مصاحبه با آقای عبداللهی
*لطفا از خودتان برایمان بگویید.
متولد ۵۶، هستم، سه فرزند دارم. فرزند اولم، سال چهارم حوزه و حافظ قرآن کریم، فرزند دوم، سال هفتم دوره متوسطه و سومی هم سوم ابتدایی است.
بنده از ابتدای دهه هفتاد وارد حوزه آیت الله قاضی شدم و پس از یک سال، برای ادامه تحصیل به قم رفتم. از سال ۷۳-۷۲ به مدت ده سال سطح و در حدود کمتر از ده سال دروس تخصصی خارج را در مدرسه بقیه ا… قم که از مدارس بنام در این زمینه است، گذراندم و به طور تخصصی به رشته فقه و اصول پرداختم. انشاءالله بنا دارم در ادامه و در اولین فرصت مناسب برای تکمیل تحصیلات به قم مراجعت کنم.
*از چه زمانی کار تبلیغ را آغاز کردید؟
از حدود سالهای ۷۴ و ۷۵ به سخنرانی پرداختهام اما از سال ۷۸ و هم زمان با ملبس شدن، رسما کار تبلیغ را در مناطق مختلف دنبال کردم، پس در واقع میتوان گفت از دهه هفتاد این کار را شروع کردهام. اما از سال ۹۱ که به دعوت حجه الاسلام قاضی دزفولی، امام جمعه محترم شهرستان، برای تدریس در حوزه دعوت شدم و تدریس را شروع کردم به تبع در کنار تدریس به طور جدی تر به سخنرانی هم پرداختم.
البته هنگامی که به عرصه منبر وارد شدم دریافتم که منبر رفتن در دزفول بسیار مشکل است، چرا که دزفول شهر منبر است شهر سخن و به خصوص در محرم و صفر، یک حسینیه است. مردم دزفول منبر دیده هستند، خطبا و دانشمندان بسیار گرانسنگ و توانمندی در این شهر زندگی کرده و مردم از منبر آنها بهره گرفتهاند. هنوز که هنوز است مردم دزفول سخنانی را که از زبان بزرگانی چون آیت الله معزی ، علامه مخبر، آیت الله قاضی، آیت الله تدین، آقای فارغ و… بر منبر شنیدهاند، بازگو میکنند. در چنین جامعهای منبر رفتن آسان نیست.
این نظر زمانی تایید شد که در برخی مجالس خانگی حضور یافتم. برخی از مجالس خانگی به جرات میتوان گفت که از نامآورترین مساجد دزفول شلوغتر هستند به گونهای که وقتی به محل روضه میروید به اندازهی یک مجلس عروسی در خیابانهای اطراف ماشین پارک شده است. این روضهها کم نیستند. وقتی بر آن منبر قرار میگیرید، باید تمام داشتههای علمی را استفاده کنید و وسواس ویژهای در چینش جملات، نقل حدیث، صحیح خواندن یک روایت، برداشتهای عالمانه، به روز بودن مسائل و موضوعات و… داشته باشید.
*شیوه شما در آماده کردن مبحث و انتخاب موضوع چگونه است؟
من اغلب به دوستان میگویم این لطف شماست که مرا برای منبر دعوت میکنید اما من مثل یک مغازهدار هستم، زمانی که یک تحقیق و یا اندیشه نو و بدیع به ذهنم برسد، خودم برای عرضهی آن پیش قدم میشوم. من بارها به دوستان رادیو دزفول گفتهام، از من نخواسته باشید هر وقت دعوت کردید به رادیو بیایم، من هر وقت خودم بخواهم و آمادگی برای پرداخت موضوعی نو را داشته باشم به رادیو میآیم.
مثلا به خاطر دارم که اردیبهشت امسال، سالروز سعدی، مصادف شده بود با روز ولادت یا شهادت امام سجاد(ع). من یکی از ارادتمندان پرو پا قرص سعدی هستم و با سعدی نفس میکشم. این همزمانی، جرقهای در ذهن من ایجاد کرد که چه قدر خوب است برخی از مفاهیم صحیفه سجادیه را که در اشعار سعدی نیز به آن پرداخته شده در رادیو مطرح کنم، مثل احترام به والدین و یا علم اندوزی و امثال این مسائل.
تماس گرفتم و برای حضور در رادیو اعلام آمادگی کردم، به نظر میرسد برنامه خوبی هم شد.
