اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الم نشرح لک صدرک، و وضعنا عنک وزرک، الذی انقض ظهرک، و رفعنا لک ذکرک، فان مع العسر یسرا، ان مع العسر یسرا، فاذا فرغت فانصب، و الی ربک فارغب.
اعیاد شعبانیه
ایام مبارک و خجستهی ماه مبارک شعبان و میلاد سردار عاشورا بزرگ پاسدار حریم شریعت حضرت اباعبداللهالحسین(ع) و سپهسالار کربلا حضرت ابوالفضل العباس جامع همهی عظمتها و فضیلتها و حضرت امام سجاد(ع) ناشر و حافظ و بانی فرهنگ عاشورا بر همهی شما خجسته و مبارک باد. خداوند ان شاءالله به همهی ما توفیق دهد که رهروان لایق و پاکی، و رهنورد انقلاب مقدس اباعبدالله(ع) و پیگیر راه عزیزان شهیدی باشیم که همهی سرمایهی ما، آبروی ما، عزت ما ره آورد ایثار و پاک بازی و فداکاری آنهاست. روز بسیار بزرگ و عزیزی است. هر چند این پیشنهاد شده بود که من با بحث دربارهی موضوع دیگری در محضر عزیزان باشم، اما دریغم میآید امروز که روز اباعبدالله(ع) است و روز همهی ما و کسانی که به کربلا عشق میورزند و شعله و قبسی از آن آتش مقدس را در جان خودشان دارند در این زمینه و امروز سخنی نگفته باشم. امروز روزی است که همهی ما باید پرهای شکستهی خود را مرهم بگذاریم. اگر مثل امروز، فطرس، بال شکستهی خود را به برکت وجود حضرت اباعبدالله(ع) ترمیم میکند و مرهم مینهد و شفا مییابد تا قدرت پرواز پیدا کند، امروز هم روزی است که باید همهی ما فرصتی برای پرواز پیدا کنیم و بالهای شکستهی خودمان را ترمیم کنیم و از زمین فاصله بگیریم و به زیارت آسمان برویم روز فرشته شدن و روز سیرت ملک پیدا کردن است. امروز کسی خوب است که مثل فطرس خودش را به گهوارهی اباعبدالله(ع) بزند، میآید تا شکسته بالی خودش را مرهمی بزند، مگر ما جز اباعبدالله(ع) کسی را میشناسیم که این شفابخشی، این کمال بخشی، این سازندگی و این اعتلای درونی را بتوان از او یافت.ما هرچه داریم محصول کربلاست.
کربلا صعود قرآن است
شاید این نکته را به عنوان مدخلی برای بحث قرار بدهم که در کنار نزول قرآن، صعودی هم هست. موضوعی در عرفان وجود دارد به عنوان قوس صعود و قوس نزول، میگویند هر چیزی یک قوس نزول و یک قوس صعود دارد، طبعاً چنین چیزی برای قرآن هم هست. اگر قرآن یک نزول داشته حتماً باید یک صعود هم داشته باشد و صعود قرآن کربلاست. کربلا صاعد شدن قرآن است و( چند روز پیش که ما پشت سر گذاشتهایم) بعثت پیغمبر، آغاز نزول قرآن است. اگر قرآن معجزه در نقشه است، کربلا معجزه در اجراست. قرآن معجزه در طراحی است در نقشه است، خوب، این طرح بالاخره باید یک جایی اجرا شود، نقطهی عرضهی قرآن، این قانون عظیم، عزیز و بزرگ کجاست؟ ما جایی جز کربلا را نمیشناسیم که آن جا نقطهی اجرای قرآن باشد. همهی قرآن با تمام جلوههایش را شما میتوانید در سیمای کربلا زیارت کنید آنجاست که هیچ چیز کم ندارد کاملترین تابلو، کاملترین طرح و عالیترین کلاسی است که پیش روی انسان است و تمام اینها به برکت وجود حضرت اباعبدالله- الحسین(ع) است.
