خانه / سخنرانی / متن سخنرانی / چرا امام حسین (ع) در دوران معاویه قیام نکرد؟ – دکتر سنگری

چرا امام حسین (ع) در دوران معاویه قیام نکرد؟ – دکتر سنگری

سلام و صلوات و تحیت وافر و بی پایان الهی به همه ی راه گشایان راه انسان، منادیان توحید و عزت و فلاح و رشاد و رستگاری انسان از انبیا و اولیا و اوصیا و شهدا، تا همه‌ی صالحان زمین و سلام بر شما عاشقان و دوستداران و آشنایان و عارفان به حق ائمه و شیفتگان مکتب و فرهنگ اباعبدالله‌الحسین(ع). امروز هشتم محرم، لحظه‌های اندوه و درد و غم و محاصره‌ی یاران حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) با بیست‌و دو هزار نفر، نیروی گرد آمده در کربلا است. امروز صبح مجموعه‌ی هفت هزار نفری که به کربلا وارد می‌شوند، حلقه‌ی محاصره را تنگ‌تر می‌کنند، عطش بر خیمه‌های اباعبدالله چنگ می‌اندازد و بی‌قراری در چشم کودکان حسین در کربلا موج می‌زند و تا فردا تاسوعا که شمر با چهار هزار نفر وارد کربلا می‌شود حلقه‌ی محاصره‌ی کربلا تنگ‌تر می‌شود و همه چیز برای حادثه‌ی عظیم عاشورا آماده می‌شود. ما همواره نیازمندیم که با سلوک، تعمق، بررسی، کاویدن، و نگاهی از جنس نگاه یاران اباعبدالله، یعنی بصیرت به کربلا بنگریم و کربلا را نه به عنوان حادثه‌ای که بیش از سیزده قرن بر آن گذشته است، بلکه حادثه‌ای در حاشیه‌ی امروز زندگی خودمان و همسایه‌ی ذهن و ضمیر زیستن‌مان بیابیم، با آن زندگی کنیم و از آن آئینه‌ای برای تماشای حقیقت بسازیم. باید نسل امروز را با معارف بلند و سازنده‌ی کربلای اباعبدالله آشنا کرد. اگر کربلا به تعبیر خود اباعبدالله آیتی است که انسان را از حیرت و ضلالت نجات داده است. ما برای رسیدن به سکون و امن و آرامش، به مرور کربلا نیازمندیم: “و بذل، مهجتهُ فیکَ لیَستنقِذُ عبادِکَ عَنْ الجهاله و حیرهالضلاله.”
اگر این اتفاق عظیم انسان‌ها را از حیرت و سردرگمی نجات می‌دهد، چرا در این ایام، نگاه‌های ما از جنس همین مسائل نباشد؟ سوگ و تهییج عاطفه‌ها بسیار ارزشمند و مناسب است، اما همیشه یادمان باشد این‌ها مقصد نیست این‌ها مقدمه و ابزار است، پلی است به سمت معارف عاشورایی و بهره‌گیری و استفاده از این اقیانوس مواجی که کرانه‌ی آن پیدا نیست و همه‌ی عصرها و نسل‌ها می‌توانند در کنار آن قرار بگیرند و از آن بهره‌گیری و استفاده کنند.
پاسخ به یک سؤال:
امام حسین(ع) در ده سال پس از شهادت امام حسن(ع) چه می‌کند؟ چرا در این ده سال و در دوران معاویه قیام نمی‌کند؟ دلایلی برای تحلیل این مسئله وجود دارد که هم ما را با موقعیتی که اباعبدالله در آن قرار گرفته بهتر و بیشتر آشنا می‌کند و هم تحلیل این موضوع و پرداختن به آن ما را با خود کربلا هم آشناتر خواهد ساخت.
