمم کننده، جایزاست، لکن اگرعذردروقت مرتفع گردید،إعاده واجب میشود … بله، درتقیه «بِدار»(تقدیم وجلوانداختن نمازدراین جا) با علم به زوال عذر، جایزبوده وبعد اززوال عذردروقت، إعاده واجب نیست…» 28
ج: گفتن آمین درنمازازروی تقیه:
این عمل اگرسهواً صورت گیرد، اشکال ندارد وچنانچه ازروی تقیه انجام گردد، بازاشکالی ندارد، بلکه شاید واجب نیزباشد ودرصورت ترک آن شخص، مرتکب گناه شود گرچه نمازش علی الظاهر صحیح میباشد.۲۹
تقیه در موضوعات:
آنچه تا کنون آورده شد، پیرامون مخالفت مکلف با حکم متوجه به اوبود، دراین جا مورد تطبیقی دیگری برای تقیه درفروع میآوریم که همان«موضوعات» میباشد؛توضیحاً اینکه: اگرحکم آن چه انجامش درخارج برمکلف واجب است براومتوجه شود، چنان چه یکی ازافراد خارجی- که این حکم براوصدق نماید – توسط مکلف به جا آورده شود، این فرد خارجی که حکم براومنطبق گشته، موضوع حکم نام دارد؛ به عنوان مثال: برانسان واجب است که درنمازبه عادل اقتدا نماید لذا براوواجب می شود که درخصوص عدالت شخص جستجونماید واگرفردی عادل یافت، درواقع موضوع حکم را یافته است.
حال پس ازاین مقدمه، می خواهیم ببینیم که معنای تقیه درموضوعات کدام است وآیا جایزاست یا خیر؟
آیا اگرانسان بداند که فلان موضوع مصداق حکمی است و دیگری بگوید که مصداق حکم نیست ، در اینجا، انسان میتواند از روی تقیه و به خاطر خوف از ضرر ، قول دیگری را در این رابطه إتّباع نماید یا خیر؟
در این خصوص، بحثهای فراوانی در گرفته است که مُلَخّص این مناقشات آن است که در این امر،جواز سازی میباشد . از جمله مواردی که در این خصوص آورده شده میتوان موارد ذیل را نام برد:
وقوف در عرفه، از روی تقیه:
اگر انسان بداند که فلان روز، روز هشتم ذی الحجه است و روز نهم ماه نیست تا وقوف در عرفه برایش جایز باشد، اما نزد شخص مخالف، همان روز، روز وقوف است؛ به عبارتی دیگر روز مورد اشاره، موضوع وقوف نیست ودر واقع، فردا- مثلاً- موضوع وقوف میباشد، حال دراین جا، چنانچه ضرری به خاطرترک وقوف متوجه شخص گردد، آیا وقوف همان روزبرایش جایزاست یا خیر؟
صاحب جواهر«ره» درهمین خصوص میفرماید:
«دراین جا قول به إجزاء(مُجزی بودن) الحاقاً بالحکم، وبه خاطرحَرَج، بعید نیست».30
وبجنوردی«ره» نیزمیگوید:
«عمل بروفق مذهب آنان، به صورت اجرای حکم آنها به انگیزهی خوف ازضرر،مانند سایرموارد تقیه که شارع اذن ورخصت داده، میباشد، پس فرقی نیست بین این که فرد ازروی تقیه نمازرا به صورت ناقص ویا حجّ را به شکل غیرکامل به جای آورد …». 31
جوازافطارازروی تقیه:
اگرفرد بداند که: امروز اول ماه شوال نیست وافطاربرای اوجایزنمیباشد ولی مخالف، به وجوب افطارفتوا دهد وچنانچه آن شخص افطارنکندبه خاطراین ترک افطار، ضرری متوجه اومیگردد، دراین جا آیا افطارجایز است یا خیر؟
علما، دراین باره آوردهاند که: افطاربرای آن شخص جایز بوده ومیبایستی دفع ضررنماید، اما با این وجود، ذِمّه اش بَری نبوده وبعداً میبایستی قضای آن روز را به جای آورد. ۳۲
تقیه درحکم:
حکم طبق آن چه گذشت دارای معانی چندی است ازجمله:
۱- احکام تکلیفیه، که جوازتقیه درآنها- به صورت مُوجَز- بحث گردید.
۲- حکم کردن بین مردم که دارای ۲ وجه است:
الف: قضاوت وحل وفصل امورمردم
ب: اداره ی امورمردم که مترادف با ریاست عامه است.
که تقیه درحکم شامل دومعنای اخیرالذکربوده، گرچه درمعنای اول(قضا) تبادُر بیشتری دارد.
