▪ مقدمه ابنطاووس
یکی از اعمال روز عاشورا که در نظر اولیا اهمیت دارد، مشارکت با ملائک و پیامبران و جانشینان بهحق آنان علیهم السلام در سوگواری بر سیدالشهدا علیه السلام است؛ بهدلیل حرمتهای الهی که بر باد رفت، مقامات نبوی که نادیده گرفته شد، ستمی که به ناحیه اسلام روا داشتند، و غلبه لشکر ابلیس بر سپاهیان اسلام که پیش آمد. انسان باید در این روز سوگوار باشد و چگونگی مسایلی را که بر خاندان سرور پیامآوران الهی صلی الله علیه و آله و سلم گذشته، باز خواند. همگان باید مصیبتهایی را به یاد آرند که با ریختن آن خونهای پاک و بیحرمتی به آن بزرگمردان از ناحیه آلودگان ناپاک روی داد. برای این کار، خواندن کتابی که تحت عنوان «اللهوف علی قتلی الطفوف» نوشتیم، مناسب است. اگر کسی در آن روز، کتاب یادشده را در دسترس نداشت، در اینجا برای یادآوری روز عاشورا و انجام گفتار و کردار مناسب آن روز، رویدادهایش را مرور میکنیم و آن را نام مینهیم: «اللطیف فی التصنیف فی شرح السعاده بشهاده صاحب مقام الشریف.»
اینک میگوییم:
بسماللهالرحمنالرحیم
علیبن موسیبن جعفربن محمدبن محمد الطاووس گوید:
٭ ۱. خدایا! ما این مقتل را به پیشگاهت میخوانیم و این مظلمه را در بارگاهت میآوریم. خدایا! اینک ما را در این روز، از قصاص عدل خود که به ستمگران دادهای و وعدهای که از پشتوانه فضل خود به مؤمنان دادهای، محروم مدار!
٭ ۲. سپس به خردها، دلها، جانها، روحها و گریندگان اهل مصائب که بامداد و شامگاه بر او میگریند ندا میرسد: بیایید و بشنوید، آنچه بر فرزند بهترین مردمان رسید. صداهای خود را به گریه بر پادشاهان امامان امتها بلند سازید. به یاد آرید که خدای جل جلاله دید که مردم به سوءاختیار خود، کژراهه را برگزیدهاند. بدین روی، آنها را میان مردم رسوا کرد. پرستش سنگها و بتها، مانع بهرهوری آنها از خردهاشان شد. و بدینسبب، به هلاک و بیچارگی در افتادند.
٭ ۳. بدین روی میسزد که زبان حال مهربانی محمد پیامآور خداوند در شفاعت، به حلم و عفو و رحمت خدای جلّ جلاله چنین باشد که آنها را به کیفری که سزاوار آنند، گرفتار نکند؛ بلکه رسولی بر آنان برانگیزد که مردم را از هلاکت و بیچارگی که در آستانه آن قرار دارند، برَهاند و زشتیهای گمراهی را بر آنان بپوشاند.
٭ ۴. خدای جلّ جلاله زبان حال شفاعت و مهرورزی پیامبرش را پذیرفت؛ بهلطف خود رسولی بر آنان برانگیخت که همواره نسبت به آنان مهربانی و دلسوزی داشت تا آنجا که سیاهی ویژگیهاشان را به ابر کمال اوصاف خود شست و آنان را با تکرار اندرزها و ابراز نیکیها، از مداومت بر زشتیها و پلیدیها بازداشت. پس آنگاه، از مرگ جهالت رهیدند، به حیات علم رسیدند و به بهرههای عقل و نقل دست یافتند.
٭ ۵. خدای جلّ جلاله، پیامبرش را به لقای خود فراخواند؛ اما نور هدایت او را در میان کسانی نهاد که تا روز جزا جانشین آن گرامی باشند، و بهواسطه آنها شریعت و احکام خود را نگاه دارد. مردم، به یاری آن جانشین نشتافتند، تا آنجا که مظلومانه کشته شد. در مورد جانشین دوم نیز اختلاف کردند تا آنجا که او نیز بهحالت مسمومیت کشته شد و به جوار خدایش شتافت.
