خانه / شعر های عاشورایی / غزل / پنجره‌ی رکاب (علی اشتری)

پنجره‌ی رکاب (علی اشتری)

آب از سرش گذشت و به‌دریای خـواب رفت
شیرین‌تر از عســل شد و در جـام ناب رفت
نجمـه دوباره غصـــه‌ی زخــــم جگــر گــرفت
از سینه اش چکیـده‌ی داغـــی مــذاب رفت
با جلــوه ای شـبیه حسن،یوســف بهشت
نعلــین خود نبســته ولــی بـا شـــتاب رفت
در آسمان طــنیـــن صــدای فــرشـــتـــه ها
تا کـــوچـــه‌های غم‌زده‌ی اضـــــطـراب رفت
مـژده به قــلب نجمــه و زینــــب دهــد صبا
پایش به ســوی پنجــــره های رکــاب رفـت
از نعل‌های تـــازه‌ی بوســــه گرفــتـــــه اش
تا خـــیمــه‌ها شـــمیم حضـــور گــلاب رفت
بــرخــــیز و درجمـاعت مغــرب ستـاره باش
با رفـــتنــت ز شهـــر بــــلا آفــتـــــاب رفــت

شاعر: علی اشتری

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.