ابتدا باید به چند نکته‌ی اساسی اشاره کرد: ۱- انسان در هر حرکتی که انجام می‌دهد باید به چند عنصر توجه کند و مسائل گوناگونی را در حرکتش مد نظر قرار دهد و اگر این عناصر برایش فراهم بود و موقعیت را مناسب دید حرکت کند. البته طرح این نکته لازم است که مجموعه‌ی ائمه (علیهم‌السلام) سیره‌ی رفتاری یکسانی دارند. ائمه نور واحدند و به تناسب موقعیت‌ها عمل کرده‌اند. یعنی اگر جابه‌جایی‌هایی در شرایط زندگی و عصر امام مجتبی و امام حسین(ع) اتفاق می‌افتاد، امام مجتبی همان کاری را می‌کرد که امام حسین(ع) انجام ‌داد. شهید صفری، تعبیر زیبایی در این رابطه دارد. او می‌گوید جریان ائمه، مانند جریان برق درون سیم است. برق یک حقیقت است، اما استفاده‌های ما از آن به تناسب موقعیت، متفاوت است.مثلاً در فصل زمستان برای ایجاد گرما و در فصل تابستان برای ایجاد سرما و یا برای توقف یا به حرکت درآوردن وسیله‌ای از آن استفاده می‌کنیم. همه‌ی ائمه نور واحدند و همه به یک حقیقت پرداخته‌اند، به تعبیر مقام معظم رهبری:«اگر تمام دوران فاصله‌ی بین سال ۳۵ هجری که آغاز خلافت ظاهری امیرالمؤمنین علی(ع) است تا غیبت امام زمان(عج) سال ۲۶۰ را در نظر بگیریم و تصور کنیم این فاصله یک امام و یک نفر بعد از پیغمبر مسئولیت و مأموریت مدیریت جامعه‌ی اسلامی را بر عهده داشته است. حقیقت این است که آن یک نفر در عصر حضرت امیرالمؤمنین به کوفه می‌رود، در کوفه استقرار پیدا می‌کند و کار و برنامه‌ی خودش را انجام می‌دهد، در زمان امام مجتبی(ع) با معاویه آن نرمش قهرمانانه را انجام ‌می‌دهد و در کربلا، کربلا را می‌سازد، در عصر امام سجاد به آن شیوه به نیایش می‌پردازد، در عصر امام محمدباقر و امام صادق(ع) به نشر علوم و معارف دینی و تشکیل حلقه‌ها و جلسات تدریس اقدام می‌کند و.. . پس ائمه همه یکی هستند و هر تصمیمی که می‌گیرند مبتنی بر درک موقعیتی است که در آن قرار گرفته اند».
پس برای هر حرکتی باید چند عنصر را در نظر گرفت:
۱) وی‍‍‍ژگی‌ها، مختصات و توانمندی‌های نیروی مقابلی که رویاروی او قرار می‌گیریم و صف آرایی می‌کنیم. باید از استعداد و توانایی دشمن آگاه بود تا بتوان در مقابل او تاکتیک مناسب را اتخاذ کرد. این همان چیزی است که ما در هشت سال دفاع مقدس تجربه کردیم. در غرب کشور که قرار می‌گرفتیم متناسب با آن منطقه‌ی خاص جفرافیایی یک نوع عملیات اتفاق می‌افتاد، در جنوب که بودیم با توجه به زمین‌های مسطح و باز، باید شیوه ی دیگری از عملیات را انتخاب می‌کردیم. به هر حال موقعیت جغرافیایی در روند یک حرکت نظامی تأثیرگذار است. رسول اکرم(ص) همیشه در صحنه‌های نبرد، ارتفاع را انتخاب می‌کرد. کسانی که به مکه مشرف شده‌اند می‌دانند محل جنگ‌های پیغمبر همیشه در ارتفاعات بوده است. مساجد سبعه در جلوی ارتفاعات قرار دارد. پیغمبر جای رفیعی را انتخاب می‌کرد تا بر دشمن مسلط باشد، به همین دلیل وقتی حضرت اباعبدالله نقطه‌ی پستی را برای استقرار ۶۲خیمه‌اش در کربلا انتخاب کرد، حضرت زینب (س) با تعجب پرسید که برادر چرا ارتفاع را انتخاب نکردی؟ و حضرت فرمودند: من نقطه‌ی پایینی را انتخاب کردم تا کودکان صحنه‌ی نبرد را نبینند. کربلا پستی و بلندی داشته است. یکی از نام‌های کربلا عَقْر است. یعنی، زمینی که اوج و فرود دارد و گاه گودال‌هایی هم در آن دیده می‌شود. به تعبیر عرب‌ها، به این گودال‌ها حائر می‌گویند. چون وقتی آب وارد آن‌ها می‌شود، می‌چرخد و گویی سرگشته و حیرت زده است؛ بخش‌هایی از زمین اصلاً دیده نمی‌شده، و به همین سبب حضرت زینب(س) برای مشاهده‌ی میدان بر تل قرار می‌گیرد. ظاهراً این تل هم بخشی از آن خاک انباشته شده‌ای است که حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) از حفر خندق فراهم آورد. در کربلا فقط یک نفر اجازه داشت نظاره‌گر میدان باشد و آن یک نفر هم حضرت زینب(س) بود. شاید به این سبب که حضرت زینب باید بعدها گزارش این حادثه را به تاریخ می‌داد، و همچنین باید صحنه‌ها را برای دیگران توصیف می‌کرد که این‌کار را هم انجام داد. مثلاً در مدینه به کنار بقیع می‌آمد و برای دیگران توضیح می‌داد که تاب نیاوردند و حضرت زینب(س) را تبعید کردند. پس نکته‌ی اول این است که ما نیروی مقابل و موقعیت او را بشناسیم و مناسب با آن موضع بگیریم.