درس هایی از مکتب اباعبدالله(ع)
فقط چند نکته را امروز مطرح خواهم کرد. پیامهایی را از کربلا و درس هایی از مکتب حضرت اباعبدالله(ع). مقداری هم با ضرورتها و شرایط روزگاری که ما در آن بسر میبریم تناسب دارد و من همیشه وقتی با دوستان مواجه میشوم، اولین پرسشی را که دارم این است که در این اوضاع و شرایط چه کنیم و پاسخ این مسئله را من از زبان حضرت اباعبدالله(ع) به شما خواهم داد.
نکتهی اول: زندگی یک میدان گاه است
نکتهی اول این است که حضرت اباعبدالله(ع) این درس را داده که صحنهی زندگی میدانگاهی است برای همهی ما و نگاه مؤمن هم به مجموعهی زندگی و فرصتهایی که در اختیار دارد جز این نیست که اینجا یک میدان است (المؤمن، الدّنیا مضمارُهُ)، دنیا برای مؤمن مضمار است. مضمار یعنی عرصهای برای حرکت کردن، میدانی برای مسابقه دادن، پشت سر این وقتی شما وارد یک میدان میشوید چند تا کار باید بکنید :۱- همهی توان خود را به میدان بیاورید، ۲- همهی زمان را، ۳- همهی امکان را. این سه تا عنصر بسیار عناصر اساسی و مهمی در تحلیل اوضاع و شرایط هستند برای اینکه ما تکلیف را بدانیم، اول باور اینکه شما در یک میدان هستید، این خیلی مهم است. من بدانم شرایطی را که دارم شرایط بودن در یک میدان است اگر تکاپو نکنی آن کس که در مقابل تو ایستاده است به تو گُل خواهد زد، برای این که شما بتوانید موفق از میدان بیرون بیایید یک لحظه از کسی که در مقابلتان حضور دارد غفلت نداشته باشید. شاید دیده باشید در مسابقات ورزشی چه به صورت انفرادی، چه به صورت جمعی، بخصوص در حوزهی جمعی گاهی وقتها فرد به فرد است یعنی یارگیری فشرده است. هر کسی مسئولیت دارد یکی را کنترل کند لحظه به لحظه، شانه به شانه با اوست، یک لحظه از او غافل نمیشود و معمولاً اگر حادثهای در میدان ایجاد شود هر فردی را به دلیل آن غفلتی که از آن فردی داشته و آن حادثه را ایجاد کرده مورد اتهام و محاکمه قرار میدهند، افراد باید کاملاً مراقب باشند آنکه در مقابل فرد قرار میگیرد چشم بر نقطه ضعفهای او میدوزد، برررسی میکند و چه بسا مطالعهی وسیعی را از قبل انجام بدهد که طرف مقابل در چه بخشی ضعیف است. میدانید که در عرصههای ورزشی این کار را میکنند تک تک افراد را از هر نظر مورد مطالعه قرار میدهند از نظر توان جسمی، بعضی ممکن است بیست دقیقه خوب بازی کنند و از دقیقهی بیست و یک افت میکنند، خوب این را میسنجند، در کُشتی این را بررسی میکنند، اگر سه دقیقه موفق شدید انرژیهای فرد را مصرف کنید از دقیقهی چهارم او در دست شما اسیر است و شما میتوانید به خوبی طرحها و نقشههای خودتان را اجرا کنید، ضعفها را دقیقاً بررسی میکنند و با شناخت ضعفها، موفقیتهایی را که قرار است کسب کنند، بدست میآورند.