واضح است که حکم کردن وقضاوت به ناحق وبه خلاف حکم«الله» امری مَنهِی بوده که درآیات چندی ازقرآن نیزبه آن اشارات رفته است.۳۳
حال با توجه به این مراتب، آیا جایزاست که قاضی، برخلاف حکم خدا، وازروی تقیه وبه منظوردفع ضررازخود، دربین مردم قضاوت نماید؟
برخی ازعلماء دراین باره، قائل به تفصیل شدهاند، به این صورت که:
« … چنانچه حکم کردن، موجب قتل مسلمانی باشد قطعاً دراین حال جایزنیست… زیرا تقیه برای پاس داشت خون ها قرارداده شده… اما درغیراین صورت، اگرضرری که خوفی ازآن وجود دارد، (متوجه قاضی باشد) به این صورت که درصورت عدم حکم کردن (خود قاضی) کشته شود، دراینجا وضع، همانند حالت فتوای به ناحق وبرخلاف حکم الله بوده … که صُوَرگوناگونی دارد … ودربعضی ازاین صور، تقیه قطعاً جایزنیست. اما اگرضرر(متصور) قتل نباشد، حکم کردن جایز نبوده، چون دفع ضرر از خودازطریق اضراربه دیگری جایزنمیباشد».34
تقیه دراعراض وخون ها، موضوعیت ندارد:
سابقاً آورده شده که حوزهی عمل تقیه، وسیع بوده ودرهرامری – تقریباً- صحیح خواهد بود اما اگربه مرحلهای برسد که ازهدف خود خارج یا این که موضوعیتی نداشته باشد، دراین حال تقیه صحیح نخواهد بود، ازاین رو، علماء موارد استثنایی عدم جوازتقیه را برشمرده اند که به شرح ذیل میآوریم:
۱٫انتفای ضرر: گفتیم که مُناط تقیه، وجود ضرراست، پس درصورت انتفای ضرر، به انگیزهی عدم تحقق موضوع، بهرهجویی ازتقیه جایز نخواهد بود.
۲٫خونها واعراض: روایات فراوانی دردسترس وجود دارد که إشعارمیدارد: تقیه، درمورد خونها موضوعیت ندارد. ۳۵به عبارت دیگر، رفع ضرر از خودهنگامی مشروع است که: باعث وارد آمدن ضرربه غیرنگردد ودرصورتی که دوضرردریک رتبه قرارگیرند، تقدیم إضرارِبه دیگری ازروی تقیه وبه منظوردفع ضررازخود صحیح نبوده ودراین جا میبایستی ضرر موصوف، تحمل گردد. با نگرش به مراتب فوق درخواهیم یافت که چنانچه أعراض را هممرتبهی خونها قراردهیم ازاین نظرفرقی ازلحاظ عدم جوازتقیه بین خون وعِرض وجود نخواهد داشت زیرا مُناط دراین جا واحد خواهد بود.
شرایط عمل به تقیه:
پس ازبررسی اجمالی مباحث مربوط به تقیه، میرسیم به مبحث معیارها وشرایط تقیه که عمل به تقیه منوط به تحقق آنها است. میزانها وشرایطی که دراین خصوص به نظرمیرسدبه شرح ذیل میباشد:
الف) تحقق موضوع تقیه: که عبارت است ازضررمتوجه به انسان.
ب) غلبهی ظن ازطرف مکلف به این امرکه فلان عمل، ضرری متوجه اومینماید.
ج) ضررمتوجه به انسان، ضررقابل توجهی باشد به گونهای که معمولاً تحمل آن مشکل است.
د) ضررمزبور، به فرد تقیه کننده، مالش یا عِرض یا یکی ازبستگان وخویشانش ویا حتی طائفه واهلِ مذهبش متوجه باشد.
ه) امکان خلاص ازعمل اجباری به هروسیلهای برای فرد تقیه کننده وجود نداشته باشد.
و) فعلی که فرد تقیه کننده وادار به آن شده، نباید مساوی ضررمتوجه به شخص اوباشد.
« آیا حسین بن علی (ع) درنهضت خود به شرایط امربه معروف ونهی ازمنکرتوجه ننموده است؟»
حال پس ازمقدماتی که گذشت میپردازیم به اصل مبحث واینکه: چرا سالارشهیدان(ع) راه تقیه درپیش نگرفت وبرعلیه حکام جائراقدام به قیام نمود؟
درمقدمه، باید گفت: این شرط که دراجرای امربه معروف ونهی ازمنکر، نباید خطری متوجه آمر و ناهی گردد یک شرط کلی وعمومی است وبه موارد خاص واستثنایی حکم ناظرنمیباشد؛
توضیح اینکه، دراین رابطه باید دوموضوع ذیل رامد نظرقرارداد:
۱- موقعیت عاصی
۲- موقعیت آمربه معروف وناهی ازمنکر
اگرگناه ومنکرازکسی صادرشود که ازلحاظ موقعیت سیاسی واجتماعی درسطحی است که عمل وی برای مردم الگوست وسیرهی اوبه صورت یک بدعت میان جامعه پیاده وتطبیق خواهد شد، دراین حال سکوت، گناهی غیرقابل عفو و معصیتی نابخشودنی است وباید مسلمانان، گرچه امربه معروف ونهی ازمنکرنمودن مُنجربه ضررهایی گردد درمقابل آن گناه قیام کنند ودرصورت امکان ازآن جلوگیری نموده ومرتکب آن را درسرجای خویش بنشانند واگرامکانات دراین حد نباشد، حداقل ازراه گفتار، مخالفت خویش را اعلام نمایند ودیگرنباید دراین مورد مسألهی تأثیرگفتارونبودن ضرر که درمبحث تقیه به آن اشارت رفت مطرح گردد.