۲) تحلیل درست نیروی خودی. من چه استعدادی دارم؟ چه کسانی با من هستند؟ چه ظرفیت‌هایی دارند؟ از چه آمادگی‌هایی برخوردارند؟ اگر آمادگی نباشد و من نیروی کافی نداشته باشم چه می‌توانم بکنم؟ امیرالمؤمنین علی(ع) پس از ماجرای سقیفه و اصرار برخی بر حرکت و قیام علیه خلیفه‌ی اول (که یکی از این افراد ابوسفیان بود!) فرمود: هرکس علاقه‌مند و معتقد به این حرکت است فردا سرش را بتراشد و در فلان نقطه آماده باشد(یک ضابطه، یک معیار، یک دلیل). روز بعد فقط ۴ نفر آمدند. حضرت فرمود: خودتان بگویید با ۴ نفر چه می‌شود کرد؟ و به این ترتیب یاران متقاعد شدند. می‌گویند حتی کسانی مانند حجربن‌عدی به امام مجتبی(ع) اعتراض کردند و حضرت آن‌ها را مجاب کرد که موقعیت برای قیام مناسب نیست. به تعبیری امام حسن(ع) می‌گفت: وقتی که در مدائن نزدیکترین دوستان من از زیر پایم زیرانداز می‌کشند و ضربه می‌زنند. وقتی که سرداران، خودفروش شده‌اند. من با چه کسانی می‌‌توانم بجنگم؟ با کدام استعداد؟ با کدام آمادگی؟ حتی اسب امام را بردند. امام بی مرکب از آنجا برگشت.۱
۳) این حرکت چه‌قدر ضرورت دارد؟ چه‌قدر می‌توان به نتیجه‌ی حرکت ایمان داشت؟ باید دید درستی از یک اتفاق داشته باشیم؛ یعنی، مثلاً بدانیم که اگر قصد ما فقط جنگیدن و مقابله با دشمن است نتیجه چه خواهد شد؟ چه اتفاقی بعد از آن خواهد افتاد؟
۴) فضا و موقعیتی که در آن قرار داریم. فضای جامعه چگونه است؟ مردم چه حساسیت‌هایی دارند؟ چه کسانی از آن حرکت پشتیبانی می‌کنند؟
۵) هدف و نتیجه‌ای که دنبال می‌کنیم.
برخی از ویژگی‌های معاویه
با طرح این نکته‌ها قصد داریم موقعیت امام حسین(ع) در دوران معاویه را بشناسیم. یعنی با نگاهی به طرف مقابل حضرت اباعبدالله ببینیم که اباعبدالله الحسین(ع) چه‌قدر هوشمندانه، دقیق، سنجیده، بصیرت‌مندانه، و بهتر بگوئیم امامانه،( من تعبیری بهتر از این نمی‌یابم) تصمیم می‌گیرد و موضع‌گیری می‌کند، و برنامه‌های خود را انجام می‌دهد. معاویه ۴۲سال بر شام حکومت کرد.