٭ ۶. نوبت به پیشوای سوم رسید. خداوند، او را به مردم شناساند که سرور جوانان بهشتی است و به منتی که بهسبب او، از خدای جل جلاله و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم در این مورد دارند، آنان را برتری داد.
٭ ۷. مردم، نعمت خدای جل جلاله و لطف محمد صلی الله علیه و آله و سلم در مورد این شفاعت و اقدام و اهتمام را، بدینسان پاسخ دادند که به او نامه نوشتند و او را از وطن خود بیرون آوردند و دوره امان به ناامنی افکندند؛ مبلغان، دین را بهسوی بتهایشان کشیدند و بهسوی کسانی که در زمره عوامل استحقاق کیفرها بودند؛ یعنی پیشوایان ضلالت؛ هم آنها که مردم را به جایگاه هلاکت و وبال سوق دادند.
٭ ۸. مردم به دشمنی با کسی برخاستند که آنها را به سلامت فرامیخواند و به جایگاه کرامت و پایگاه استوار سلامت راه مینمود. آنان با کسانی که دشمن خدا و دشمن خودشان بودند، همراهی کردند تا دخترزاده پیامبرشان را بکشند؛ با آنکه میدانستند، آن نواده گرامی پارهای از تن پیامبر و جگرگوشه اوست.
٭ ۹. امام حسین علیه السلام به یادشان آورد: حقوقی را که بر آنها از گذشته و حال دارد؛ باران لطف گسترده خدای مهرورز که بهواسطه جد و پدرش بر آنها سرازیر کرده است و نعمتهای ظاهری و باطنی که بهسبب حضرتش به مردم رسیده است؛ اما آنها به سخنش گوش ندادند تا چه رسد به اینکه گوش جان بسپارند و بازگشتند، به نابینایی و جهالتی که در آن غوطهور بودند.
٭ ۱۰. امام علیه السلام از آنها خواست که او را نکشند؛ یعنی اگر با او همراهی نمیکنند، دستکم رهایش کنند تا در این دنیا بماند؛ مانند دیگر افراد مردم. گرچه وظیفه آنها یاری حضرتش بود در برابر دشمنان؛ نه اینکه در برابرش صفها بیارایند.
٭ ۱۱. اما آنها چه کردند؟ حرمت او را که خدای عزوجل پاس داشته بود، ارج ننهادند و کوشیدند که خونش را بریزند. خدای جلّ جلاله بر آنها غضب آورد. حضرتش را به شرف سعادت ارتقا داد و به فخر شهادت بهسوی خود فرا خواند تا آنها را واگذارد با ضلالتی که به سوء اختیار خود برگزیدند.
٭ ۱۲. آنها در مسیر خود به سرعت تاختند و در هتک حرمت حریم الهی کوشیدند تا خون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که در رگهای فرزندش جریان داشت بر زمین ریزند. در برابر سفیر خدای جل جلاله که آنها را به حیات فرامیخواند، صف کشیدند تا او را به عمد و اختیار بکشند. کاری کردند که نزدیک بود، آسمان بشکافد و زمین دهان بگشاید و کوهها از شدت اندوه متلاشی شوند.
٭ ۱۳. از سوی دیگر، گروهی به سعادت دست یافتند که آمده بودند تا مانع کارهای آن سفلگان شوند. این گروه سعادتمند در راه خدای جل جلاله غیرت آوردند؛ زیرا میدانستند که آن بزرگمرد الهی برای فرجام امور به درد آمده است. امام علیه السلام گروه مخالف را به ترک جنگ و بازگشت از گمراهی فرا خواند و از عذاب دنیا و آخرت بر حذر داشت و حقوق روشنی را به یادشان آورد که خدای جل جلاله بهواسطه پیامآور خود محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر عهده آنها گذاشته بود.
