خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / ده روز تا عاشورا(گام هشتم) (ابراهیم قبله آرباطان)

ده روز تا عاشورا(گام هشتم) (ابراهیم قبله آرباطان)

روز هشتم:

عطش بی تاب تان کرده است،

نمی توانی دست روی دست بگذاری،

باید برای گریه های علی اصغر جوابی پیدا کنی!

باید برای ناله های فرزندان ، لبخندی هدیه کنی،

باید برای زنان دیگر قبیله قوت قلبی باشی،

اما دریغ که آخرین چکامه های مشک ها نیز خشکیده اند و لب های عطش را چاره ایی غیر از صبر نیست.

دست بر شانه های برادر می گذاری ؛ شاید راهی برای این داغ پیدا کند؛ چشم هایش را که نگاه می کنی ، آرام سرت را پایین می اندازی و بر می گردی…

چیزی نمی گویی؛

می دانی که آن اتفاق سرخ نزدیک است

صبر ، هدیه بزرگی از پدر برای توست بانو! مباد که هدیه را به دست پریشانی ها و دلتنگی ها بسپاری

آرام باش خاتون کربلابی؛ سفیر حادثهء سرخ ، ام المصایب !…

 ابراهیم قبله آرباطان

telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...