غزل

هلال یک شبه ی من(احد ده بزرگی)

سرش به نیزه به گل های چیده می ماند به فجر از افق خون دمیده می ماند یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا به نخل سبز  ز ماتم تکیده می ماند میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم به آهویی که ز مردم رمیده می ماند شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی به لاله های ز حنجر دریده می ...

ادامه نوشته »

صبر مجسم(مریم سقلاطونی)

ابر آسیمه سر از تیغ و دم ظهر منایت و از آن ذبح عظیمی که بریدنت برایت باد عمریست تهیدست…گدا…منتظر توست دربه در گشته به دنبال غبار کف پایت آه!ای صبر مجسم!چه دمیدی تو بر این خاک بادیه بادیه خورشید به دنبال صدایت کوه می‌خواست بداند که چه اندازه صبوری آه!یک ثانیه حتی نتوانست به جایت… رود می‌خواست ببیند که ...

ادامه نوشته »

زینت سجاده ی عشق(رضا اسماعیلی)

بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد پیکر سوخته ی کرب و بلا، سهم تو شد بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکست ناگهان، داغ دل آیینه ها، سهم تو شد بعد از آن واقعه، آشوب قیامت برخاست بر سر نیزه، سرِ خون خدا، سهم تو شد بعد از آن واقعه، خون جوش زد از ...

ادامه نوشته »

نوکر شده ام که آب و جارو بزنم(غزلی تقدیم به همه نوکران حضرت حسین(ع))

تقدیم به همه نوکران حضرت حسین(ع) نوکر شده ام که آب و جارو بزنم از بام دو چشم، اشک، پارو بزنم در سوگ تو ارباب، به سر خواهم زد فرمان تو بده، به سینه یا رو بزنم؟ آنقدر تو را، نیزه و شمشیر زدند امکان نشود، به زخم دارو بزنم گودال شده، خانه و کاشانه ی تو ننگ است دم ...

ادامه نوشته »

انتقام (فاطمه سالاروند)

شنیده بود شهادت،طنین گامت را چه خوب داد خدا،پاسخ سلامت را پرنده ها پر خود را به خونت آغشتند که هر کجا برسانند،عطر نامت را چه سر بلند و صبور،آمد از سفر زینب که تا ادامه دهد،راه ناتمامت را صدای خون تو را،منتشر کند در خاک به آب‌های جهان،بسپرد پیامت را کجاست آن که به گریه مدام می‌خواند کبوتران هراسان ...

ادامه نوشته »

تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا دیدم(قزوه)

نمی دانم تو را در ابر دیدم؟ یا کجا دیدم به هر جایی که رو کردم، فقط روی تو را دیدم تو را در مثنوی، در نی، تو را در های هو، در هی تو را در بند بندِ ناله های بی صدا دیدم تو مانند ترنّم، مثل گل، عین غزل بودی تو را شکل توسّل، مثل ندبه، چون دعا ...

ادامه نوشته »

فرصت خوب پریدن(علیرضا لک)

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی که به این سینه ی مجروح تو با پا نزنی ذکر «لاحول ولا…» از دو لبش می بارد با چنین نیزه ی سر سخت، به لب ها نزنی عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟ نیزه ات را که زدی باز کشیدی ...

ادامه نوشته »

چشم روشن(مهری مهرمنش)

این جا بمان دختر! تنت آتش نگیرد گل های سرخ دامنت آتش نگیرد صحرا برای بازی ات، جایی ندارد در این بیابان، خرمنت آتش نگیرد بر روی دامن می تکانی خون دل را از غیرتش، پیراهنت آتش نگیرد امشب سکوتی تلخ داری، تا وجودم از سوز «بابا گفتنت» آتش نگیرد داغ عطش بر روی لب های تو خشکید تا اشک ...

ادامه نوشته »

محشر بر نی(عباس احمدی)

چیست این؟ حرمت اولاد پیمبر، بر نی همه ی غربت سی ساله ی حیدر، بر نی چیست این کوچ غریبانه ی یک قافله مرد؟ آخرین هجرت یک دسته کبوتر، بر نی اثر کاریِ هفتاد و دو حسرت، بر خاک سیزده ضربه ی مرگ آور خنجر، بر نی تن بگوییم که بی سر شده، یا سر بی تن نی بگوییم به ...

ادامه نوشته »

حجِّ ناتمام (سعید بیابانکی)

لبان ما همه خشک اند و، چشم ها، چه تَرَند درون سینه ی من، شعرها چه شعله ورند نیامد آن که سبویی عطش، بنوشدمان هزارسال گذشته ست و چشم ها به درند چه رفته بر سَرِ آن دست های آب آور که خیمه های عطش سوز، تشنه ی خبرند؟ کجایی اند مگر این سران سرگردان که از تمام شهیدان روزگار، ...

ادامه نوشته »