خانه / شعر های عاشورایی (صفحه 21)

شعر های عاشورایی

اصلا حسین جنس غمش فرق می کند

قربان کربلا، که غمش فرق می کند بزم عزای محترمش فرق می کند از همرهان قافله نینوا بپرس این نی، نوای زیر و بمش فرق می کند شش گوشه است کعبه آزادگی و عشق سعی و صفای هر قدمش فرق می کند اجر هزار عمره و حج، در طواف اوست این قبله وفا حرمش فرق می کند با چشم دل ...

ادامه نوشته »

هنوز هم! (علیرضا لک)

زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم دارد عزای دیدن بابا هنوز هم تا تاول دوباره ای از راه می رسد با گریه آه می کشد آن را هنوز هم آهسته بغض می کند و خیس می شود … … زخم کبود گونه اش : « آیا هنوز هم مهمان چوبدستی شهر جسارتی؟ من مانده ام به حسرت ...

ادامه نوشته »

یا زینب(س) (لطیفیان)

روشن گرست ناله ی پشت شرارها چون آفتاب، در همه ی روزگارها روشن ترست از همه ی روزها شبش شب دیدنی ست جلوه ی شب زنده دارها خاک رهش بلند که شد “تربت”ش کنید فرقی نمی کنند تراب نگارها این ست معجزش که دمی معجزه نکرد از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها این شانه را به هیچ نبی ...

ادامه نوشته »

من خاکی را می‌شناسم که…(مهدی خلیلیان)

من خاکی را می‌شناسم که آن را برای تبرک می‌برند و بر چشم‌هایشان می‌گذارند؛ بعضی خاک‌ها را می‌توان خورد! من خاکی را می شناسم که دانه- دانه با آدم، دوست می‌شود و سلام هیچ دستی را بی‌پاسخ نمی‌گذارد؛ خاکی که همه شهیدان گم‌نام را می‌شناسد و سنگ صبور مادران شاهد است. من خاکی را می شناسم که بوی خون می‌دهد؛ ...

ادامه نوشته »