درثانی، باید شخصیت آمربه معروف وناهی ازمنکر را دراین خصوص درنظرگرفت. کسانی که مؤسس وبنیانگذار مذهب وعهدهدار رسالت هستند- یعنی پیامبران- وهمچنین آنان که حافظ و«علت مُبقیه» ونیروی پاسداری از این احکام میباشند – یعنی ائمه علیه السلام – وپیشوایان مذهبی وجانشینان آنان درمقابل احکام الهی، وظیفهی ویژه ای خارج ازاین برداشت وحکم فقهی دارند؛ به عبارتی دیگر، حکم فقهی مزبور مربوط به افراد غیرانبیاء واولیاء و … بوده وپاسداران حقیقی اسلام وظایف سنگینتری دارند که فوق کل وظایف وبرنامهها است واگربنا بود هرپیامبری درانجام وظیفه ومأموریت خویش ازهمان راهی که برای عموم وجود داردپیش برود نه جنگ وستیزی درمیان آنان ودشمنانشان وجود داشت نه ازاحکام وتعالیم آنها در روی زمین اثری.
به همین خاطرمیبینیم که: حضرت ابراهیم (ع) که به مبارزه با بت پرستی برمیخیزد ودرمقابل قدرت طاغوتها قرارمیگیرد ازهیچ ضرری واهمه ندارد وحضرت یحیی(ع) که خود صاحب شریعت نیست، درمقابل طاغوت زمان خود، با یک ازدواج غیرمشروع به مخالفت برخاسته وتا آنجا پیش میرود که سربریدهاش درمیان طشتی دربرابرآن طاغوت قرارمیگیرد.
واین است راز این که حسین بن علی(ع)، همین جریان را درطول مسیرکربلا تکرارنموده میفرماید که:« إِنَّ رأسَ یحیی بن زکرّیا اُهدِیَ الی بَغیٍّ من بَغایا بنی إسرائیلَ …» که پاسداران وحی وقافله سالارشرایع را وظیفهی دیگری است.۳۶
کراهتِ درمعرضِ ذلّت قرارگرفتن:
یکی ازبابهای موجود درکتب حدیثی، بابِ کراهتِ درمعرض ذلت وخواری قرارگرفتن میباشد که درخصوص نهضت ابا عبدالله(ع) نیزقابل طرح وبررسی است وباید گفت:
« چنان چه فتنه(موجود درجوامع بشری) به گونهای باشد که برای مؤمن، ذلت وحقارت نزد مؤمنان را به بارآورده وازشرافت ومقام وی بکاهد ولباس فضیحت وعار بر تن اونماید … براوست که درراه قول حقش جان را نثارکرده وجان واموال را تقدیم جانان نماید وباید که این زندگی فانی وپست تحت ولایت ظالمان کفررا با حیات باقی بدل نموده وبه رفیق اعلی بپیوندد.»
درکتاب رسائل، بابی تحت عنوان کراهت درمعرض ذلت بودن وجود دارد که روایاتی درآن نقل شده که میفرماید: خدا به مؤمن همهی امورش را تفویض نموده جزآن که راه ذلت را پیش گیرد، آیا نشنیدهاید که خدای عزوجل میفرماید: عزت ازآن خدا ورسولش ومؤمنان است، پس مؤمن باید عزیز بوده وذلیل نباشد واین عزت را خداوند متعال با ایمان واسلام به اوعطا میفرماید.
برهمین اساس، ابی عبدالله الحسین بنعلیبنابیطالب(ع) صدرأعزه وسرورذلت ناپذیران را میبینیم که درخطبهاش میفرماید: «آگاه باشید که این فرومایه(ابن زیاد) ،فرزند فرومایه مرا دربین دوراهی شمشیروذلت قرار داده است، وهیهات که ما به زیربارذلت برویم؛ زیرا خدا وپیامبرش ومؤمنان ازاین که ما ذلت را بپذیریم ابا دارند ودامنهای پاک مادران ومغزهای با غیرت ونفوس با شرافت پدران روا نمیدارند که اطاعت افراد لئیم وپست را برقتلگاه کرام ونیک منشان مقدم بداریم، آگاه باشید! که من با این گروه کم وبا قلّت یاران وپشت کردن کمک دهندگان برجهاد آمادهام.»