حضرت اباعبدالله(ع) توضیحی برای ما دارد و یک توصیه، میفرماید: اولاً اینجا را میدان ببینید، ثانیاً (ایها الناس نافسوا فی المکارم )، دربارهی معنای کلمهی نافسوا و مترادفات آن مثل سابقوا، سارعوا، و حَیَّ باید گفت که همهی این کلمات تحرک و پویایی و تلاش را به ما گوشزد میکنند. علی الخصوص هنگامی که مکرمتها و عظمتهای روحی مطرح شود. و اصولاً واژگانی که در قلمرو دین همیشه مطرح میشوند واژگان هیجانی و انگیزاننده هستند، دائم به ما میگویند یک لحظه غفلت نباید داشته باشی، همیشه باید در حال تکاپو باشی، همهی توانتان را به میدان بیاورید، همهی امکاناتتان را به میدان بیاورید و هیچ زمانی را از دست ندهید، یک لحظه غفلت شما میتواند فاجعههای جبران ناپذیری را ایجاد بکند توصیهی قرآن این است که ( وَدَّ الذین کفروا لو تغفلون عن أسلحتکم و امتعتکم فیمیلون علیکم میلهً واحده )، تمام خواست دشمن این است که شما را یک لحظه غفلت فرا بگیرد، یک چشم به هم بگذارید، یک لحظه فراموش بکنید، کجا هستید تا او همه آنچه را که میخواهد پی بگیرد و به آن نتایجی که میخواهد، برسد. میفرماید« نافسوا»، نافسوا نفس نفس زدن است وقتی آدم مسابقه میدهد دویده و مسیر را طی کرده به نفس نفس میافتد، ما باید در زندگیمان دایم در حال نفس نفس زدن باشیم، استراحت نشناسیم، این نکته را شاید شما بارها شنیده باشید، از زبان حضرت امام(ع) (که البته هنوز در بیرون به صورت یک سند ارائه نشده است.) فرمودهاند: در فرهنگ اسلامی بازنشستگی وجودندارد « برای ما اصولاً بازنشستگی داده نشده است» در فرهنگ اسلامی برای کار خودمان پایان نمیشناسیم باید دائم در حال تکاپو باشیم. موجیم که آسودگی ما عدم ماست، اگر روزی ما آسوده شدیم عدم خود را امضا کردهایم لذا مرگ ما آن لحظه آغاز میشود، خدایش رحمت کند شهید رجایی را، من قبلاً مدت زمانی در محل کار خودم صاحب میز کار ایشان شده بودم صبحها که میآمدم میز ایشان را زیارت میکردم و بعد پشت این میز مینشستم و کار خودم را شروع میکردم ایشان زیر شیشهی این میز که خیلی هم ساده بود یک جمله را در معرض دید گذاشته بود که برای خود من هم الهام بخش بود و من بعد از آن در آغاز کلام خودم این سوره را میخوانم، سورهی انشراح، همین الان هم دیدید که کلامم را با سورهی انشراح آغاز کردم. شهید رجایی زیر این میز این آیه را قرار داده بود
«فاذا فرغت فانصب» تا کارت را تمام کردی یک کار جدید را شروع کن. اصولاً فراغت نداریم و استراحت نمی شناسیم، در روایات به ما آموختهاند که وقتی میخوابید از خوابتان هم میتوانید استفاده بکنید. برای هر جزء از زندگیمان هم برنامه باید وجود داشته باشد، در دین ما هیچ لحظهای از زندگی انسان رها نشده، ما در قلمرو دینی زندگی میکنیم که هیچ لحظهای از زندگی انسان را رها نکرده است. برای هر چیز ما برنامه دارد یک لیوان آب دستتان بگیرید، تا لحظهی نوشیدن آن چیزی در حدود دوازده تا قاعده و قانون برای شما در نظر گرفته شده است. آب را نگاه کنید و بخورید این نگاه کردن یک تأثیر دارد، اصلاً دستور قرآن این است که طعام خودتان را نگاه کنید که اگر آدم آن غذا را نبیند آن تأثیر مناسبی که در هضم غذا و جذب آن باید صورت بگیرد اتفاق نمیافتد و التذاذی حاصل نمیشود که التذاذ باعث جذب و هضم بهتر این غذا خواهد شد. نفستان را با این آب آمیخته نکنید جرعه جرعه بخورید، مزه مزهاش بکنید، کربلا به ما آموخت همیشه تشنه باشیم. امروز هم روز ولادت اباعبدالله(ع) ما از آب سخن میگوییم که آب همیشه تداعی کنندهی تشنگیهای اباعبدالله(ع) است؛ هر چند اباعبدالله(ع) در کربلا به ما آموخت که همیشه تشنه باشیم، سعی کنید تشنه باشید.
آب کم جو،تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست
باید تشنه باشید، و همیشه این تشنه است که تکاپو میکند اگر احساس کنی که همه چیز داری که دیگر گام برنمی داری، حرکت نمیکنی، ما باید همیشه احساس کنیم که بین آنچه هستیم تا آنچه که باید باشیم خیلی فاصله است و به هر جا هم که برسی هنوز هم تا کمال فاصله داری.