٭ ۱۴. اما آنها آغاز کردند به جنگ با گروهی که برای پایمال شدن حرمتهای الهی به درد آمدهاند. آن سفلگان برای ویران کردن ستونهای دین الهی پیمان بستند. در این حال، هیچ ملک و پیامبر و بندهای که جایگاهی نزد خداوند داشته باشد، باقی نماند؛ مگر اینکه همراه با خدای جل جلاله، از این وضع به خشم آمدند؛ رویدادهای هولناکی را که به حضرتش رسیده بود، بزرگ دانستند؛ در راه شهادت و پذیرش آن گام نهادند؛ روح سفیر خدا و فرزند رسول صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرا شدند.
٭ ۱۵. آنگاه روح محمد صلی الله علیه و آله و سلم، روح علی علیه السلام، روح فاطمه علیها السلام، روح فرزند مسموم مقتولش امام حسن علیه السلام در آن معرکه حضور یافتند؛ آنچه بر پاره جگرشان و میوه دلشان میگذشت، میدیدند. به زبان حال، ندبه میکردند و برای نبرد در رکابشان یاری میطلبیدند.
٭ ۱۶. هر بار که یکی از سرهای اهل شهادت از تن جدا میشد، زبان حال اهل سعادت در سوگ او فاش میگردید. هر جامهای که از اهل جهاد دریده شد، جامه آبا و اجدادشان در غم او دریده شد. هر چهرهای از آن چهرههای گرامی به خون رنگین شد، چهرههای اهل اقبال به خونِ دیده سرخ شد. و هر بار که حرمت خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم را هتک کردند، زبان حال اسلام و تمام خردمندان گریان گردید.
٭ ۱۷. سرهای سرورانی به روی خاک افتاد که در کار آن سفلگان و گذشتگان آنان گشایش پدید آورده بودند. خاندان و فرزندان و یاوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به قتل رسیدند؛ در حالی که مشتاق لقای خدای جل جلاله بودند و به فراخوان خداوند حکیم برای انگیزه جهاد و پیروی خواستهاش پاسخ مثبت دادند. این نیکمردان، از دین خدا دفاع کردند؛ همان دین راستین که گمراهان به زوالش آغازیدند. جان بر سر آرمان حفظ ناموس دین و اقبال الهی نهادند و جاودانگی را به بهای نبرد دلیرانه با پلیدان برگزیدند.
٭ ۱۸. مجاهدان بزرگ و کوچک کشته شدند؛ آسمانها و زمینها از این رویداد سخت و گمراهی آشکار لرزیدند؛ مولایمان حسین علیه السلام و بانوان و کودکانش که همراهش بودند، تنها ماندند؛ به آنها مهلت داده نشد؛ مگر برای درک این تنهایی و غربت بازماندگان عترت.
٭ ۱۹. سفلگان بر بانوان و کودکان خاندان هدایت هجوم آوردند؛ با آنها جنگیدند تا طعم استیصال را به آنها بچشانند. امام علیه السلام با تمام دردها و زخمزبانها و ضربههای شمشیرها و نیزهها و تیرها که دیده بود همچنان آنان را به خدای بزرگ فرا میخواند؛ هشدارشان میداد که باید در محکمه عدل الهی حضور یابند؛ به یادشان میآورد روزی را که باید پاسخگوی جد امجدش رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم باشند.
٭ ۲۰. اما گویی عقل آنها گریخته و با شمشیر ضلالت که به دست گرفته بودند، قلب آنها مرده بود. چنین شد که تنهایی او را حرمت ننهادند؛ ناتوانی جسمی او را پساز تحمل آن همه ضربه جسمی و روحی نادیده گرفتند؛ مردانگی، حیا، برادری و وفا را زیر پا نهادند؛ بهسوی حجت خدا، امام حسین علیه السلام هجوم بردند تا او را بکشند؛ در حالی که تنها و بدون یاور باقی مانده بود. او را هدف نیزههای ناجوانمردی گرفتند و برای ریختن خونش شتافتند.