وهم اوست که میفرماید: «اما بعد، پیشامد ما همین است که میبینید؛ جداً اوضاع زمان دگرگون گردیده، زشتیها آشکارونیکیها وفضیلتها ازمحیط ما رخت بربسته است، ازفضائل انسانی باقی نمانده است مگراندکی مانند قطرات ته ماندهی ظرف آب، مردم درزندگی ننگین وذلت باری به سرمیبرند که نه حق مورد عمل واقع میشود ونه ازباطل روگردانی میگردد، شایسته است که درچنین محیط ننگین، شخص با ایمان وبا فضیلت، فداکاری وجانبازی کند وبه سوی فیض دیدارپروردگارش بشتابد. من درچنین محیط ذلت باری مرگ را جزسعادت وخوش بختی وزندگی با این ستمگران را چیزی جزرنج ونکبت نمیدانم.»
بازایشان میفرمایند:« نه، به خدا سوگند، نه دست ذلت دردست آنان میگذارم ونه مانند بردگان از صحنهی جنگ وازبرابردشمن فرارمیکنم. من به پروردگارشما پناه میبرم که گفتارمرا دور میافکنید. پناه میبرم به پروردگارخویش وپروردگارشما ازهرشخص متکبری که ایمان به روزجزا ندارد.»37
ازاین رومسئولیت ائمه(ع)، درزعامت یا رهبری سیاسی مردم خلاصه نمیشود، بلکه دربینش شیعه، امام معصوم(ع) افضل امت بوده وافزون برولایت، وظیفهی سنگین مرجعیت دینی یا راهنمایی وحراست ونگهبانی ازحریم دین وامامت را به عنوان اسوه ومقتدای امت برعهده دارند؛ لذا با توجه به شرایط زمان ومکان وجو حاکم فرهنگی وسیاسی هردوره، به وظایف الهی خود به خوبی عمل نمودهاند. پرهیزامام حسین(ع) ازتقیه وخروج ایشان برحکومت وقت واقدام به قیام سرنوشت ساز عاشورا درراستای همین عمل به تکلیف بوده ومرزهای تقیه را برای شیعیان خویش ترسیم میکند.
عامل حفظ دین، نمیتواند عامل اضمحلال آن باشد:
همانطورکه، درجای خود بحث گردید، تقیه دراساس به عنوان عاملی ازعوامل حفظ اسلام مطرح بوده کما اینکه دراحادیث آن آمده« التقیهُ ، مِن دِینی وَمِن دِینِ آبائی» 38 ودرنتیجه عامل حفظ دین، هرگز نمیتواند به عمل اضمحلال ونابودی آن بدل شود. به عبارتی دیگر، باید دینی دربین باشد تا به خاطرآن درصورت نیازوضرورت، تقیه صورت گیرد.
حال اگر زمانی، این عامل حفظ دین تا بدانجا رسید که ادامهی آن ویا اساساً عمل به آن منجربه اضمحلال دین میگردد – کما این که این حالت درتاریخ اسلام، بارها نمود داشته است – درچنین وضعی آیا بازهم تقیه جایزاست یا خیر؟!
ما مشاهده میکنیم که درچنین اوضاع واحوالی، قیام خونین اباعبدالله(ع)، به وقوع میپیوندد چرا که این عامل، آن خصلت دینی وخاصیت اصلی خود را ازدست داده وکاربه جایی رسیده است که اگریک قیام مسلحانه خونین به نام نهضت حسینی به وقوع نپیوندد، نسلهای آینده به درک درستی ازاسلام نخواهند رسید وبه عبارتی دیگرنسلهای بعدی هنگامی که به اسلام نظرمیافکنند، تصورخواهند نمود که اسلام، عبارت بوده ازدین امثال ابن زیاد، یزید، معاویه وابوسفیان !
ودرآن هنگام تلقی نسلها ازاسلام آن خواهد بود که این دین اساساً معجون عجیب وغریبی است که با هرچیزی سازگاراست، زیرا بنی امیه وأخلاف آنها آن چنان اسلام را مسخ کردند که با همه میساخت ودرعین حال تمام عوامل انهدام ونابودی خود را با خود حمل میکرد ومیپروراند !
درتبیین این مطلب پیامبر(ص) درکلامی پیرامون این خاندان میفرماید:
« هنگامی که، عدهی فرزندان ابی العاص وبنی امیه به سی نفررسید دین خدا را بازیچهی خود وبندگان خدا را، بنده ونوکرخویش ومال خدا را، انحصاری ودراحتکارخود قرارمیدهند.»39
پیامبراسلام(ص)، دراین کلام زنده وپیش گویی تاریخی إشعارمیدارند: وقتی عدهی این خانواده به سی نفربرسد، روش جاری وسیاست داخلی وخارجی حکومت آنها با آن همه کبکبه ودبدبهی إبلیسی درسه مادهی ذیل خلاصه خواهد شد:
الف: دین خدا را، به بازی میگیرند ومزورانه درداخل کیان آن، به کمین مینشینند تا، به نام دین تیشه به ریشهی آن زنند.