از زیرکی‌‌های او انتخاب این سرزمین برای حکومت است. (البته حضرت علی (ع) می‌گوید، نگویید زیرکی، بگویید)چرچیل می‌گوید اگر قرار باشد در کل تاریخ سه یا چهار سیاستمدار بزرگ معرفی کنم، قطعاً یکی از آن‌ها معاویه است. معاویه انسان فوق‌العاده پیچیده و عجیبی است. باید او را شناخت و با نگاهی به تفاوت‌های او با یزید، فهمید که دلیل تفاوت موضع‌گیری امام حسین(ع) در این دو زمان چیست؟ یکی از روش‌های معاویه روشی است که در سیاست امروزه جهانی به آن می‌گویند روش هویج و چماق، از یک طرف، چراغ سبز نشان می‌دهد و از سویی دیگر به شدت می‌کوبد. گاهی از شما تعریف می‌کند و به ظاهر با شما همراهی می‌کند. اما یک باره در یک موقعیت دیگر به شما ضربه می‌زند. این دوگانگی در رفتار سبب می‌شود که طرف مقابل همیشه مردد، متحیر و سردرگم است که باید در مقابل وی چه بکند؟ متناسب با موقعیت، گاهی گرم و گاهی سرد برخورد می‌کند. معاویه با همه یکسان برخورد نمی‌کرد، این یک نوع تیپ شناسی بود. او خوب می‌دانست که هر کس چه خصوصیاتی دارد؟ در جایی می گفتم: اگر حضرت موسی(ع) پیامبر خدا بزرگ است به نسبت عظمتش دشمنی هم که در مقابلش قرار می‌گیرد بزرگ است و آن هم فرعون. نمی‌شود یک آدم دست و پا چلفتی و ضعیف در مقابل فرعون قرار بگیرد. ببینید چه کسی در مقابل حضرت علی قرار گرفت و بعد هم در زمان امام مجتبی(ع) تا عصر امام حسین(ع). آدم بسیار پیچیده‌ای با دقت بالا و تحلیل‌های دقیق در مورد اطرافیان. یکی از تحلیل‌های شگفت معاویه توصیه‌هایی است که به فرزندش یزید در لحظات آخر عمر دارد.۲ به یزید گفت: من تمام شرایط را برای تو آماده کرده‌ام حتی فضای مکه و مدینه را که قطب جهان اسلام در آن روزگار بودند آماده کرده بود.گفت من همه‌ی این‌ها را رام کرده‌ام.۳
یکی دیگر از برنامه‌ها و ویژگی‌های معاویه این بود که جریان روایت سازی راه انداخته بود. یکی از بزرگان می‌گوید اگر مجموعه‌ی این روایات را فقط مجموعه‌ی روایاتی را که از عایشه نقل شده است جمع کنیم سه برابر مجموعه‌ی نهج‌البلاغه است و مجموعه روایاتی که از”ابوهریره” است، آن‌قدر است که بزرگی می‌گوید: اگر پیغمبر در زندگیش هیچ کاری نمی‌کرد فقط می‌نشست حرف می‌زد این مقدار نمی‌شد. در آن روزگار کامپیوترهای حدیث سازی راه افتاده بود. معاویه اعلام کرده بود، هر کس در فضایل خلفا حدیثی پیدا کند(اسمش را گذاشته بود حدیث پیدا کند نگفته بود حدیث بسازد) هدایا را از خود من دریافت خواهد کرد. خود معاویه می‌گوید: من به سه دلیل بر علی پیروز شدم. یکی جهل مردم بود، دیگر این بود که من سر کیسه را شل کردم علی این کار را نکرد. هر که حدیث و روایت می‌ساخت پول برایش فرستاد و همین باعث می‌شد که همه راه افتادند حدیث درست کنند. این احادیث چند دسته بودند. دسته‌ی اول در ستایش خلفا بود که بعدها آرام آرام هم به خود معاویه رسید آن‌قدر معاویه را ستودند و در مدح او روایت ساختند که امر بر خیلی‌ها مشتبه شد. باور کردنی نیست که بعضی از بزرگترین چهره‌های تاریخی ما در مورد معاویه بد نگفتند و او را ستودند. مثنوی‌ معنوی مولانا، معاویه را می‌ستاید. می‌گوید: معاویه کسی است که نیرنگ‌های شیطانی را شکست و شیطان تسلیم او بود، کسی که صبحگاهان برمی‌خاست عاشقانه نماز می‌خواند و با خدای خودش راز و نیاز می‌کرد. خواجه ربیع، آن عابد عارف هم‌عصر امیرالمؤمنین نتوانست حقیقت را تشخیص بدهد، خدمت امیرالمؤمنین عرض کرد: آقا من نمی‌توانم تشخیص بدهم شما درست می‌گویید یا معاویه درست می‌گوید. اجازه بدهید من در صحنه نباشم.امام‌محمد‌غزالی می‌گوید: کسی حق ندارد از معاویه و حتی یزید بد بگوید. تاریخ ابن خلدون که از معتبرترین اسنادی است که ما می‌شناسیم از معاویه به نیکی یاد می‌کند. می‌گوید معاویه هوشیار بود. معاویه مبشر، مصلح،گستراننده‌ی دین، و زداینده‌ی بدعت‌ها بود. خیلی‌ها شخصیت معاویه را ستودند و در عمده‌ی این منابع می‌توان این مسئله را دید. در شرح نهج البلاغه‌ی ابن ابی‌الحدید آمده است که: ذکر فضیلت‌های حضرت علی(ع) را منع کرده بودند. هر کس این کار را می‌کرد توسط آن‌ها تحت تعقیب قرار می‌گرفت. روش عجیبی هم داشتند که بعد در رفتارهای عبیدالله بن زیاد هم دیده می‌شود. می‌گفتند هر کس فضیلت علی(ع) را بگوید، و او را بستاید حقوقش را از بیت‌المال قطع می‌کنیم۴٫ بلافاصله بعد از آن خانه‌اش را خراب می‌کردند و آتش می‌زدند.
سومین مسئله این بود که می‌گفتند، پیش از آن که خودش را بکشید و عقوبت کنید اول خانواده‌اش را عقوبت کنید. و خیلی عجیب است ایشان مطرح می‌کند که حتی این ممنوعیت تا آنجا پیش رفته بود که اجازه نمی‌دادند راه حل مسائل دینی هم از زبان امیرالمؤمنین علی(ع) گفته شود. خیلی‌ها حتی از بردن نام علی(ع) پرهیز داشتند و هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد از حضرت علی(ع) روایت بگوید و نام مولا را ببرد. می‌گفتند: این کلام از ابو زینب است. ابو زینب، پدر زینب، اصلاً نمی‌گفتند پدر حسن یا پدر حسین، که بارز و آشکار باشد. بلکه می‌گفتند ابو زینب۵٫ ابن‌ابی‌الحدید از ابوالحسن مدائنی نقل می کند که «کتَبَ معاویه نسخهً واحده الی عُمالهِ»، معاویه به تمام کارگزاران خودش فرستاده بود، که هر کس علی را بستاید، بریء‌الذّمه است برای من و قتلش بر من واجب است، یعنی دیگر از حوزه‌ی قدرت و حکومت من خارج شده، هرکس فضیلتی از علی را مطرح بکند خارجی است. هرکس از خانواده‌ی علی حرف بزند خونش مباح است. حال ببینید چه فضایی درست می‌شود. اقتدار بسیار زیادی هم داشت. همه جا زیر نظرش بود. در قدم بعدی سعی کرد ۵۰۰ منبر در شهرهای بزرگ جامعه‌ی اسلامی مثل بصره، کوفه، مکه، مدینه و شام قرار بدهد که بر آن‌ها هر چه فضیلت علی(ع) بود به معاویه نسبت بدهند و هرچه زشتی معاویه است به علی(ع). خود امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه‌ی ۲۲ نهج‌البلاغه می‌فرماید: والله -قسم جلاله‌ی مولاست- ما انکروا علیه منکراً و لا جعلوا بینی و بینهم نسباً؛ هیچ زشتی از بنی امیه نبود که به من نسبت ندهند. بذر بغض حضرت علی(ع) را در دل‌ها افشاندند. حضرت اباعبدالله روز عاشورا خطبه می‌خواند، در هنگام خواندن آخرین خطبه