٭ ۲۱. سرور پیامبران، علی مرتضی، فاطمه زهرا و فرزندش امام حسن مسموم علیهم السلام به دست اشقیا زبان حالی داشتند به این مضمون که: توان تحمل این ابتلا را نداریم. گریبان غم دریدند و دیدههاشان گریان شد. خردهای نیکان و دلهای پاکان بر خوان عزا نشستند؛ ارواح پیامبران علیهم السلام و اولیا گرد هم آمدند؛ مجلس مصیبت و ماتم با گریه و سوگ مناسب خود برپا شد.
٭ ۲۲. گمراهان برای اهانت به خدا و فرستادهاش و امامی که ولیش، سفیرش، فرزند پیامبرش و حجتش بود، همچنان پیش تاختند؛ او را هدف شمشیرها گرفتند؛ با نیزه شقاوت او را زدند؛ تیر جهالت بر او افکندند؛ و همچنان ضربهای از پی ضربهای دیگر؛ تا آنجا که گوهر وجودش را به جداییِ روحش و لقای مالک سعادتش بخشید و از این جهان گذرا کوچید.
٭ ۲۳. سرکشان او را از فراز اسب به روی خاک افکندند. آن بزرگ بر گونه (صورت) گرامی خود به زمین افتاد؛ به محضر ربالأرباب شتافت؛ نزد جدش محمد صلی الله علیه و آله و سلم که مالک ملوک اهل عقل بود؛ نزد پدرش که آن سرکشان منابر اسلام را از او ربودند؛ نزد مادرش فاطمه علیها السلام سرور بانوان عالم؛ نزد برادرش حسن علیه السلام سرور جوانان بهشتی از تمام آفریدگان؛ نزد تمام پیامبران و فرستادگان علیهم السلام و بندگان صالح خدا….
٭ ۲۴. چنین شد که هر بندهای که اهل اقبال بود، به زبان حال خود، گونهاش را بر خاک مواسات نهاد. همگان ناله زدند و گریستند و برای قتل اهل نجات و پیروان روح حیات استغاثه کردند.
٭ ۲۵. سرکشان بر هم سبقت گرفتند، برای دست بردن به سری که بارها پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم آن را بوسیده و بزرگ داشته بود. بدینسان خواستند تا به شمشیر ضلالت خونش را بریزند. کتابهای فرود آمده از آسمان برای هتک این حرمت، سر به گریبان بردند. شرایع دین گرفتار آمدند به این مصیبت که خون پیشوایان آنها ریخته شد. خشم خدای قهار جل جلاله و ملائک و پیمبران و خاصانش شدت گرفت. فوریترین کیفری که بدانها رسید، این بود که خداوند، لطف خود را از آنها برداشت و آنها را کور و کر و گنگ به حال خود واگذاشت. آنگاه به آنها ندا کرد: ای هر آن کسی که میشنوید! «هرگز مپندارند که هرچه بدانها مهلت دهیم، خیر آنهاست؛ بل بدانها مهلت میدهیم، تنها برای اینکه (به سوءاختیار خود) بر گناهان خود بیفزایند.»
٭ ۲۶. آنان بر جسارت خود افزودند. پیش رفتند که جدایی افکنند میان سری بزرگ و بدنی بزرگوار. با آنکه بر خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم و مقربان الهی بسی دشوار بود که کسی حرمتش را بشکند و جانش بستاند؛ اما آنان بر او دست یازیدند، دستی که بسته بود و پدران پاکنهادش گشوده بودند؛ در حالیکه دست پادشاهان دنیا را از او کوتاه کردند تا اینکه به آخرین هدف خود در این مسیر رسیدند؛ خنجری بر حنجر شریفش نهادند که به جدّ و پدرش و خودش تعلق داشت و فقط به رسم امانت در اختیار آنها بود.