میان خیمه ی لیلی و خیمه ی مجنون
مسافتی است که چون طول آه کوتاه است
چه رفته است به عاشق در این ره کوتاه
چو باد می دود اما هنوز در راه است
هی میدوی هنوز در راهی این جور نیست که بگوییم به مقصد رسیدهایم، مقصد همیشه هست؛ تازه وقتی به مقصد برسیم مقصد چند قدم آن طرفتر است مثل کوه است که وقتی نزدیک شدی می بینی که چند قدم آن طرف تر است، می رسی به قله میبینی یک قلهی دیگر آن طرف تر است راه در اینجا این خصوصیت را دارد که وقتی میرسی تازه احساس میکنی بدایت راه است.
این راه را نهایت، صورت کجا توان بست کش صدهزار منزل بیش است در بدایت
این راه پایان ندارد و اتفاقاً کربلا این راه را به ما نشان میدهد هیچ وقت راه را پایان یافته تلقی نکنیم و همیشه بعد از خودتان سعی کنید زمینهای بسازید که دیگری بعد از شما بتواند آن را ادامه بدهد هیچ جا توقف گاه نداریم. اینها همه مجموعهی درسهایی هستند که ما میگوییم.خوبی را هر کجا یافتید، بردارید!
اسلام با جزئیات مسایل ما کار دارد پس «ایها الناس نافسوا فی المکارم»، هر جا خوبی پیدا کردید بردارید مال خود شماست. این را خدا برای شما آماده کرده است. پس تنها چیزی که هر جا پیدایش کردید صاحبش هستید خوبی است. خوبی، نه چیز خوب، چون چیز خوب ممکن است مال دیگران باشد اما خوبی را هر جا پیدا کردید خدا برای شما نوشته است این رزق و روزی شماست، این خوبی را بردارید و انجامش بدهید، هیچ موقعیتی را بدون خوبی نگذارید. کمال انسانها در این است که همیشه خوبی را به یک خوبی دیگر متصل کنند همیشه مشکل ما ایجاد فاصلههاست، میگویند مشکل نسل جدید این است که همیشه بین مسایل مختلف فاصله میبیند اگر ما بین همهی اجزاء پیوستگی ببینیم مشکلمان حل شده است. اگر مرگ و زندگی را به هم پیوسته ببینیم، اگر خوبی و زیبایی را به هم پیوسته ببینیم، زشتی و زیبایی را در کنار هم ببینیم مشکلات همه حل میشوند، این یک نکته بود که من از مکتب اباعبدالله(ع) برای شما طرح کردم.خلاصهی سخن آن که:۱- ما درمیدان هستیم۲-درمیدان بایدهمهی توان رابه کاربگیریم۳ -مراقب آسیبها و آسیب رسانها باشیم۴-درنگ و توقف و سستی نشناسیم.
نکته ی دوم:گاهی سکوت گویاترین سخن است.
درس دیگر: حضرت اباعبدالله الحسین(ع) خدمت پدرش امیرالمؤمنین علی(ع) میرسد وقتی که در حضورش مینشیند از پدر سؤالی دارد؛ پدر دلم میخواهد از جدمان بیشتر برایم حرف بزنی. از پیغمبر(ص) برایم بگو، خودش پیامبر را ادراک کرده، سالهایی از عمرش را کنار ایشان زیسته است، اما چون پدر تمام زندگیش آمیخته با زندگی پیامبر (ص)است از او سؤال میکند که: ای پدر از او برای من حرف بزن، اما من نمیخواهم از حرف هایش برایم بگویی، میخواهم از سکوت او برایم حرف بزنی، چیزی که ما در زندگیمان کم استفاده میکنیم، بخشی از مشکلات ما محصول این است که سکوت کردن را نمی دانیم، بلد نیستیم که در بعضی موقعیتها حرف نزنیم و با سکوت خود حرف بزنیم.گاه سکوت بسیار گویاتر از سخن گفتن است و گاه ما با سکوت خودمان میتوانیم درسهایی به دیگران بیاموزیم که با سخن گفتن هرگز نمیتوانیم آن پیامها و درسها را منتقل کنیم. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «پیامبر(ص) در چهار مورد سکوت داشت. یک، سکوت تفکر: کسی حرف می زد پیامبر(ص) بلافاصله پاسخ نمیداد کمی سکوت میکرد کمی تأمل میکرد، میسنجید تا پاسخی متناسب با مخاطب خودش بدهد.