ب: بندگان خدا را بنده ونوکروملک طلق خود، چون ابزاری دردست قرارمیدهند، گویی آنان، اصلاً بندهی خدا ویا اساساً انسان نیستند، بلکه جمادات وابزارآلاتی هستند!
ج: مال خدا وثروتهای اسلامی را به شدت احتکارکرده وبه خاندان خود که اقلیتی بیش نیستند، اختصاص داده وآنها را درحوزهی این فامیل دست به دست میگردانند.
درهمین رابطه سروروسالارشهیدان، دربخشی ازخطبهی مشهورخود درمنی۴۰ به همین مورد اخیر از بندهای سه گانه، اشاره فرموده ودرهمین راستا، ما را به مهمترین بُعد درفرضیهی امربه معروف ونهی ازمنکرکه همانا جنبهی عملی دراین مسألهی اساسی وحیاتی است، رهنمون میشوند. حضرتعلیه السلام اعلام میدارند: اگرامربه معروف ونهی ازمنکردرجامعه برقرارشود، همه واجبات ازکوچک وبزرگ عملی وهمهی مشکلات حل خواهد گردید، آنگاه به عنوان مصداق ونمونه، تعداد پنج مورد ازاین امور را به شرح ذیل، برمیشمارند:
۱- وذلک، أن الامربالمعروف والنهی عن المنکردعاء الی الاسلام: امربه معروف ونهی ازمنکردعوت به اسلام وجهادی عقیدتی، سیاسی است.
۲- مع ردّ المظالم: وبازگرداندن حقوق ستمدیدگان به آنان است.
۳- ومخالفه الظالم: مبارزه با ستمگران میباشد.
وقسمه الفیء* والغنائم؛ توزیع عادلانهی ثروتهای عمومی وغنایم جنگی است. (*فیء: اموالی است که ازکفار بدون جنگ وقتال گرفته می شود، مال فیء به امام (ع) اختصاص دارد وامام(ع) میتواند هرگونه تصرفی درآن داشته باشد وسایرمردم را درآن حقی نیست(مبادی فقه واصول ص۳۴۷)
۴- واخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فی حقها؛ وجمع آوری صدقات وهمهی مالیات ازموارد صحیح، مصرف کردن آنها درموارد شرعی آنها.
حضرت سیدالشهداء(ع)، درسه بند ازبندهای پنج گانهی اخیرالذکربه این امراشاره دارند که، بنیامیه، وفق پیشگویی پیامبراکرم(ص)، با سوء استفاده از وضعیت وشرایط زمانی ومکانی دوران حکمرانی خود، درجهت بهره برداری نامشروع ازموارد ومالیاتی که اهلیت وصلاحیت استفاده ازآن را ندارند، واذنی دراین خصوص نگرفتهاند گام برمیدارند، ودرهمین راستا باعث برهم خوردن، نظم عمومی جامعهی اسلامی میشوند.
حال، سؤال این جاست: درچنین وضعی چه باید کرد؟ درچنین موقعی، تکلیف چیست؟ آیا بازهم باید تقیه کرد؟!
پاسخ منفی است، به عبارتی دیگروقتی کاراسلام، بدان جا رسید که اصل دین، درخطرتهدید مداوم باشد، دیگرآن اصل استثنایی«تقیه»، مَجرایی نخواهد داشت ومجوزی برای استفاده ازاین تاکتیک دردست نخواهد بود؛ این جاست که حسین بن علی (ع)، با نگرش به تمامی جوانب موجود وشرایط خاص، اقدام به آن قیام خونین کرد.
تقیه ازدیدگاه عاشورایی امام خمینی(ره):
احکام فقهی تقیه ازدیدگاه، حضرت امام خمینی(ره)، براساس موضعگیری سیدالشهداء(ع) دراین مورد، به عنوان امام معصوم، یکی ازبخشهای جالب توجه مبانی فقهی ایشان است. این دیدگاه به خودی خود، الگوی رفتارامت اسلامی را درطول چند دههی گذشته شکل داده است.
حضرت امام خمینی(ره)، ضمن اختصاص دادن مبحث مبسوطی پیرامون تقیه وتقسیمات آن در کتاب «الرسائل» خویش، بحث مستوفایی فرا روی پژوهشگران قراردادهاند.
ایشان، درمبحث اقسام تقیه به حسب ذات آن میفرمایند:
«گاهی تقیه ازروی ترس وخوف، وگاهی نیزازروی مُدارات میباشد. وخوف گاهی به خاطرتوقع وانتظارضرربرجان تقیه کننده، یا عرضش یا مالش و… میباشد.