٭ ۲۷. با رفتن او، اسلام به ضعف گرایید و هر فرد صاحب روح، با زوال حیاتش فنا را برگزید. پس آنگاه روح جدش محمد صلی الله علیه و آله و سلم، و پدر و مادر و برادرش علیهم السلام، روح گرامیِ او را پذیرفتند؛ پساز آنکه رنج جهاد و درگیری با اهل فساد و عناد، آن روح گرامی را سخت خسته و رنجور و آزرده کرده بود.
٭ ۲۸. خدای جل جلاله برایش بسترهای عنایت بگسترد؛ نیای گرامیش، محمد صلی الله علیه و آله و سلم برایش خوان کرامت گشود؛ ارواح عرشنشینان گرد او جمع آمدند: گروهی به سرور پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم در این سوگ بزرگ تعزیت میگفتند؛ جمعی به بانوان حرم که در دست دشمنان اسیر شده بودند، ترحم میآوردند و گروهی برای هتک حرمت آیات روشن الهی که زیر پا نهاده شد، تأسف میخوردند.
٭ ۲۹. پلیدان، اهانت به دختران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حرم فاطمه علیها السلام را آغازیدند؛ توشه سفرشان، چادرهاشان، مقنعههاشان و پوشش آنها را برگرفتند…
٭ ۳۰. زبان وجدان نمیتواند این سرکشی و ستم را بیان دارد. قیامت عدالت برپا شد و تعجیل در محاکمه روز جزا را درخواست کرد. ستونهای اسلام درهم شکست. نور شرایع و احکام به تیرگی گرایید. در زبان حال قرآن سترگ، خشم و غضب نمودار شد که از ارتکاب چنان جنایت بزرگ و اهل آن روی گردانید…
٭ ۳۱. کارهای آن جنایتپیشگان ادامه یافت؛ بازماندگان شهیدان را غارت کردند. آنگاه گفتند: باید تمام آثار نبوت و رسالت محو شود و به تمام نمادهای کرامت و جلالت تحقیر و توهین شود. بدین روی، اسبها را با نعل بر آن سینه گرامی حرکت دادند. در الحاد به جایی رسیدند که قبلاز آن، هیچگاه مطرح نشده بود. بر سینهای تاختند که پشتوانه آنها بود و یاورشان که در روز جزا در برابر خدای بزرگ میتوانست، شفیع آنها باشد. بدنها را بدون پوشش بر روی خاک رها کردند و اعضای جداشده از پیکرها را در آن بیابان گذاردند.
٭ ۳۲. سرهایی را فراز نیزه برداشتند که دیگر پساز آن هیچ مسلمانی سربلند نشد. رگهایی را بریدند که پساز آن پیوندی میان آنها با خدا برقرار نشد. آن سرها را بر فراز نیزه کردند؛ اما نیزهها به زبان حال میگریستند که ناگزیر از حمل آن سرها شدهاند. خاک در برابر آن سرها اظهار خشوع میکرد و زمین را در برابرشان میبوسید و به زبان حال عذر میآورد که در این سرکشی، به دست دشمنان اسیرند وگرنه هرگز در چنین جنایتی شریک نمیشدند.
٭ ۳۳. زبانحال نیزهها خطاب به سرهای جداشده از تن این بود که: شما مرا بسیار بزرگ داشتید و مرا به صراط مستقیم بردید؛ اما امروز من شما را حمل میکنم تا روی خاک نمانید و شما را در جایگاه بلندی جای میدهم تا دست بازماندگان احزاب کفر و شرک، شما را آلوده نسازد. ملائک، سر گرامی آن سرور را به تعظیم، طواف دادند تا در موکب بزرگی قرار گرفت. ستمپیشگان، زنان و کودکان را بر مَرکبهای ذلّت و خواری حرکت میدادند.