ما حرف زدن با نسل جدید را نمیدانیم.
اینجا لازم است این نکته را عرض کنم که قبل از این که خدمت دوستان عزیز برسم و بحث را شروع کنم، در یک جایی بحثی را با دوستان طرح میکردم که میگفتم یکی از مشکلاتی که نسل جدید ما با نسل گذشته دارد و فاصله و گسلهایی را بین این نسلها ایجاد میکند این است که ما حرف زدن با فرزندانمان را بلد نیستیم، ما زبان نسل جدید را نمیدانیم، ما زبان سالهای گذشته را به کار میگیریم و این است که بچهها حرفهای ما را خوب نمیفهمند و روز به روز بین خودمان و بچههایمان فاصله ایجاد میکنیم. توضیحی که من میدادم این بود که وقتی ما با بچهمان صحبت میکنیم دم به دم گذشتههای خودمان را به رخ او میکشیم میگوییم، آن موقع که من بودم مقداری نان برمیداشتم به مدرسه میبردم اصلاً نمی فهمیدم ناهار چیست، شب و روز جان میکندم، تابستان کار میکردم، هرچه شما بیشتر از این حرفها بزنید بین خودتان و بچه هایتان بیشتر فاصله ایجاد میکنید، چون فرزندتان میگوید من یک چیزی هستم که تو مثل من نیستی، من تو نیستم، تو من نیستی، یک دره درست میکنیم که یک سوی این دره فرزند ما میایستد و سوی دیگر آن ما میایستیم، به جای این بهتر است به بچههامان چه بگوییم؟! بگوییم من هم مثل تو بودم، من هم این احساسات را که تو داری داشتهام، این مشکلات که برای تو پیش میآید من هم با این مشکلات بیگانه نیستم. بگذارید فرزند شما احساس همخوانی درونی با شما بکند، احساس کند پدرش هم مثل خودش است، دائم نگوییم من یک چیز دیگرم، تو یک چیز دیگر هستی، الگو را از بچه گرفتهای، به صورت پنهان داری به بچه ات میگویی برو الگویت را از جایی دیگر بگیر، ما این را در زندگی بزرگان خودمان نمیبینیم، با بچههایشان مینشینند حرف میزنند. چند مدت قبل من در همین مکان مقدس، محضر حضرت سید محمد سبزقبا، فرزند گرامی امام موسی بن جعفر(ع) این نکته را طرح کردم و گفتم که نسل امروز دارد دچار فرهنگ لال میشود، میدانید فرهنگ لال یعنی چه؟ یعنی دیگر باهم حرف نمیزنیم، بعد از ظهر وقتی ما به خانه میآییم و مینشینیم تلویزیون روشن است، بچههامان به ما میگویند حرف نزنید، مامان بگذار ببینم چیه؟ بابا بگذار ببینم برنامه چیه؟ شب که شد نوبت ماست که به بچه هامان بگوییم حرف نزنید میخواهیم اخبار گوش بدهیم، دیگر برنامههای بزرگترها شروع شده است. پس شب این پدران و مادران هستند که بچهها را به سکوت دعوت میکنند و بعداز ظهرها این بچهها هستند که از پدر و مادرها میخواهند حرف نزنند، ما کی میخواهیم با هم حرف بزنیم؟ ماداریم فرهنگ لال را در زندگیهای خودمان گسترش میدهیم. ارتباطات ما سست میشود، اما شما در زندگی این بزرگواران دقت کنید تا ببینید چقدر با هم ارتباط دارند، حیف است آدم در این مجلس از حضرت زینب(س) یاد نکند.
منبع: روز دهم۲، مجموعه سخنرانی های عاشورایی دکتر محمد رضا سنگری، مرکز پژوهش ونشر فرهنگ عاشورا، خورشید باران، زمستان۸۶، صص ۴۱-۳۲