با لباس و عمامه‌ی پیامبر به میدان آمد تا شاید تأثیر بیشتری داشته باشد. یکی از نکته‌های عجیب در کربلا این است که می‌گویند چهارهزار نفر از سپاه عمر سعد در هنگام ورود نقاب به چهره داشتند و از اباعبدالله خجالت می‌کشیدند. این‌ها همان کسانی بودند که برای امام نامه نوشته بودند، همان کسانی که امام را در کنار مولا علی یا روی زانوی پیامبر دیده بودند. بعضی از این افراد را به این سبب آورده بودند که بتوانند بقیه را با آن‌ها نگه دارند، چرا که اصحاب پیامبر بودند. وقتی امام به میدان آمد پرسید: این عمامه را می‌شناسید! گفتند: آری، این عمامه‌ی پیامبر است.پرسید: این عبا را می‌شناسید؟ – بله مال پیامبر است.یکی یکی ودایع پیامبر را به آن‌ها نشان داد و گفتند همه را می شناسند. سپس پرسید: آیا می دانید من پسر دختر پیامبر هستم؟ گفتند می دانیم. گفت: می‌دانید عموهای من جعفر طیار و حمزه سیدالشهدا هستند؟ گفتند: آری می دانیم. گفت: پس چرا می‌خواهید مرا بکشید؟ گفتند: به کینه و بغض پدرت علی! معاویه بذر این بغض را افشانده بود. می‌گویند برای بچه‌ها بزغاله می‌فرستاد، بچه‌های کوچک با این حیوانات انس می‌گرفتند و تمام دلخوشیشان می‌شد، بعد طبق یک برنامه‌ریزی آن را به سرقت می‌بردند، و می‌گفتند طرفداران علی بردند. به این ترتیب از همان ابتدا بغض و کینه‌ی حضرت علی(ع) را در قلب کودکان می‌کاشتند. نکته‌ی دیگر این که ۱۰۰هزار درهم به سمره‌بن جندب دادند که فقط یک روایت بسازد و روایت هم این است که: آن کسی که دل بسته‌ی دنیاست علی‌است. ایشان نقل می‌کند که من از پیغمبر شنیدم این در مورد حضرت علی(ع) است. علی است که شیفته‌ی دنیاست! کار به جایی رسید که در آخر کسانی ‌گفتند: مگر علی نماز هم می‌خواند.
پس در آن ده سال کسی آماده نبود تا کنار اباعبدالله بایستد و بخواهد قیام کند. هیچ کدام از اطرافیان امام قابل اعتماد نبودند.امروز با امام بودند و فردا جدا می‌شدند و به آن طرف می‌پیوستند.عناصر درون اجتماع بسیار متزلزل بودند. یعنی حتی به اندازه‌‌ی یاران امام در کربلا هم در کنار امام یار نبود. و نکته‌ی بسیار مهم دیگر این‌که معاویه مترصد بود که امام کوچکترین حرکتی بکند تا امام را به قتل برساند یا مسموم ‌کند. حتی یک‌بار حضرت اباعبدالله با کنیزکی ازدواج کرد، بلافاصله معاویه برایش نامه ‌نوشت که شنیده‌ام، با کنیزکی ازدواج کرده‌ای. تمام ریزه‌کاری‌های درون خانواده‌ی اباعبدالله را مطرح می‌کرد؛ یعنی خواست بگوید حتی می‌دانم درون خانه‌ات چه خبر است! از همه چیزت خبر دارم. خود اباعبدالله می‌فرماید من اگر قیام می‌کردم چند اتفاق می‌افتاد:
۱- این چند نفر محدودی که با من بودند می‌گسستند. ۲- معاویه من را به اسارت می‌گرفت و سپس به جبران فتح مکه آزادم می‌کرد۶٫و با این کار تا آخر عمرمان مدیون او می‌شدیم و خفت و خواری برای ما ایجاد می‌شد یا مرا مسموم می‌کرد و یا حداکثر من درجنگ دوباره می رسیدم به این که با او صلح بکنم که این کار را قبلاً برادرم کرده بود.این اتفاق افتاده بود. تحلیل این وضعیت و این موقعیت بسیار مهم است.