ومراد ازتقیه مُداراتی، همانا اتحاد کلمه، ازطریق جلب دوستی ومودت مخالفان بدون مطرح بودن، خوف ازضرراست…۴۱ ».
ایشان درجایی دیگر، با مطرح نمودن مواردی، مُستَثنیات امر«تقیه» را درمراتب ذیل برمیشمارند، که با دقت درآنها، میتوان به راحتی، موارد استناد آن رهبرفرزانه را به سیرهی سیدالشهدا(ع) دراین خصوص، یافت:
الف: مورد خوف براساس شریعت؛ که دراین حال به قیمت بذل جان ومال، میبایستی امربه معروف و نهی ازمنکرنمود ودیگرتقیه، موردی نخواهد داشت.
ب: ظهوربدعت دراسلام؛ براساس روایات فراوان، بدعت امری حرام بوده ودرتعیین محدودهی آن آوردهاند که بدعت عبارت است از: «اِدخالُ ما لَیسَ مِنَ الدّینِ فی الدّینِ»، یعنی: وارد نمودن چیزی که ازدین نیست دردین، ودرخبراست که: «کُلُّ بِدعَهٍ ضَلالَه، سَبیلُها إلی النارِ»42 یعنی: هربدعتی ضلالت وگمراهی است، وهرضلالتی لاجرم به جهنم منتهی میگردد.
ماهیت این حکم اسلامی، صیانت وحفاظت دین ازامورمخالف احکام الهی است که دراین جا، وفق نظررهبرفقید انقلاب اسلامی، چنان چه سکوت علمای دین ورؤسای مذهب، موجب ضعف عقاید مسلمانان شود؛ دراین حال میبایستی به هروسیلهی ممکن به انکارپرداخت؛ چه این عمل مؤثر در ازبین بردن فساد باشد وچه نباشد.
ج: چنان چه ازسکوت علمای دین ورؤسای مذهب ترس وخوف تبدیل شدن منکربه معروف یا معروف به منکردرمیان باشد؛ دراین حال بدون توجه به ضرروحرج ودرصورتی که حکم، ازجمله مواردی باشد که مورد اهتمام شارع است، میبایستی به انکارومقابله پرداخت؛ ناگفته پیداست که این نظر، دقیقاً اشاره به آن سخن سرورآزادگان جهان(ع) دارد؛ که فرمود:«ای مردم! آگاه باشید، اینان(بنی امیه) اطاعت خدا را ترک وپیروی ازشیاطین را برخود فرض نمودهاند؛ فساد را ترویج وحدودالهی را تعطیل نموده، فَیء را- که مختص به خاندان پیامبر(ص) است- به خود اختصاص دادهاند. حلال وحرام واوامرونواهی خداوند را تغییردادهاند ومن به رهبری جامعهی مسلمانان، ازاین مفسدین که دین جّدم را تغییردادهاند، شایستهترم.» 43
د: چنان چه سکوت علمای دین ورؤسای مذهب، موجب تقویت دستگاه جابرانهی ستمگران وتائید افعال نابهنجارآنان باشد؛ دراین حال، سکوت حرام بوده ومقابله واجب است.
هـ: اگرسکوت علمای دین، موجب جرأت یافتن ظلمه درزمینهی ارتکاب سایرمحرمات وابداع بدعتها باشد، باز، سکوت، حرام ومقابله واجب خواهد بود.
و: چنان چه سکوت علمای دین ورؤسای مذهب، موجب سوءظن وبدگمانی مردم نسبت به آنان شود، وبدین وسیله درنظرعموم مردم، متهم به همکاری با ستمگران بشوند؛ دراین صورت نهی ازمنکرواجب میشود، هرچند که عملاً، تأثیری دررفع ظلم نداشته باشد.
ملاحظه میشود که دربند بند این موارد فقهی برگرفته ازنظرات حضرت امام خمینی(ره)۴۴ اثرات نهضت ابی عبدا… (ع) را میتوان حس نمود، ودرهمین رابطه، حیطه ومورد تقیه درمقابل حکومت جوروستمگران را دریافت، ایشان درهمین راستا إشعارداشته اند که: تقیهای که موجب هتک حرمت دین و شر شود، به هیچ وجه جایزنیست؛ به ویژه موردی که اصلی ازاصول اسلام، ویا برخی ازضروریات دین درمعرض زوال وتغییرباشد. درموقعیت ابی عبدالله (ع)، چون یزید کمربه هدم اسلام بسته بود وهرگونه مماشاتی با او، میدان دادن به محوآثاررسالت ووحی تلقی میشد، بیعت ازروی تقیه، نیزجایز نمیبود، برخلاف موقعیت تاریخی حضرت امیرالمؤمنین (ع) درمقابل خلفای سه گانه.
