خانه / شعر های عاشورایی (صفحه 24)

شعر های عاشورایی

امشب کسی سراغ تو را نمی‌گیرد

امشب کسی سراغ تو را نمی‌گیرد جز آن مرد بیمار جزامی‌ که تمام شب را به انتظار تیمارنشسته است؛ امشب کسی سراغ تو را نمی‌گیرد جز آن کودک یتیم که شب را پشت در به صبح رسانده است؛ کسی ‌سراغ تو را نمی‌گیرد جز آن بیوه‌زن که دوباره یتیمانش بی‌پدر شدند؛ هیچ‌کس سراغ تو را نمی‌گیرد جز آن چاه که ...

ادامه نوشته »

شب قدر

شب قدر است؛ شب نزول وحی است (انّا انزلناهُ فی لَیلَهِ القَدر)، شب مبهم سال، شبی که غوّاصان اقیانوس‌های ژرف و عمیق شب‌زنده‌داری هم از درک عظمت آن ناتوان وعاجزند (وَما اَدْریکَ ما لَیله القَدْر)، شبی که از هزار ماه بهتر است (لَیله القَدْر خَیرٌ مِنْ اَلْفِ شَهر). شب نزول جبرئیل آن‌چنان که بر پیامبر نازل می‌شد و شب نزول ...

ادامه نوشته »

سبحان ربّ…فزت…و اعلی…دو نیمه شد (مستشارنظامی)

گل داد بذر سجده و دنیا دو نیمه شد وقتی که فرق حضرت مولا دو نیمه شد شمشیر آب دیده به دریا نمی رسد سحر عصا کجاست که دریا دو نیمه شد؟ در انتظار زائر تنها و خسته اش قبر غریب حضرت زهرا(س) دو نیمه شد! پشت درخت های دو عالم خمیده باد وقتی تن تناور طوبی دو نیمه شد! ...

ادامه نوشته »

غزلی برای امام حسن(ع) (برقعی)

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو نسیم پنجرهء وحی!  صبح زود بهشت “اذا تنفس ِ” باران هوای شبنم تو تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟ به راز  عِزّهُ للّه  نقش خاتم تو من از تو ...

ادامه نوشته »

رمضان

رمضان است. زبان روزه‌دار است و ترنم زیبا و دلنشین آیات قرآن بر لب‌ها جاری. رمضان است تمام لحظه‌های این ماه با ذکر و دعا و تسبیح همراه است. گروهی قرآن ختم می‌کنند، گروهی در تدارک احیاء شب‌های قدرند و گروهی دیگر سفره‌ی افطاری گسترده‌اند. رمضان است ماه ثواب، ماه نزدیکی به پروردگار، ماهی که در آن اگر یک آیه ...

ادامه نوشته »

اندوه و اشک آخرین فرستاده

کوچه‌های شهر را غمی سنگین فرا گرفته است. فضای مکه گویی آکنده از اندوه است! کعبه نیز چند روزی است بر فرشته‌‏ای لبخند نمی‌‏زند و مگر می‏توان چهره نورانی رسول‏ خدا -صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله- را گرفته و اندوهناک دید و بی‏ تفاوت بود؟! وقتی شب پیش، یکی از اصحاب در کنار زمزم، آهسته در گوش دیگری گفت: «خدیجه همسر ...

ادامه نوشته »

نذر بال‌های بسته‌ی ۱۷۵ پرستوی تازه از سفر برگشته(نظاری)

گفته بودم باز می‌آیید، آمدید آخر پرستوها آمدید از دور دست اما، خسته و پرپر پرستوها کوچه در کوچه تمام شهر، کوچتان را حجله می‌بندد می‌رسد از دوردست اما، دسته‌ای دیگر پرستوها باز هم رودی پر از پرواز می‌شود بر شانه‌ام جاری باز هم گم می‌کند چشمم، آسمان را در پرستوها بال‌هاتان بسته بود اما خط‌شکن بودید و دریا دل ...

ادامه نوشته »

به خدا خوش آمد بگویید!

به خدا خوش آمد بگویید! ضیافت شگفتی است و ضیافت کده‌ای شگفت‌تر. ضیافت گرسنگی! ضیافت بر سفره‌ای تهی از بانگ نوشانوش، خالی از خوردن. و میزبان خدا، با او که خوان نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده. و … مهمان من وتو! یک ماه چشم و لب فرو بستن، نخواستن، ندیدن، نشنیدن. آماده برای شنیدنی دیگر، نوشیدنی دیگر و دیدنی که ...

ادامه نوشته »

آینه ام باش

آینه‌ام باش امروز – دوباره _ آینه‌ام شده‌ای و من در تو خویش را می‌بینم. در این روزهای باشکوه مهمانی، جرعه جرعه از تو می‌نوشم و لحظه لحظه با تو می‌آمیزم که تو بهترین دوستی و باوفاترین رفیق. در شب‌های ظلمت زده‌ی زندگی به چراغ‌های تو دخیل بسته‌ام و در اوج نومیدی به لبخندهای سرشار از امید تو چشم دوخته‌ام. ...

ادامه نوشته »