منظور این است که سخن از جنسی است که انسان باید داشته باشد تا بگوید؛ نباید برای سخن گفتن به ذهن فشار آورد. گاهی در برخی از سخنرانیها این مساله احساس میشود، و این به خصوص در شهرستانی مثل دزفول که مردمی سخن دیدهاند، آسیب زاست.
شیوه من این است که متن کامل منبرم را واو به واو مینویسم و برای خودم میگویم و به همین دلیل هم پیش از طرح هر مبحث میدانم که این جلسه سخنرانی، چه میزان زمان نیاز دارد.
یکی از توصیههای همیشگی من به دوستان روحانی این است که پیش از اینکه برای مردم سخن بگویید، برای خودتان منبر بروید؛ فقر و غنای منبر در مذاکرهی با نفس مشخص میشود. مثلا شما میبینید برای توضیح یک روایت، هیچ چیزی برای عرضه ندارید در حالی که تصورتان این بود که گفتن آن کار سادهای است.
بنده بعد از اینکه خود به تجربه این روش را در پیش گرفتم، در توصیف احوال برخی از خطبای بزرگ معاصر نظیر دکتر شریعتی نیز شنیدم، که قبل از سخنرانی، متن آن را برای خودشان بازگو میکردند.
به نظر من این شیوه کاملا اشتباه است که کسی بگوید مثلا بر اساس یک روایت و از جوششهای فکری خودم سخنرانی خواهم کرد.
از مرحوم شهید صدر -که یکی از نوابغ روزگار ماست و آیت الله شبیری زنجانی درباره ایشان میگوید ما در عصر معاصر در علمای شیعی دو نابغه داریم، یکی آیت الله خویی و دیگری شهید صدر- پرسیدند شما در طول روز چه قدر مطالعه میکنید، ایشان گفته بودند در حد معمول، اما من حتی در خواب هم فکر میکنم.
شخص منبری اگر برای کاری که انجام میدهد ارزش قائل باشد، حتی در خواب هم باید برای خودش منبر برود. من گاهی به مزاح به برخی دوستان میگویم شما آبروی مرا نبرید، مگر من چند سال میتوانم برای شما سخن بگویم؟ یک سال دو سال سه سال؟! چرا از من میخواهید هر سال برای شما صحبت کنم. ذائقه مردم نیاز به تنوع و تجدد دارد. به مردم این حق را بدهیم که سخنان مختلف را از افراد مختلف تجربه کنند.
از حجه الاسلام دکتر رفیعی شنیدم که توصیه کردند: خطبا ، وعاظ و سخنرانان باید پایان نامه محور باشند. ایشان میگفت من پایان نامههای مختلف را بررسی میکنم و موضوعات سخنرانی را انتخاب میکنم.
این نظر کاملا درست است چرا که پایان نامه چینش بسیار مناسبی دارد با چارچوبی مشخص و مطالب چکش کاری شده که به خطیب کمک میکند به طور جامع و به شکلی منظم به طرح یک بحث بپردازد.
بنابراین به نظر من اگر هر طلبه یا خطیبی وسواس در سخن داشته باشد، مردم خودشان کار پخته را از ناپخته و سره را از ناسره تشخیص میدهند.
نظر من این است اگر سخنان کسی مانند آقای دکتر سنگری، بر دل مینشیند به این دلیل است که شکل ورود و خروج از بحث را در نظر گرفته و اوج و فرود بحث را مشخص کرده است. این چنین نیست که مثلا در حسینیه ثارالله ، در شب تاسوعا و عاشورا بیاید پشت تریبون و برای ده هزار نفر، باری به هر جهت مبحثی را عنوان کند.
فکر میکنم رمز و راز یک منبر خوب این هاست. البته موارد دیگری هم هست که در ادامه بیان خواهد شد.
در زمینه فرهنگی چه فعالیتهای ویژهای داشتهاید و یا توصیه میکنید انجام شود؟
مردم نیاز به آدم ملا و باسواد دارند. همیشه این مثال را از دکتر سنگری میگویم که: مثلا ایشان میگوید درباره شخصیت حضرت عباس ۴ یا ۵ سال مطالعه داشتهام.
رمز و راز موفقیت این است. آدم اول باید درس را خوب بخواند، خانهای از علم و تخصص برای خودش بنا کرده و پایش را محکم کند. باید استعداد یابی کند تا بتواند در آن زمینه حرفی برای گفتن داشته باشد، مثل اینکه میبینید آقای خسرو پناه دانشمندی است در کلام و فلسفه و یا آقای بهجت در تفسیر و آقای گلزار در فقه و اصول و آقای هدایت پناه در تاریخ.
