ای حسین، ای همهی ما، همهی خوبی، تمامی عشق!
با تو عشق را فهمیدیم. خوبی را شناختیم و به کشف «خود» پرداختیم. بی تو همه چیز بی معنی بود، آسمان، بلاهتی آبی، آب سفاهتی سرگردان، زمین سنگی تیپا خورده و درختان رسوایانی ایستاده بودند.
اینک نیز عشق توست که گرممان میکند. گریه بر توست که طراوت و شکفتنمان میبخشد و شوق رسیدن به توست که خون حیات در اندامهایمان میدواند- با تو بود که شبی چهارده قرنه را پشت سر نهادیم و به آفتاب سلامی دوباره دادیم. با تو بود که هر روزمان عاشورا شد و شهاب روشنی، وسعت تیره گونهمان را به تبسمی شکست و به شوق دیدار تو خیابانهای سربین و بیابانهای آتش و مین را در نوردید.
با تو بود که به امام عشق اقتدا کردیم و با اشارت او برخاستیم و با دیگر اشارتش در خون نشستیم. و با توست که راه روشن او را، به شوق خواهیم پویید و هم جرعه جرعه خواهیم نوشید.
دکتر محمدرضا سنگری