اما هر چه معاویه پنهان کار بود یزید آشکارا فسق و فجور داشت. حضرت اباعبدالله اشاره دارد که:
یزید آشکارا فساد می‌کرد با این که پدرش نصیحتش کرده بود که این کار را نکن، شعر را که من، خدمتتان می‌خوانم شعر معاویه است. توصیه به یزید:
انصب نهارک فی طلاب العلا
واصبر علی هَجر الحبیب القریب
حتی اذا اللیل اتی بالدجا
واکتحلت بالغمض عین‌الرقیب
فباشراللیل بما تشتهی
فانما اللیل نهار الاریب
این شعر را در آخرین لحظه‌ی زندگی‌اش برای یزید خواند، گفت سعی کن در طول روز خودت را مشغول کارهایی نشان بدهی که کارهای بزرگ و مهم و چشم پر کن هستند، فاصبروا علی اجرِ حبیب القریبی( این معشوقه را که دائم بغل می‌کنی(عذر می‌خواهم در فضای مسجد طرح می‌کنم) صبر کن، وقتی شب شد و سرمه‌ی سیاهی به چشم‌ها کشیده شد یعنی شب شد و رقیبت تو را نمی‌بیند آن‌وقت هر کاری دلت می‌خواهد انجام بده و خوش بگذران. شب برای آن‌هایی است که نمی‌توانند در روز کاری بکنند. اما یزید گوش به حرف او نداد آشکارا شراب می‌خورد میمون بازی می‌کرد سگ بازی می‌کرد این‌ها بازی‌هایی بود که خوشش می‌آمد خروس‌ها را به جنگ هم می‌انداخت و چیزهایی که گفتنی نیست. لباس قرمز رنگی به میمونی که داشت می‌پوشاند کلاه سرش می‌گذاشت سوار اسبش می‌کرد با بقیه مسابقه می‌داد. معمولاً اسب او جلو می‌افتاد همه را مسخره می‌کرد. همه را تحقیر می‌‌کرد. یکی از شیوه‌های یزید، خوشی‌هایش در این مسائل بود.”معلن بالفسق” بود. به همین دلیل رفتارش با معاویه متفاوت بود. معاویه پنهان کاری می کرد. فساد داشت، شراب خوارگی داشت، خوش گذرانی و عیاشی داشت اما صورت ظاهر را حفظ می‌کرد. حتی مثل ولید نبود که گاهی اوقات صبحش شراب بخورد با حال مستی به مسجد بیاید و نماز دو رکعتی صبح را چهار رکعت بخواند وقتی هم که جماعت به او بگویند:این چه نمازی بود؟ بگوید: من خیلی سرحالم، اگر بیشتر هم بخواهید من آمادگی دارم! نه این کار را نمی‌کرد، رعایت می‌کرد، ظاهر را حفظ می‌کرد ولی یزید نه، او حتی نصیحت معاویه را گوش نکرد که به او گفت: بعد از این اگر می‌خواهی کاری بکنی در خفا انجام بده.
واقعاً این قسمت کار معاویه خیلی شگفت انگیز است به او گفت من تمام مناطق تحت حکومت خودم را به تو معرفی می‌کنم. مردم عراق مردم تنوع طلبی هستند. آن‌ها همین‌که کسی را برای حکومت فرستادی یک هفته بعد ممکن است فریاد بکشند که ما نمی‌خواهیم اصلاً ناراحت نباش عوض کن. روحیه‌ی تنوع طلبی در این منطقه وجود دارد. اما در مورد اهل شام، خامشان کرده‌ام هر وقت جنگی بود آن‌ها را پیش بینداز و از آن‌ها استفاده کن. اما مراقب باش زیاد در منطقه‌ی نظامی نگهداری‌شان نکن سریع جا به جا کن؛ چون زود تأثیر‌ می‌پذیرند. شخصیت‌های آن روز و خصوصیاتشان را هم برای یزید شرح داد: در مورد عبدالله بن عمر گفت جایی برایش درست کن پولی هم به او بده خیالت راحت باشد دیگر با تو کاری ندارد. عبدالله‌بن زبیر را معرفی کرد و گفت هرجا پیدایش کردی او را بکُش. اما با حسین درگیر نشو، و اگر درگیر شدی، جنگیدی و به او دست یافتی، رهایش کن. خون ریزی، برای تو فاجعه می‌سازد و همه‌چیز حکومتت به‌هم می‌ریزد و یزید به این نصیحت گوش نداد و بلافاصله برای حاکم مدینه نامه نوشت که یا از حسین بیعت بگیر و یا سرش را برای من بفرست.