بنابراین اولین توصیه برای یک طلبه این است که درس بخواند، بعد هم باتوجه به قابلیت خودش و جامعه دانش را عرضه کند. البته خوب است این نکته هم گفته شود که برخی از طلاب خیلی زود به سخنرانی میپردازند و حرفهای ناپخته بر منبر میگویند، از طرفی برخی از دوستان هم خیلی پیر میشوند و دیگر برای آمدن به جامعه دیر است و ممکن است نتوانند خودشان را با شرایط جامعه وفق دهند و یا دیر ضعفهای خودشان را دریافته و خود را تصحیح کنند در نتیجه برای ورود به این عرصه نه خیلی زود و عجولانه و نه خیلی دیر و متوقعانه باید اقدام کرد!
درباره شخص خودم نیز باید بگویم، ورود من به دزفول، ورود تدریسی است، ورود تبلیغی نیست، من در مسجد حضرت مهدی(عج) کوی انقلاب نماز را اقامه میکنم اما چندان فرصت پرداختن به مسائل متفرقه را ندارم. البته در کنار تدریس سخنرانی هم هست.
*آیا آثار مکتوب و یا صوتی و تصویری از شما منتشر شده است؟
من نوشتههای زیادی دارم، اما تا به حال فرصت تدوین در قالب کتاب فراهم نشده است. البته هنوز برای ارائه این مطالب قانع نشدهام. اما در زمینه کارهای صوتی و تصویری به همت جناب آقای لطفی، تهیه کنندهی رادیو کارهای خوبی صورت گرفته است، مثل مجموعههای” احرام محرم” و “گلستان محرم”.
اگر به طور ویژه دست آورد خاصی از خدمت در دستگاه اباعبدالله(ع) دارید بگویید؟
سخن گفتن در این باره بسیار دشوار است اما دو مطلب به ذهنم میرسد که بیان کنم، یکی شعر زیبای فواد کرمانی:
او قفس تن شکست تا به قفس ماندگان
از پی او بشکنند قالب تن را قفس
یعنی هر کس به دم و دستگاه امام حسین(ع) وارد شود، دیگر اهل شکستن قالبها و قفسهاست. امام حسین(ع) پرواز را به انسان میآموزد:
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک بالان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوایی
چه قدر خوب است انسان در چنین دم و دستگاهی نفس بکشد.
و مطلب دیگر سخن آقای آنتوان بارا، نویسنده مسیحی که میگوید: “شیعهها امام حسین(ع) را مصادره نکنند، امام حسین(ع) برای همه امتها و برای همه زمانها و اعصار است”. الحمدلله ما هم افتخار داریم برای کسی سینه می زنیم، سخنرانی میکنیم، فکر میکنیم که دریایش پر از گوهر و لوء لوء و مرجان است. معلوم نیست اگر جای دیگری بودیم آبرویی داشتیم. این آبرو از خدمت در این دستگاه است و اباعبدالله(ع) اکسیری است که به هر کس بزند، مس وجودش طلا خواهد شد.
مجلس خرد و درشت هم ندارد؛ بعضی وقت ها به ذهن خطبا می رسد، که ای کاش در مجامع بزرگتری سخنرانی میکردیم. نه- به خدا- این گونه نیست. حداقل این مساله در ذهن من به این شکل جا نگرفته است.
یکی از دوستان تعریف میکرد که یک روز کربلا را در خواب دیدم و دقیقا همان صحنه برایم تداعی شد. اما دیدم که در خواب، آرام از صف اباعبدالله(ع) بیرون آمده و از کربلا خارج شدم! وقتی بیدار شدم درباره دلیل این خواب با خودم فکر کردم و به خاطرم آمد برخی مواقع که برای مجالس خلوت دعوت میشوم، به بهانهای نمیپذیرم.