حضرت امام خمینی(ره) درنهایت، حیطهی امر«تقیه» را این گونه مشخص میفرمایند: «تکالیفی که برای فقهای اسلام است، بردیگران نیست. فقهای اسلام برای مقام فقاهتی که دارند، باید بسیاری ازمباحات را ترک کنند وازآنان إعراض نمایند، فقهای اسلام باید درموردی که برای دیگران تقیه است، تقیه نکنند تقیه، برای حفظ اسلام ومذهب بود، که اگرتقیه نمیکردند، مذهب را باقی نمیگذاشتند. تقیه مربوط به فروع است. مثلاً وضو را این طورویا آن طوربگیر؛ اما وقتی که اصول اسلام، حیثیت اسلام، درخطراست، جای تقیه وسکوت نیست…»45
پاورقی
۱) المعجم الوسیط، ج۲،ص۱۰۵۲
۲) شیخ انصاری، التقیه، ص۳۷
۳) بجنوردی(ره) ، القواعد الفقهیه، ج۵، ص۴۳
۴) سوره نحل، آیه ۱۰۶
۵) فاضل مقداد، کنزالعرفان، ج۱، ص۳۹۳
۶) سوره آل عمران، آیه۲۸
۷) المیزان، ج۳، ص۱۶۳
۸) المیزان،ج۱۷،ص۳۲۸
۹) طبرسی(ره) . مجمع البیان،ج۸،ص۸۱۰
۱۰) سوره کهف، آیه۱۹
۱۱) حرعاملی(ره)، وسایل الشیعه، ج۱۱،ص۴۸۰
۱۲) حر عاملی(ره)، وسایل الشیعه، ج۱۱،ص۴۶۸
۱۳) بجنوردی(ره)،القواعدالفقهیه،ج۵،ص۴۴
۱۴) سوره حج آیه۷۸،بقره آیه۱۸۵، انعام آیه۱۱۹ و…
۱۵) ثقه الاسلام کلینی، الکافی، ج۵،ص۲۸۰-۲۹۲-۲۹۳-۲۹۴
۱۶) دکترعلیرضا فیض، مبادی فقه واصول، ص۱۵۷
۱۷) بجنوردی(ره)،القواعدالفقهیه،ج۵،ص۴۸
۱۸) شیخ محمد کاظم خراسانی(ره)، کفایه الاصول،ص۱۰۶
۱۹) التقیه،ص۵۱
۲۰) شهید میرزا علی غروری تبریزی«ره»، التنقیح فی شرح العروه الوثقی، ج۴،ص۳۱۴
۲۱) مصدرقبلی، ص۳۱۵
۲۲) حکیم«ره»، مستمسک العروه الوثقی،ج۲،ص۴۰۶
۲۳) خوف فعلی: عبارت است ازخوفی که درحال (نه درآینده) ازضرری متصوراست.
۲۴) شیخ انصاری«ره»، التقیه،ص۳۹
۲۵) بجنوردی«رهم، القواعد الفقهیه، ج۵،ص۴۶
۲۶) آیت ا… العظمی خوئی(ره)، منهاج الصالحین،ج۱، ص۳۰
۲۷) منهاج الصالحین، ج۱،ص۳۰
۲۸) همان، ج۱، ص۱۴۱
۲۹) همان، ج۱، ص۲۰۳
۳۰) محمد حسن نجفی«ره»، جواهرالکلام، ج۲، ص۳۴
۳۱) القواعد الفقهیه،ج۵، ص۵۳
۳۲) خوئی«ره»، منهاج الصالحین، ج۱،ص۲۸۱
۳۳) سوره مائده، آیات۵۰و۵۲
۳۴) بجنوردی«ره»، القواعدالفقهیه، ج۵،ص۶۸
۳۵) حُرّ عاملی«ره»، وسائل الشیعه، ج۱،ص۴۸۳
۳۶) محمد صادق سخنان حسین بن علی (ع) ، ص۱۳۱تا ۱۳۲( به طورخلاصه
۳۷) فاضل مقداد هیوری،کنزالعرفان،ج۱،ص۳۹۷و۳۹۸
آیت ا… مرحوم محمد حسین نائینی، با استناد به همین کلام حضرت سید الشهدا(ع) می فرماید:
۳۸) « سرورمظلومان(ع) ، تمکین ازحکم دعی بن امیه را، ذلت عبودیتش میشمارد ودرجواب ارجاس واراذل اهل کوفه که انزل علی حکم بنی عمک(به فرمان پسرعموهایت گردن نه) به حضرتش عرضه داشتند چنین میفرماید: نه به خدا سوگند! نه دست ذلت دردست آنان میگذارم ونه مانند برگان ازصحنه جنگ وازبرابر دشمن فرارمیکنم. من به پروردگارخویش وپروردگارشما پناه میبرم که گفتارمرا دورمیافکنید. پناه میبرم به پروردگارخویش وپروردگارشما ازهرشخص متکبری که ایمان به روزجزا ندارد. طاعت فجره وتن در دادن به حکم لئیمان را عبودیتشان دانست … خضوع نفس قدسیهی حضرتش، ازآن اباء