٭ ۳۴. کجاست گریهکنندهای که بر اسلام و ایمان بگرید؟ کجاست کسی که بر پادشاهان زمان مواسات کند؟ کجاست کسی که تردید کند، در اینکه آن عمل، ناسپاسیِ آشکار بوده است؟ کجاست کسی که ما را بر نوحه و عزا یاری کند؟ کجاست کسی که بر این کشتهشده ستمدیده، سیل سرشک از دیدگان بریزد؟
٭ ۳۵. آیا گریبان دریدن ما، در برابر سینه شکستن اولیای خدا چه تواند کرد؟ در دیار غربت، خون پاک نیکان را ریختند و بدنهای محترم را بدون کفن رها کردند. اینک کدام خردمند، از مساوات با امیران هدایت بخل میورزد؟
٭ ۳۶. اینک کیست که پیمبر صلی الله علیه و آله و سلم را ببیند که در ماتم جگر گوشهاش، در سوگ مخالفت با سنتهای الهی، در عزای شکسته شدن حرمت شریعت و در تکرار رویدادهای هولناک، همراه با پیمبران و اولیای خدا به سوگ و عزا و ماتم نشسته است؛ آنگاه در عزاداری و گریه و ماتم با او همراهی نکند؟
٭ ۳۷. کدام دیده یارای آن دارد که از گنجینه اشکهای پنهان در این ماتم دریغ ورزد؟ کدامین دل میتواند اندوهناک نشود در هتک حرمت آن چهرههایی که «حرمت»، به سبب آنها حرمت یافت؟ کدامین دست است که به سوگ بالا نرود؟ و کدامین زبان است که به بیان این سوگ گویا نگردد؟
٭ ۳۸. بندگان خدا! اینک نیک بیندیشید! اگر چنین جنایتهایی در مورد کودکان، مردان، زنان، خانواده و حرمتهای شما روا داشته بودند، ژرف بنگرید که چه میکردید؟ آیا در عزاداری آنها کوتاهی میکردید؟ مبادا که ماتم خود را برتر از ماتم سیدالمرسلین صلی الله علیه و آله و سلم بدانید. اگر میخواهید که وفای خود به حضرتش را نشان دهید و اگر میخواهید که در روز جزا با آن بزرگ همراه باشید، [در این مصیبت با او همراه شوید]؛ کسی که در هنگام مصیبت و ماتم، حضرتش را رها کند، چگونه امید دارد که وقتی به ملاقات آن سرور میرسد، با احسان او روبهرو شود؟ یا در جایگاه رضوان و امان او، در کنارش جای گیرد؟ هرگز! هرگز چنین نمیشود که کسی در روز گشایش همراه باشد؛ مگر آنکه در روزهای دشواری همراهی کرده باشد.
٭ ۳۹. اینک ژرف بنگرید! مباد که رویدادهایی که بر خدای جل جلاله و نزدیکانش سنگین بوده، نزد شما سبک باشد. خدای رحمتتان کناد! بیشترین همراهی را با خدای عزوجل نشان دهید! که او در برابر هتک حرمتهای الهی غضب نشان داده است. با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشارکت کنید که در برابر ریخته شدن خون خاندانش بهنام دین و بهنام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در ماتمی بزرگ است.
٭ ۴۰. اینک در هر شب و روز؛ بهویژه در سحرها، از خدا بخواهید که روز انتقام این خونها را بهدست امام منتقم عجل الله تعالی فرجه الشریف برساند تا صابران و مجاهدان به پاداش خدمت به دین دست یابند و من میگویم: خداوند، عزای محمد صلی الله علیه و آله و سلم را و عزای هر کسی را که در این حالت دشوار با حضرتش همراهی کند، بزرگ بدارد. و عزای شما را ای حاضران در مجلس نیکو بدارد.
وإنّا لله وإنّا الیه راجعون
………………………………………………………….
منبع:
ترجمۀاللطیف فی التصنیف فی شرح السعاده بشهاده صاحب المقام الشریف
نوشته عالم عامل و زاهد کامل
سیدرضیالدین علیبن طاووس (۵۸۹ – ۶۶۴)
برگرفته از کتاب إقبال الأعمال ذیل اعمال روز عاشورا
ترجمه دکتر عبدالحسین طالعی
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA
برگرفته از سایت افق حوزه