خدا انشاءلله ما را با معارف کربلا آشناتر بگرداند. خدایا، پروردگارا محبت حسین را از دل‌های ما، نسل ما و ذریه‌ی ما مگیر. ما را بر عشق حسین بمیران. زیارتش در دنیا و شفاعتش در قیامت نصیب همه‌ی ما بگردان. زیستن ما را حسینی قرار بده. ما را با فضایل کربلا آشناتر بگردان. ما را از مصباح هدایت و سفینه‌ی نجات مگیر. خدایا، پروردگارا، توفیق بهره‌گیری و استفاده از این روزها به ما عنایت بفرما. در فرج مولایمان موعود عزیز، انتقام گیرنده‌ی خون شهیدان کربلا تعجیل بفرما. اگر بودیم و او را درک کردیم و یافتیم ما را از سربازان و یاران و شهیدان راهش قرار بده. خدمتگزاران به اسلام، انقلاب، مقام معظم رهبری و مسئولین در کنف توجهات ولی عصر بر عزت و سلامت و توفیقشان بیفزا. شر دشمنان به خودشان برگردان. شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بگردان. مرضای اسلام به اباعبدالله شفای عاجل عنایت بفرما. برحمتک و رآفتک یا ارحم الراحمین.
اللهم صل علی محمد و آل محمد

پاورقی‌ها:
۱- در کربلا حضرت اباالفضل العباس(ع) این اسب را از زیر پای یکی از لشکریان دشمن دید، پس جنگید. در رزمی شگفت این اسب را دوباره به دست آورد و در آخر هم با این اسب به میدان رفت.
۲ – معاویه در آخرین لحظه‌ها به اطرافیانش گفت که من را کاملاً آراسته کنید،مواد نیروزا استفاده کرد، یک مقدار سرحال آمد گفت چشمانم را سرمه بزنید یک تکیه گاه برایم بگذارید سپس به مردم بگویید به دیدن من بیایند، مردم دسته دسته می‌آمدند، هر که می‌آمد می‌گفت معاویه که حالش از ما خیلی بهتر است و می‌رفتند شایع شده بود که معاویه تا چند سال دیگر نمی‌میرد اما ۲،۳ ساعت بعد بیشتر زنده نماند. اما فضایی درست کرده بود که هر کس آمد می‌گفت نه مشکلی وجود ندارد.
۳ . معاویه در آخرین سفری که به حج داشت یزید را با خود برد و به او توصیه کرده بود که مراقب رفتار خود باشد تا بتواند برایش بیعت بگیرد. گفته شده که نزدیک به هزار نفر افراد آموزش دیده را هم ازشام با خود برد تا هرجا لازم بود به نفع او شعار بدهند. ابتدا با هرکدام از بزرگان مانند عبدالرحمن‌بن ابوبکر، عبدالله‌بن زبیر، ابن عمر و امام حسین(ع) ملاقات کرد و از آن‌ها خواست تا زمانی که پیشنهاد خود را مطرح می‌کند (جانشینی یزید را) سکوت کنند و انتخاب را به مردم واگذارند. که البته آن‌ها به ویژه امام حسین(ع) و ابن زبیر نپذیرفتند. اما فردای آن‌روز مردم را جمع کرد، از طرفی کسانی را با شمشیر گذاشته بود تا اگر یکی از این افراد خواست سخن بگوید به مرگ تهدیدش کنند. چنان سخن گفت که گویی این افراد مخالفتی ندارند در آخر هم وقتی خواست اشاره کند که اگر کسی مخالفتی دارد من اصراری ندارم همان افراد آموزش دیده جنجال به پا کردند که چه کسی حق مخالفت دارد؟ یزید شایسته‌ی خلافت است. و.. پس از این هم بلافاصله بر اسبش سوار شد و رفت. بعد هرچه امام و دیگران فریاد زدند که مخالف هستند، سودی نبخشید.
۴ – شما می‌دانید قطع حقوق آدم‌ها چه بحران‌هایی را در زندگی شان رقم میزند اگر برای ما اتفاق بیفتد که ممر درآمدمان که به آن تکیه کرده‌ایم قطع شود چه بحران‌هایی ممکن است در زندگی مان ایجاد شود.
۵ – نام زینب در آن روزگار کاربرد زیادی داشته است.
۶ -می دانید که حضرت زینب(س) یکی از چیزهای را که به رخ یزید کشید همین است که تو بنده‌ی آزادشدگانی(یابْن الطلقاء)

telegram

همچنین ببینید

حضرت علی اکبر(ع)

سخنران: دکتر محمدرضا سنگری   فرزندان امام حسین(ع): بر اساس منابع تاریخی‌ معتبر امام‌حسین(ع) نه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.