روضهی خلوت و شلوغ فرقی ندارد، مهم نیت و اخلاص است. در یک مطلب صوتی شنیدم که پیرزنی یکی از خطبای مطرح را برای مجلس روضه اش دعوت میکند، ایشان هم میپذیرد. بعد از مدتی این خطیب برای تبلیغ به آلمان دعوت شده و از این هم زمانی خیلی ناراحت میشود، اما بالاخره به دلیل قولی که به این خانم داده است، دعوت آلمان را رد میکند و این منبر را میرود. مدتی بعد فرزند شهید این پیرزن را در خواب میبیند که به او میگوید: فلانی شما فکر میکنید، مجلس مادرم خلوت بود؟ من با تمام رفقای شهیدم پای منبر شما حضور داشتیم!
اما من در زندگی خانوادگی به طور خاص شفای فرزندم را از امام حسین(ع) گرفتهام. پسر دوم من دوساله بود که متوجه شدیم سرطان دارد. آن زمان در قم ساکن بودیم. یکی از دوستان نزدیک قصد زیارت کربلا داشت. من به ایشان گفتم که شما از وضع من خبر دارید، حتما برای فرزندم به طور ویژه دعا کنید. پسرم در این شرایط به خاطر وجود یک توده در لگن، به سختی راه میرفت. ایشان هنوز کربلا بودند که در عالم خواب دیدم این بزرگوار به طرف خانه میآید و پسرم با سلامت کامل به سمت ایشان میدود و میگوید:” آقا اومد”. وقتی این خواب را دیدم، مطمئن شدم که شفا را خواهم گرفت. زمانی که ایشان از کربلا برگشت، گفتم فلانی در کربلا چه کار کردی؟ گفت: در هنگام زیارت اباعبدالله(ع) ضریح را محکم گرفتم و گفتم حسین(آقای عبداللهی) آن اضطرار و مضطریای به سراغش آمده که تو هنگام گرفتن علی اصغر(ع) بر دست داشتی. من از تو میخواهم این گرفتاری را برطرف کن.
گفتم به نظر من تو کار خودت را کردهای و این بچه شفا پیدا میکند که شکر خدا این اتفاق افتاد و درمانها روی ایشان جواب داد.
*از نظر شما چه آسیبهایی ممکن است متوجه سخنران و منبری باشد؟
- اولین آسیب تبلیغ و خطابه این است که فرد سخنران و مبلغ دین از عمل به گفتههای خودش فاصله بگیرد. در روایت داریم که:” کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم”؛ اگر من سخنران درحالیکه خودم یک زندگی آنچنانی دارم با توقعات مالی بالا، به نحوی زیبا و ادیبانه درباره زهد امیرالمومنین(ع) سخن بگویم؛ معلوم نیست تاثیر چندانی در مخاطب داشته باشد.
یکی از بزرگان میگوید که رسول خدا(ص)، ۱۴۴۴ معجزه داشت اما در این میان هیچ کدام به اندازه خُلق حَسَن و تطابق سخن با عمل آن حضرت، باعث نشد تا مردم اسلام را بپذیرند.
- نکته دیگر اینکه تبلیغ شکاری هم باید کنار تبلیغ عمومی بیاید. ما متآسفانه شاید در تبلیغ شکاری خیلی قوی نباشیم. بعضی وقتها نیاز است برای تاثیرگذاری شما به دنبال مخاطب بروید و یا حتی برای یک نفر سخن بگویید. برخی از سخنرانیهای استاد مطهری برای ۴ نفر گفته شده و الان در هیات یک کتاب به چاپ رسیده است.
- مورد دیگر اینکه اطاله و طول دادن بحث، سم سخنرانی است. آقای قرائتی چهل سال است برای مردم صحبت میکند، اما ۴۰ سال ۲۰ دقیقهای. این نکته یکی از دلایل تاثیر گذاری سخنرانیهای ایشان است.
- نرمی در گفتار: از نقاط قوت سخنان دکتر سنگری، همین نرمی در گفتار است. کلام را با شعر لطیف کردن، با واژههای زیبا در آمیختن و با لطافت خاصی بیان کردن میتواند تاثیر کلام را دوچندان کند. اگر هم بناست نصیحتی بشود، خیلی ملایم و مثل آن پری که خادمان حرمها میگیرند و مردم را راهنمایی میکنند، در آن حد باشد. میگویند مامون به کسی گفت: من بدترم یا فرعون؟ گفت: فرعون. گفت: تو بالاتری یا موسی؟ گفت: موسی. گفت موسی با فرعون نرم حرف زد تو با من بد حرف میزنی!
