خانه / شعر های عاشورایی (صفحه 47)

شعر های عاشورایی

با رکعتی نگاه (محمدعلی مجاهدی)

همره شدند قافله ای را که مانده بود تا طی کنند مرحله ای را که مانده بود از خویش رفته اند سبکبار تا خدا برداشتند فاصله ای را که مانده بود با طرح یک سؤال به پاسخ رسیده اند حل کرده اند مسأله ای را که مانده بود با رکعتی نگاه در آن آخرین پگاه بدرود کرد نافله ای را ...

ادامه نوشته »

ظهر تاریخی(ابراهیم قبله آرباطان)

سلام بر صحرای نیزه شکسته‌ها! سلام بر لب‌های تشنه و تکیده! سلام بر پاهای تاول بسته! سلام بر صحرای اتفاقات تلخ و جان‌گداز! سلام بر مشک‌های پاره پاره و علم‌های افتاده! سلام بر کاروانی که حرامیان، غارتش کردند! سلام بر خیمه‌نشین‌هایی که آتش بر خیمه‌هایشان زدند و گوش‌هایشان را برای چپاول گوشواره‌ها پاره کردند! سلام بر دست‌هایی که اسیر زنجیر ...

ادامه نوشته »

دریا(اسرافیلی)

هر چند که آن علم به زیر آمده بود خورشید برابرش حقیر آمده بود تا چشمه‌ی فیض خیمه‌های عطشان دریا به طلب چُنان کویر آمده بود حسین اسرافیلی

ادامه نوشته »

این سیب ها (عالیه مهرابی)

تو را کشید درختی، درخت ریشه دواند و بعد طرح دو تا سیب را به شاخه کشاند! خدا کشید دو تا سیب را به شاخه ی تو و بعد عطر خودش را به شاخه هات دواند دو سیب سرخ شدند و خدا به خیر کند دوباره چشم زمستان به شاخه هایت ماند! چه چشم شور و بلایی…تن زمین لرزید و ...

ادامه نوشته »

آزمون نهایی(ابراهیم مسجدی)

عصر روز دهم عطش وآتش و خون و تکرار آزمونی دیگر اما دشوارتر از گذشته. حسین(ع)، ابراهیم‌وار به میدان آمده؛ پس از هجرتی طولانی، همراه اسماعیل؛ نه یک اسماعیل! اسماعیل‌هایی بدون« ذبح عظیم» که فدایی آن‌ها شوند. آتش، آری؛ اما با گلستانی از شهیدان. تشنگی مسافران، آری؛ اما بدون آب گوارای زمزم. * آن سوتر، آزمونی از اسارت و زنجیر، ...

ادامه نوشته »