خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی (صفحه 7)

متن ادبی

ای همه ی خوبی..(محمدرضا سنگری)

ای حسین، ای همه‌ی ما، همه‌ی‌ خوبی، تمامی عشق! با تو عشق را فهمیدیم. خوبی را شناختیم و به کشف «خود» پرداختیم. بی تو همه چیز بی معنی بود، آسمان، بلاهتی آبی، آب سفاهتی سرگردان، زمین سنگی تیپا خورده و درختان رسوایانی ایستاده بودند. اینک نیز عشق توست که گرم‌مان می‌کند. گریه بر توست که طراوت و شکفتن‌مان می‌بخشد و ...

ادامه نوشته »

میلاد فاطمه ی معصومه

روز میلاد تو، کبوترانه مهمان حرمت می‏شوم، دانه‏ های عشق از صحن و سرایت برمی‏چینم و دور تا دور گنبد طلایی‏ ات می‏گردم و این‏گونه جشن می‏گیرم. پیش از خورشید، گنبد طلایی توست که هر روز طلوع می‏کند. صبح شهر قم مدیون توست؛ مدیون خورشیدی که شب نیز بر فراز شهر آشکار است. روز میلاد تو، کبوترانه مهمان حرمت می‏شوم. ...

ادامه نوشته »

خداحافظ ای رمضان

خداحافظ ای رمضان. خداحافظ ماه پاکی و صفا و صداقت، ماه لحظه‌های بی‌بدیل آمرزش سحری و ثانیه‌های بی‌بازگشت استجابت افطار. خداحافظ ای ماهی که در آن دست شیطان بسته و راه معصیت و گناه مسدود بود. خداحافظ ای ماهی که در آن روزه‌داران از آتش جهنم در امان بودند وصدای آرامش‌بخش بهشتیان جان مؤمنان را می‌نواخت. خداحافظ شب‌های دل‌انگیز قدر ...

ادامه نوشته »

زیتون حقیقت(به مناسبت روزقدس)

«زمان بیداری فرا می رسد و انتفاضه فلسطین، خواب غاصبان را آشفته می سازد. در سرزمین بارور پیامبران، ساقه های تکبیر می روید و گل ایمان می‌شکفد و در مهد نزول آیات الهی و مرکز قداست و مبدأ معراج به آسمان ها، از زیتون حقیقت، شعله شب شکن اسلام سر می‌کشد. از الله اکبرهای نوجوانان مسلمان فلسطینی، قیام می روید ...

ادامه نوشته »

با ابوحمزه تا خدا (بخش سوم)

خدای خوب من. من آن کسی هستم که نه در تنهایی از تو شرم کردم و نه در آشکارا. من آن ناسپاسم. من آن نافرمانم. من آنم که بسیار مهلتم دادی ولی توبه نکردم. من آن کسی هستم که انبوه گناهان، او را از چشم تو انداخته است. ولی خدایا، من که باشم که از سر غرور و عناد، رودر ...

ادامه نوشته »

با ابوحمزه تا خدا (بخش دوم)

مولای من. به گناهانم نگاه می‌کنم ترس تمام وجودم را فرا می‌گیرد. به لطف و کرمت می‌نگرم امیدوار می‌شوم. مولای من، تو به حال و احوال من آگاهی و من اوج بخشایندگی تو را فهمیده‌ام و می‌دانم دست خالی برم نمی‌گردانی. آن هم وقتی که خود فرموده‌ای هر چه می‌خواهید از من خدا بخواهید تا اجابتان کنم. خدایا، گیرم که ...

ادامه نوشته »

آهسته گریه کن زینب

خواهر عزیزم زینب آهسته گریه کن. اشک‌هایت آتش به جان حسین می‌ریزد. آهسته گریه کن. اشک‌هایت آرامش پدر را بر می‌آشوبد. آخر تو دردانه‌ی پدر بودی، تو برای پدر، هم‌چون فاطمه بودی برای پیامبر. پدر تحمل شنیدن صدای گریه‌ هایت را ندارد. یادت هست در تشییع غریبانه‌ی مادر، چقدر نگران تو بود؟ یادت هست در نگاه مادر بلندبلند می‌گریست و ...

ادامه نوشته »

با ابوحمزه تا خدا (بخش اول)

خدایا، باز با دستان خالی به سویت آمده‌ام و نمی‌دانم چرا وقتی به سوی تو می‌آیم همیشه دستم خالی است؟ و چرا تو همیشه با من طوری رفتار می‌کنی و طوری مرا تحویل می‌گیری انگار که بنده‌ی خوبی بوده‌ام و با کوله‌باری از خوبی‌ها به سویت آمده‌ام؟ خدای من، امشب باز با شانه‌هایی خم شده،  زیر بار گناهان آمده‌ام،  ولی ...

ادامه نوشته »