فرمود، ازبرای حفظ حریت وتوحید پروردگارش تمام هستی ودارائی را خدا واین سنت کریمانه را برای احرارامت استواروازشوائب عصبیت مذمومه تنزیهش فرمود، ازاین جهت است که، درتواریخ اسلامیه، صاحبان نفوس ابیّه که به این سنت مبارکه، اقتدا وچنین فداکاریها نمودند،اُباه الضیم واحرارشان نامیده همه را خوشه چین آن خرمن وازقطرات دریاس آن ابا وحریت شمردند…» (برگرفته ازتنبیه الامه وتیزیه المله حضرت آیت ا… علامه مرحوم آقا شیخ محمد حسین نائینی،ص۲۳تا۲۵)
۳۹) وسائل الشیعه، ج۱۱،ص۴۶۰
۴۰) امین الاسلام طبرسی، اعلام الوری، ص۴۵
۴۱) حسن بن شعبه حرانی(ره)، تحف العقول، ص۲۷۱
۴۲) الرسائل، ج۲،ص۱۷۴
۴۳) تاریخ طبری، ج۷،ص۳۰۰
۴۴) تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۰
۴۵) تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۷۳
۴۶) ولایت فقیه، ص۱۳۵
منابع ومآخذ:
۱- قران کریم
۲- اصول کافی، ابوجعفرمحمد بن یعقوب کلینی، دارالمعارف للمطبوعات، بیروت
۳- اعلام الوری، أمین الأسلام طبرسی چاپ اسلامیه تهران،(سال ۱۳۳۸هـ)
۴- تحریرالوسیله، حضرت امام خمینی(ره)، انتشارات اسلامی قم
۵- تحف العقول، عن آل الرسول(ص) ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرانی الحلبی،مؤسسه الأ علمی للمطبوعات، بیروت،(سال ۱۹۶۹م)
۶- تاریخ طبری، ابوجعفربن جریرالطبری، دارالمعارف مصر، چاپ دوم (سال ۱۹۶۷م)
۷- التقیه، شیخ مرتضی انصاری(ره) نشرمؤسسه قائم آل محمد،(سال۱۴۱۲هـ)
۸- التنقیح فی شرح العروه الوثقی، میرزا علی غروی تبریزی، مطبعه الآداب نجف (سال ۱۹۸۷م)
۹- جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، محمد حسن نجفی،ناشر: دارالکتب الاسلامیه (سال ۱۳۹۲هـ)
۱۰-الرسائل امام خمینی(ره) چاپ چاپخانه مهر، ربیع الاول(سال ۱۳۸۵هـ)
۱۱- سخنان حسین بن علی(ع)، محمد صادق نجمی، دفترانتشارات اسلامی، (سال ۱۳۷۴)
۱۲- القواعد الفقهیه، سید محمد حسن بجنوردی(ره) انتشارات مکتبه بصیرتی قم (سال ۱۹۸۷م)
۱۳- کنزالعرفان فی فقه القرآن، جمال الدین مقداد بن عبدا… سیوری، ناشر: انتشارات مرتضوی تهران،(سال۱۳۷۳هـ)
۱۴- کفایه الاصول، شیخ محمد کاظم خراسانی(ره) نشرمؤسسه نشراسلامی چاپ سوم(سال ۱۴۱۵هـ)
۱۵ منهاج الصالحین، مرحوم خوئی، مطبعه النعمان نجف،(سال۱۴۰۸)
۱۶- مبادی فقه واصول، دکترعلیرضا فیض، ناشر: مؤسسه انتشارات چاپ دانشگاه تهران، چاپ هفتم،(سال ۱۳۷۴)
۱۷- المعجم الوسیط، دکترابراهیم أنیس ودیگران، چاپ دوم، انتشارات ناصرخسرو
۱۸-مجمع البیان طبرسی(ره)، دارالمعرفه، بیروت، (سال۱۹۸۸م)
۱۹- المیزان فی تفسیرالقرآن، علامه محمد حسین طباطبایی(ره) چاپ دوم، بیروت(سال۱۹۷۱)
۲۰- مستمسک العروه الوثقی، آیت ا… العظمی محسن حکیم(ره)، مطبعه الآداب نجف (سال۱۳۹۱ق)
۲۱- وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، شیخ محمد بن الحسن حرعاملی داراحیاء التراث العربی، بیروت
۲۲- ولایت فقیه، امام خمینی(ره)، ناشرمؤسسه تنظیم ونشرآثارامام، چاپ۵(سال۱۳۷۶)