برخی این نکته را رعایت نمیکنند و گاه از کلمات آزاردهنده نسبت به مخاطب استفاده میکنند. استفاده از واژههای تیز و برنده صحیح نیست. کسی که محاسن خود را با تیغ اصلاح کرده بود در مجلسی شرکت کرد. سخنران مجلس تا او را دید گفت آقای فلانی ریشت را با تیغ نزن؛ آن هم جلوی همه حاضرین!
همین قضیه را از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل میکنند که وقتی باچنین شخصی مواجه شد، صورت آن فرد را بوسید و بعد آرام در گوش او گفت: جای بوسهی من را با تیغ اصلاح نکن. این برخورد باعث شد آن شخص بعدا به طور کلی این مساله را رعایت کند.
باز در احوالات مرحوم بافقی است که جوانی را نصیحت کرد، اما آن جوان به صورت آقای بافقی سیلی زد- این عالم بزرگ که از اولیای خداست، کسی که رو به روی رضا شاه ایستاد و در حرم حضرت معصومه(س) لگد خورد…- ایشان گفت یک سیلی دیگر به من بزن اما جهنم نرو!
- نکته بعد که باید رعایت شود، صحت تلفظ آیات و روایات است. متاسفانه بعضاً این مساله رعایت نمیشود؛ حتی لازم است اگر شک داریم، اِعراب را از کسی بپرسیم؛ خصوصا در مورد خواندن قرآن باید خیلی دقت کرد.
- سخنان ما کلی گویی نباشد. مثلا اگر میخواهیم درباره واژهای مانند صداقت سخن بگوییم، چند مصداق به روز هم بیاوریم و با امروز تطبیق بدهیم که نکته بسیار مهمی است.
- گوینده بینش مادی نداشته باشد؛ اگر بینش مادی داشت از چشم و دهن میافتد و هر قدر هم زیبا سخن بگوید به دل نمینشیند. قرآن به پیامبر(ص) میگوید به مردم بگو:” قل لا اسئلکم علیه اجرا الی الموده فی القربی”. اصلا یکی از شاکلههای قرآن برای مبلغین، نداشتن انتظار مادی است. البته اینجا نکته ظریفی است که آقای قرائتی به زیبایی آن را مطرح کرده است؛ ایشان میگوید:” حضرت عباس به نیت قربت به کربلا میرود، اما اسبش یونجه هم میخواهد!”
این درست است که هیچ روحانی و یا خطیبی نباید طلب وجه کند؛ اما در طرف مقابل، وظیفه دارد که به نحوی قدردانی کند.
گاهی که برخی از خطبای مطرح را دعوت میکنند وقتی میزان مبالغ درخواستی را میشنوم، اصلا ساختمان ذهنی من درباره آن فرد فرو میریزد؛ مثلا چند میلیون برای چند شب! خب این مبلغ از کجا؟ یک هیات معمولا هزینههای زیادی دارد و منابع مالی کم، قرار است این مبلغ از کجا تامین شود؟
- خطیب نباید، گرایش حزبی و جناحی داشته باشد. در یک جلسه سخنرانی مخاطبین یک دست نیستند و دلزدگی ایجاد می شود.
- کهنه گویی نشود و رنگ و بوی زیبا و جدید به مباحث داده شود. یکی از صحبتهای خیلی خوب که از دکتر سنگری در ذهن دارم این است که ایشان میگفت:” آن شدت و حدّتی که کربلاییان و عاشوراییان در ظهر و عصر عاشورا از خود نشان دادند، انرژیای بود که از نماز و عبادت شبانه گرفته بودند”. شما با گفتن این نکته زیبا در عین حال دارید، نماز شب را نیز مطرح میکنید؛ در حالی که ممکن است کسی از نماز شب بگوید اما به دل ننشیند.
- خطیب از عبارات ثقیل و غیر قابل فهم در کلام استفاده نکند، بهخصوص گاهی در بین دوستان حوزوی استفاده از برخی واژهها مرسوم است که فهم آن برای عامه دشوار است.
- سخن یک نواخت نباشد .
- بی نظمی و از این شاخه به آن شاخه پریدن آسیبی است که ناشی از فکر نکردن روی موضوع است. مباحث را باید چینش داد و روایات را یک بار قبل از ارائه مرور کرد ؛ حتی برخی روایات را نباید بر منبر گفت چون گوینده در آن زمان کم از عهده تفسیر آن برنمیآید. گاهی اوقات شبهه را در ذهن مخاطب میکاریم اما نمیتوانیم جواب بدهیم یا فرصت جواب پیش نمیآید.
- زمانه، زمانه دسترسی مردم به اینترنت است. کسی میگفت اگر تهران ۴۵۰۰ برابر فعلی بشود و تمام آن کتاب باشد، تازه به اندازه اطلاعات اینترنت امروز است؛ ما باید در چنین فضایی سخن بگوییم پس غنا و به روز بودن مباحث بسیار مهم است.
*با شنیدن نام دکتر سنگری چه چیزی به ذهن شما میرسد؟
از نظر من آقای دکتر سنگری چهل- پنجاه سال تبلیغ مجسم است البته خالصانه و عالمانه.
برخی از نقاط قوت و آسیب را در مجالس عزاداری شهرستان بگویید؟
یکی از مهمترین نقاط قوت، کثرت جمعیت است. آقای فلسفی در سیستان( که سنی نشین است ) سخنرانی کرده و گفته بود جوانانتان را به نماز دعوت کنید. عالم سنی در پاسخ گفته بود:” خدا خیرتان بدهد، شما امام حسینی دارید که وقتی منبرش زده شد هزار نفر جوان میآید ما به چه بهانهای جوانان را بکشانیم؟”
باز از نقاط قوت این مراسم، حساسیت ویژه برخی از بانیان، درمورد کیفیت برنامه است. این برای من درس است. در هنگام حضور در برخی از این مجالس متوجه میشوید تمام اعضای خانواده در خدمت این منبر هستند و امکانات ویژهای مختص آن فراهم کردهاند.
اما در کنار این ها آفاتی نیز وجود دارد که البته امروزه کمتر شده، ولی هنوز وجود دارد؛ مثل اینکه، در برخی مجالس با ترافیک سخنران و مداح مواجهیم. در حالی که اگر به دنبال کیفیت برنامه باشیم برای یک ساعت برنامه سه مداح و سه سخنران دعوت نمیکنیم، این مساله کیفیت کار را تحت الشعاع قرار میدهد.
نکته دیگر درباره خود مردم است که گاهی کمحوصله هستند و اگر مثلا کمی طول بکشد با بی حوصلگی برخورد میکنند. گاهی پیش می آید که زمان بندی به شکل پیش بینی شده انجام نشود، مردم به حرمت این مجلس باید رعایت کنند.
کم شدن حضور جوانان به ویژه خانمها در مجالس راهکار چیست؟
کار فرهنگی مثل میوه است که باید به موقع چیده شود. با توجه به شرایط امروز و گرایش خانم ها به سمت فضای مجازی و تبلیغات در این فضا ، ما باید خودمان را به روز کنیم، تا ببینیم مباحث را در چه قالبی طرح کنیم که جذب شوند.
حسن ختام…
من خیلی دوست دارم که خطبا و وعاظ از شعر استفاده کنند. سخنم را با ابیاتی از شعر زیبای اقبال لاهوری که بسیار به آن علاقه دارم، به پایان میبرم. ایشان دعوایی بین عقل و عشق راه انداخته و آن را به کربلا ارتباط میدهد که بسیار زیباست. مصرعهایی از این شعر خوانده میشود:
هر که پیمان با هوالموجود بست
گردنش از بند هر معبود رست
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است
عشق را ناممکن ما ممکن است
عقل را سرمایه از بیم و شک است
عشق را عزم و یقین لاینفک است
عقل محکم از اساس چون و چند
عشق عریان از لباس چون و چند
عقل می گوید که خود را پیش کن
عشق گوید امتحان خویش کن
آن شنیدستی که هنگام نبرد
عشق با عقل هوس پرور چه کرد
آن امام عاشقان پور بتول
سرو آزادی ز بستان رسول
بهر آن شهزاده ی خیر الملل
دوش ختم المرسلین نعم الجمل
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانه ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
مدعایش سلطنت بودی اگر
خود نکردی با چنین سامان سفر
دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد
دوستان او به یزدان هم عدد
سر ابراهیم و اسمعیل بود
یعنی آن اجمال را تفصیل بود
ماسوی الله را مسلمان بنده نیست
پیش فرعونی سرش افکنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
نقش الا الله بر صحرا نوشت
سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعله ها اندوختیم
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز
تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا ای پیک دور افتادگان
اشک ما بر خاک پاک او رسان
دعایی بفرمایید:
ان شاءالله خداوند متعال تا لحظه آخر همه ما را در این دم و دستگاه نگه دارد.